ABDOLLAHSHAHBAZI Telegram 5348
اردوی آبسکو: خاطراتی از ۲۱ و ۲۲ بهمن ۱۳۵۷
برگرفته از کتاب منتشرنشده خاطرات عبدالله شهبازی
پنج‌شنبه، ۹ فروردین ۱۴۰۳/ ۲۸ مارس ۲۰۲۴

قسمت اول

انقلابی مارکسی- لنینی کسی است که هیچ تعلقی ندارد. مارکس و انگلس در مانیفست حزب کمونیست (۱۸۴۸) گفته‌اند:‌ «پرولتاریا بجز زنجیرهایش چیزی برای از دست دادن ندارد.» و به همین دلیل می‌تواند به شکستن همه ساختارها دست ‌زند. تعلقات من فراوان و عمیق بود و فقط مالی نبود. برغم اینکه بخش مهمی از باغات و زمین‌های کشاورزی موروثی‌ را پس از آزادی از زندان فروختم تا «مالک» نباشم، ولی نمی‌توانستم وابستگی فرهنگی به ایل و منطقه و سنن خانوادگی را رها کنم. بتدریج فهمیدم فاصله عمیقی است میان این دو شخصیت. در ۱۴ بهمن ۱۳۵۷ در مراسم سالگرد ارانی در دانشکده فنی دانشگاه تهران دانشجوی ساده بودم و یک هفته بعد خان و رئیس ایل با تفنگچی و اردو و اطرافیان مسلح.

در شیراز ابتدا دو سه روز در خانه محله آبیاری قصرالدشت بودم با مادرم. یکی از همین روزها در خانه را زدند. باز کردم. لوئیز بک بود. تعجب کردم. آمد و در هال خانه نشست. مدتی صحبت کردیم. احساس کردم مایل است مثل سال ۱۳۵۵ او را به میان عشایر ببرم. وقت مناسبی نبود و به این دلیل سرد برخورد کردم. به تنها چیزی که در این روزهای حساس نیاز نداشتم حضور یک زن آمریکایی بود در کنارم. احساس کردم که دلخور رفت. تصور می‌کنم به این دلیل بعدها در کتابش درباره ایل قشقایی از من تشکر نکرد به خاطر کمک‌هایم در سفر مفصل قبلی با او و دوست نزدیکم سیامک درودی آهی در میان عشایر فارس. لوئیز بک ۷۹ ساله اکنون استاد مردم‌شناسی در دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیز (ایالت میسوری) است.

حاج علی‌پناه باتجربه و دنیادیده بیش از همه نگران تحولات انقلاب بود. هر روز به خانه ما می‌آید. یک روز بحث شد. گفت: بنظرم بهترین گزینه همین شاپور بختیار است. دنبال تأیید من بود. گفتم بختیار سقوط خواهد کرد.

روز ۱۸ یا ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ در قلعه پدرم در دارنگان مستقر شدم. حاج علی‌پناه نامورچی در کنارم بود و دو عموزاده نازنینم از اولاد کله رحمان (خاندان رحمانی)؛ شاخه‌ای از طایفه ناصرو سُرخی و هم‌تبار ما که اولاد کرمعلی هستیم. به شدت دلسوز و مواظبم بودند. هر سه فوت شده‌اند. یادشان گرامی باد که انسان‌هایی نازنین و رفقایی شفیق بودند. مشهدی سردار رحمانی پسر مرحوم حاج جهان‌زیر بود و جهانشاه نوه مرحوم حاج جهان‌زیر و برادرزاده او. حاج بهمن و حاج عباسعلی رحمانی، بزرگان اولاد رحمانی، و جوانان‌شان از بلوک خواجه‌ای نیز بودند. بسیاری از کسانی که در اینجا نام می‌برم فوت شده‌اند و از این پس پسوند «مرحوم» را به کار نمی‌برم.

