هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق
کاین همه گفتند و آخر نیست این افسانه را
می ز رطل عشق خوردن کار هر بیظرف نیست
وحشیای باید که بر لب گیرد این پیمانه را
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
کاین همه گفتند و آخر نیست این افسانه را
می ز رطل عشق خوردن کار هر بیظرف نیست
وحشیای باید که بر لب گیرد این پیمانه را
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
با عزیزان درنیامیزد دل دیوانهام
در میان آشنایانم ولی بیگانهام
از سبک روحی گران آیم به طبع روزگار
در سرای اهل ماتم خندهی مستانهام
نیست در این خاکدانم آبروی شبنمی
گر چه بحر مردمی را گوهر یکدانهام
از چو من آزادهای الفت بریدن سهل نیست
میرود با چشم گریان سیل از ویرانهام
آفتاب آهسته بگذارد در این غمخانه پای
تا مبادا چون حباب از هم بریزد خانهام
بار خاطر نیستم روشندلان را چون غبار
بر بساط سبزه و گل سایهی پروانهام
گرمی دلها بود از ناله جانسوز من
خندهی گلها بود از گریهی مستانهام
هم عنانم با صبا سرگشتهام سرگشتهام
همزبانم با پری دیوانهام دیوانهام
مشت خاکی چیست تا راه مرا بندد رهی؟
گرد از گردون برآرد همت مردانهام
#رهیمعیری
@Wahshi_Bafghi
در میان آشنایانم ولی بیگانهام
از سبک روحی گران آیم به طبع روزگار
در سرای اهل ماتم خندهی مستانهام
نیست در این خاکدانم آبروی شبنمی
گر چه بحر مردمی را گوهر یکدانهام
از چو من آزادهای الفت بریدن سهل نیست
میرود با چشم گریان سیل از ویرانهام
آفتاب آهسته بگذارد در این غمخانه پای
تا مبادا چون حباب از هم بریزد خانهام
بار خاطر نیستم روشندلان را چون غبار
بر بساط سبزه و گل سایهی پروانهام
گرمی دلها بود از ناله جانسوز من
خندهی گلها بود از گریهی مستانهام
هم عنانم با صبا سرگشتهام سرگشتهام
همزبانم با پری دیوانهام دیوانهام
مشت خاکی چیست تا راه مرا بندد رهی؟
گرد از گردون برآرد همت مردانهام
#رهیمعیری
@Wahshi_Bafghi
گنج صبری بیش ازین در دل بقدر خویش بود
لشکر غم کرد غارت نقد این گنجینه را
روز مُردن درد دل بر خاک میسازم رقم
چون کنم کس نیست تا گویم غم دیرینه را
گر به کشتن کین وحشی میرود از سینهات
کرد خون خود بحل ، بردار تیغ کینه را
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
لشکر غم کرد غارت نقد این گنجینه را
روز مُردن درد دل بر خاک میسازم رقم
چون کنم کس نیست تا گویم غم دیرینه را
گر به کشتن کین وحشی میرود از سینهات
کرد خون خود بحل ، بردار تیغ کینه را
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
برو ای باد و پیش دیگران ده جلوه بُستان را
مرا بگذار تا میبینم آن سرو خرامان را
به این مقدار هم رنجی برای خاطر نمیخواهم
که از خونم پشیمانی بوَد آن ناپشیمان را
مپرس ای دل که چون میباشد آخر جان غمناکت
که من دیریست کز یادت فراموش کردهام جان را
ورت بدنامی است از من به یک غمزه بُکُش زارم
چرا بر خویش مشکل میکنی این کار آسان را؟
#امیرخسرو
@Wahshi_Bafghi
مرا بگذار تا میبینم آن سرو خرامان را
به این مقدار هم رنجی برای خاطر نمیخواهم
که از خونم پشیمانی بوَد آن ناپشیمان را
مپرس ای دل که چون میباشد آخر جان غمناکت
که من دیریست کز یادت فراموش کردهام جان را
ورت بدنامی است از من به یک غمزه بُکُش زارم
چرا بر خویش مشکل میکنی این کار آسان را؟
#امیرخسرو
@Wahshi_Bafghi
عزیز بودی چون عمر و همچو عمر برفتی
چو عمر رفته ز دستم نداند آنکه کی آیی
مرا چو عمر جوانی فریب دادی رفتی
تو همچو عمر جوانی، برو نه اهل وفایی
دلم تو را و جهان را وداع کرد به عمری
که او به ترک سزا بود و تو به هجر سزایی
چو عمر نفسپرستان که بر محال گذشت آن
برفتی از سر غفلت نپرسمت که کجایی
تو را به سلسلهی صبر خواستم که ببندم
ولی تو شیفته چون عمر بیش بند نپایی
ز دست عمر سبک پای سرگران به تو نالم
که عمر من ز تو آموخت این گریخته پایی
مرا ز تو همه عمر است ماتم همه روزه
که همچو عید به سالی دوبار روی نمایی
چو عمر رفته به محنت که غم فزاید یادش
به یاد نارمت ایرا که یادگار بلایی
چو روز فرقت یاران که نشمرند ز عمرش
ز عمر نشمرم آن ساعتی که پیش من آیی
من از غم تو و از عمر سیر گشتم ازیرا
چو غم نتیجهی عمری چو عمر دام بلایی
به عمرم از تو چه اندوختم جزین زر چهره
به زر مرا چه فریبی که کیمیای جفایی
برو که تشنهی دیرینهای به خون من آری
نپرسم از تو که چون عمر زود سیر چرایی
تنم ببندی و کارم به عمرها نگشایی
که کم عیاری اگرچه چو عمر بیش بهایی
#خاقانی
@Wahshi_Bafghi
چو عمر رفته ز دستم نداند آنکه کی آیی
مرا چو عمر جوانی فریب دادی رفتی
تو همچو عمر جوانی، برو نه اهل وفایی
دلم تو را و جهان را وداع کرد به عمری
که او به ترک سزا بود و تو به هجر سزایی
چو عمر نفسپرستان که بر محال گذشت آن
برفتی از سر غفلت نپرسمت که کجایی
تو را به سلسلهی صبر خواستم که ببندم
ولی تو شیفته چون عمر بیش بند نپایی
ز دست عمر سبک پای سرگران به تو نالم
که عمر من ز تو آموخت این گریخته پایی
مرا ز تو همه عمر است ماتم همه روزه
که همچو عید به سالی دوبار روی نمایی
چو عمر رفته به محنت که غم فزاید یادش
به یاد نارمت ایرا که یادگار بلایی
چو روز فرقت یاران که نشمرند ز عمرش
ز عمر نشمرم آن ساعتی که پیش من آیی
من از غم تو و از عمر سیر گشتم ازیرا
چو غم نتیجهی عمری چو عمر دام بلایی
به عمرم از تو چه اندوختم جزین زر چهره
به زر مرا چه فریبی که کیمیای جفایی
برو که تشنهی دیرینهای به خون من آری
نپرسم از تو که چون عمر زود سیر چرایی
تنم ببندی و کارم به عمرها نگشایی
که کم عیاری اگرچه چو عمر بیش بهایی
#خاقانی
@Wahshi_Bafghi
بر قول مدعی مَکُش ای فتنه گر مرا
گر میکُشی بُکُش به گناه دگر مرا
پیشت به قدر غیر مرا اعتبار نیست
بی اعتبار کرده فلک اینقدر مرا
شوقم چنان فزود که هرگه نهان شوی
باید دوید بر سر سد رهگذر مرا
برگردنم ز تیغ تو سد بار منت است
زیرا که وارهاند ز سد درد سر مرا
وحشی صفت ز عیب کسان دیده بستهام
ای عیبجو برو که بس است این هنر مرا
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
گر میکُشی بُکُش به گناه دگر مرا
پیشت به قدر غیر مرا اعتبار نیست
بی اعتبار کرده فلک اینقدر مرا
شوقم چنان فزود که هرگه نهان شوی
باید دوید بر سر سد رهگذر مرا
برگردنم ز تیغ تو سد بار منت است
زیرا که وارهاند ز سد درد سر مرا
وحشی صفت ز عیب کسان دیده بستهام
ای عیبجو برو که بس است این هنر مرا
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
عاشق من و دیوانه من و شیدا من
شهره من و افسانه من و رسوا من
کافر من و بت پرست من ترسا من
اینها من و صد بار بتر زینها من
#ابوسعید_ابوالخیر
@Wahshi_Bafghi
شهره من و افسانه من و رسوا من
کافر من و بت پرست من ترسا من
اینها من و صد بار بتر زینها من
#ابوسعید_ابوالخیر
@Wahshi_Bafghi
بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه شبها
کنون هم هشت شب لیکن سیاه از دود یاربها
خوش آن شبها که پیشش بودمی
گه مست و گه سرخوش
جهانم میشود تاریک چون یاد آرم آن شبها
#امیرخسرو
@Wahshi_Bafghi
کنون هم هشت شب لیکن سیاه از دود یاربها
خوش آن شبها که پیشش بودمی
گه مست و گه سرخوش
جهانم میشود تاریک چون یاد آرم آن شبها
#امیرخسرو
@Wahshi_Bafghi
کس نزد هرگز در غمخانهی اهل وفا !
گر بدو گویند بر در کیست گوید آشنا
چیست باز این زود رفتن یا چنین دیر آمدن
بعد عمری کامدی بنشین زمانی پیش ما
چون نمیآید به ساحل غرقهی دریای عشق
میزند بیهوده از بهر چه چندین دست و پا
گفتهای هر جا که میبینم فلان را میکشم
خوش نویدی دادهای اما نمیآری بجا
چهره خاک آلود وحشی میرسد چون گرد باد
از کجا میآید این دیوانهی سر در هوا
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
گر بدو گویند بر در کیست گوید آشنا
چیست باز این زود رفتن یا چنین دیر آمدن
بعد عمری کامدی بنشین زمانی پیش ما
چون نمیآید به ساحل غرقهی دریای عشق
میزند بیهوده از بهر چه چندین دست و پا
گفتهای هر جا که میبینم فلان را میکشم
خوش نویدی دادهای اما نمیآری بجا
چهره خاک آلود وحشی میرسد چون گرد باد
از کجا میآید این دیوانهی سر در هوا
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
سد حیف از محبت بیش از قیاس ما
با بیوفای حق وفا ناشناس ما
بودی به راه سیل بسی به که راه او
طرح بنای عشق محبت اساس ما
عیبش کنند ناگه و باشد به جای خویش
گو دور دار اطلس خویش از پلاس ما
ما را به دست رشک مده خود بکش به جور
اینست از مروت تو التماس ما
کفران نعمتش سبب قطع وصل شد
زینش بتر سزاست دل ناسپاس ما
ترسم که نایدش به نظر بند پاره نیز
دارد اگر نگاه تو زینگونه پاس ما
وحشی ازین عزا بدر آییم، تا به کی
باشد کهن پلاس مصیبت لباس ما
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
با بیوفای حق وفا ناشناس ما
بودی به راه سیل بسی به که راه او
طرح بنای عشق محبت اساس ما
عیبش کنند ناگه و باشد به جای خویش
گو دور دار اطلس خویش از پلاس ما
ما را به دست رشک مده خود بکش به جور
اینست از مروت تو التماس ما
کفران نعمتش سبب قطع وصل شد
زینش بتر سزاست دل ناسپاس ما
ترسم که نایدش به نظر بند پاره نیز
دارد اگر نگاه تو زینگونه پاس ما
وحشی ازین عزا بدر آییم، تا به کی
باشد کهن پلاس مصیبت لباس ما
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
دلم را بود از آن پیمان گسل امید یاریها
به نومیدی کشید آخر همه امیدواریها
رقیبان را ز وصل خویش تا کی معتبر سازی
مکن جانا که هست این موجب بیاعتباریها
به اغیار از تو این گرم اختلاطیها که من دیدم
عجب نبود اگر چون شمع دارم اشکباریها
به سد خواری مرا کُشتی وفاداری همین باشد!؟
نکردی هیچ تقصیر ، از تو دارم شرمساریها
شب غم کُشت ما را یاد باد آن روز خوش وحشی
که میکرد از طریق مهر ما را غمگساریها
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
به نومیدی کشید آخر همه امیدواریها
رقیبان را ز وصل خویش تا کی معتبر سازی
مکن جانا که هست این موجب بیاعتباریها
به اغیار از تو این گرم اختلاطیها که من دیدم
عجب نبود اگر چون شمع دارم اشکباریها
به سد خواری مرا کُشتی وفاداری همین باشد!؟
نکردی هیچ تقصیر ، از تو دارم شرمساریها
شب غم کُشت ما را یاد باد آن روز خوش وحشی
که میکرد از طریق مهر ما را غمگساریها
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
Forwarded from ایستگاه پارسی
🍀پالایش زبان پارسی:
"زمان" واژهای پارسی است که تازیان آن را از پارسی وام گرفته و واژههایی چون "ازمنه" و "مزمن" را از آن برساختهاند.
زمان = پارسی تازیشده، زروان(اوستایی)، هنگام، گاه، روزگار، اُوام
آخرالزمان = پایان روزگار، سرانجام، پسین زمان
به مرور زمان = با گذشت زمان
زمان طولانی = زمان دراز، درنگ زمان
زمان قدیم = زمان پیشتر، گذشته
ازمنه = زمانها، هنگامها، گاهها، روزگاران
در ازمنهی بعید = در زمانهای دور، در روزگاران دور
مزمن = کهنه، دیرینه، دیرپا، ریشهدار، دیرنده
مرض مزمن = بیماری دیرپا، بیماری دیرنده
★ "زمان" به چم "رسیدن مرگ" نیز بوده است:
همانا که او را زمان آمدهست
که ایدر به جنگم دمان آمدهست
#فردوسی
زمان من اینک رسد بیگمان
رها کن به خواب خوشم یک زمان
#نظامی
زمان چون تو را از جهان کرد دور
پس از تو جهان را چه ماتم، چه سور
#فردوسی
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
"زمان" واژهای پارسی است که تازیان آن را از پارسی وام گرفته و واژههایی چون "ازمنه" و "مزمن" را از آن برساختهاند.
زمان = پارسی تازیشده، زروان(اوستایی)، هنگام، گاه، روزگار، اُوام
آخرالزمان = پایان روزگار، سرانجام، پسین زمان
به مرور زمان = با گذشت زمان
زمان طولانی = زمان دراز، درنگ زمان
زمان قدیم = زمان پیشتر، گذشته
ازمنه = زمانها، هنگامها، گاهها، روزگاران
در ازمنهی بعید = در زمانهای دور، در روزگاران دور
مزمن = کهنه، دیرینه، دیرپا، ریشهدار، دیرنده
مرض مزمن = بیماری دیرپا، بیماری دیرنده
★ "زمان" به چم "رسیدن مرگ" نیز بوده است:
همانا که او را زمان آمدهست
که ایدر به جنگم دمان آمدهست
#فردوسی
زمان من اینک رسد بیگمان
رها کن به خواب خوشم یک زمان
#نظامی
زمان چون تو را از جهان کرد دور
پس از تو جهان را چه ماتم، چه سور
#فردوسی
📝📝📝
پارسی را پاس بداریم
@Istga_Parsi
وحشی بافقی
🍀پالایش زبان پارسی: "زمان" واژهای پارسی است که تازیان آن را از پارسی وام گرفته و واژههایی چون "ازمنه" و "مزمن" را از آن برساختهاند. زمان = پارسی تازیشده، زروان(اوستایی)، هنگام، گاه، روزگار، اُوام آخرالزمان = پایان روزگار، سرانجام، پسین زمان به مرور…
♥️✨
پس با این رویکرد واژهی زمان یا زروان یک واژه پارسیست و خواهشانه کسی گمان بیجای با خویش نکند که این واژه عرب است،
حالا گیرم که پارسی گاهی بگونه کم و بیش از زبان عرب واژه وام گرفته،،، گویی که چندی از کسان نمیداند که این یک هنجار "قاعده"ست در میان همهی زبانها که با یکدیگر داد و بستان دارند و همه زبانهای جهان پاک از این در پیروی میکنند😅😅😅
پس با این رویکرد واژهی زمان یا زروان یک واژه پارسیست و خواهشانه کسی گمان بیجای با خویش نکند که این واژه عرب است،
حالا گیرم که پارسی گاهی بگونه کم و بیش از زبان عرب واژه وام گرفته،،، گویی که چندی از کسان نمیداند که این یک هنجار "قاعده"ست در میان همهی زبانها که با یکدیگر داد و بستان دارند و همه زبانهای جهان پاک از این در پیروی میکنند😅😅😅
وحشی بافقی
🍀پالایش زبان پارسی: "زمان" واژهای پارسی است که تازیان آن را از پارسی وام گرفته و واژههایی چون "ازمنه" و "مزمن" را از آن برساختهاند. زمان = پارسی تازیشده، زروان(اوستایی)، هنگام، گاه، روزگار، اُوام آخرالزمان = پایان روزگار، سرانجام، پسین زمان به مرور…
♥️✨
همان ترکی و عربی و فرانسوی هم کم و بیش از واژگان دیگر زبانها پیروی کردهاند مانند واژهی پردیس پارسی که در زبان عربی فردوس شده که در قران هم امدست😅😅
همان ترکی و عربی و فرانسوی هم کم و بیش از واژگان دیگر زبانها پیروی کردهاند مانند واژهی پردیس پارسی که در زبان عربی فردوس شده که در قران هم امدست😅😅
اگر باورت نمیشود که ترکی و عربی کامل نیستند و از دیگر زبانها واژه وام نگرفته پس تا بیا برای تو بنمایانم😩😅
بر بوی همدمی که بیابم یگانه رنگ
عمرم در آرزو شد و در انتظار هم
کس را پناه چون کنم و راز چون دهم
کز اهل بینصیبم و از راز دار هم
امروز مردمی و وفا کیمیا شده است
ای مرد کیمیا چه؟ که سیمرغوار هم
بر مردم اعتماد نمانده است در جهان
گفتی که اعتماد، مگو زینهار هم !
#خاقانی
@Wahshi_Bafghi
عمرم در آرزو شد و در انتظار هم
کس را پناه چون کنم و راز چون دهم
کز اهل بینصیبم و از راز دار هم
امروز مردمی و وفا کیمیا شده است
ای مرد کیمیا چه؟ که سیمرغوار هم
بر مردم اعتماد نمانده است در جهان
گفتی که اعتماد، مگو زینهار هم !
#خاقانی
@Wahshi_Bafghi
ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب
وصیت میکنم باشید از من با خبر امشب
مباشید ای رفیقان امشب دیگر ز من غافل
که از بزم شما خواهیم بردن درد سر امشب
مگر در من نشان مرگ ظاهر شد که میبینم
رفیقان را نهانی آستین بر چشم تر امشب
مکن دوری خدا را از سر بالینم ای همدم
که من خود را نمیبینم چو شبهای دگر امشب
شرر در جان وحشی زد غم آن یار سیمین تن
ز وی غافل مباشید ای رفیقان تا سحر امشب
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi
وصیت میکنم باشید از من با خبر امشب
مباشید ای رفیقان امشب دیگر ز من غافل
که از بزم شما خواهیم بردن درد سر امشب
مگر در من نشان مرگ ظاهر شد که میبینم
رفیقان را نهانی آستین بر چشم تر امشب
مکن دوری خدا را از سر بالینم ای همدم
که من خود را نمیبینم چو شبهای دگر امشب
شرر در جان وحشی زد غم آن یار سیمین تن
ز وی غافل مباشید ای رفیقان تا سحر امشب
#وحشی_بافقی
@Wahshi_Bafghi