یادم نیست نامه نوشتم برای سران کوهمره یا خبر خودش به سرعت پیچید. چیزی نگذشت که تعداد زیادی مردم از نقاط مختلف کوهمره، برغم فاصله زیاد میان مناطق سکونت آنان، با اتومبیل‌های لندرور و جیپ به دارنگان آمدند. کرامت خان و قاسم خان و حاج سیف‌الله و مشهدی سلیمان اسدی و اطرافیان‌شان، مانند گرانعلی خلفی و قدمعلی و غلامعلی (دو برادر)، و تعداد زیادی از جوانان ناصرو ساکن بیگدانه و رمقان، بهمراه حاج عوضقلی محمدی مسقانی، یا بقول پدرم «یگانه مرد خوب»، و برادر ایشان مشهدی کرامت و افرادشان از مسقان، رئیس سیفی شمس‌الدینی از بککی و جمالی و کسان دیگری که به خاطر ندارم. ۲۳ یا ۲۴ ماشین بودند.

از سیاخ حاج فلک‌ناز برزگری جیحون و تعدادی از سُرخی‌های مقیم سیاخ و از شوراب تعدادی از جوانان طوایف چهارگانه سُرخی ساکن در دشت شوراب بهمراه کدخدایان و ریش‌سفیدان‌شان: مشهدی شیرخان جیحون، ملا امامقلی جیحون، دهدار محمدعلی بهرامی، دهدار خداکرم دهداری، ملا خداخواست جبارزار و بزرگان طوایف شکره و بُگی از تیره‌های هادی مَلِکِی‌زار و کاظم‌مَحسینی (کاظمی) و شم‌زار از جمله مشهدی ایرج کاظمی، دوست سال‌های اخیرم که در آن زمان جوان بود. ناظم‌علی غلامی و برادرش ولی خان از طایفه جیحون، دوستان دوران کودکی‌ام، نیز بودند.

حافظه‌ام یاری نمی‌کند. صحبت از ۴۵ سال پیش است. تصور می‌کنم در فاصله‌ای خیلی کوتاه در مجموع حدود ۵۰ ماشین و شاید بیشتر گرد آمدند. کسانی که آمدند نماینده مردم و طوایف کوهمره بودند. اگر کار به درازا می‌کشید تعداد بیشتری می‌پیوستند.

نمی‌دانستم در روزهای آتی چه خواهد شد. به آینده تحولات فکر نکرده بودم. بطور مبهم در نظر داشتم که در دارنگان بمانیم، مردم بیشتری ملحق شوند و منتظر تحولات شویم و در صورت لزوم وارد شیراز شده و به مردم کمک کنیم در درگیری احتمالی با ارتش و پلیس.

آن زمان جاده دارنگان به شیراز جاده قدیمی بود که پدرم در سال ۱۳۲۵ احداث کرده بود. هنوز آسفالت نشده بود. رودخانه قره‌آقاج، حد فاصل میان سیاخ و دارنگان، پل نداشت و برای تردد باید با ماشین به آب می‌زدیم و از رودخانه رد می‌شدیم. فاصله هفت فرسنگی دارنگان تا شیراز حدود یک ساعت بود.

@abdollahshahbazi



tgoop.com/abdollahshahbazi/5348
Create:
Last Update:

اردوی آبسکو: خاطراتی از ۲۱ و ۲۲ بهمن ۱۳۵۷
برگرفته از کتاب منتشرنشده خاطرات عبدالله شهبازی
پنج‌شنبه، ۹ فروردین ۱۴۰۳/ ۲۸ مارس ۲۰۲۴

قسمت اول

انقلابی مارکسی- لنینی کسی است که هیچ تعلقی ندارد. مارکس و انگلس در مانیفست حزب کمونیست (۱۸۴۸) گفته‌اند:‌ «پرولتاریا بجز زنجیرهایش چیزی برای از دست دادن ندارد.» و به همین دلیل می‌تواند به شکستن همه ساختارها دست ‌زند. تعلقات من فراوان و عمیق بود و فقط مالی نبود. برغم اینکه بخش مهمی از باغات و زمین‌های کشاورزی موروثی‌ را پس از آزادی از زندان فروختم تا «مالک» نباشم، ولی نمی‌توانستم وابستگی فرهنگی به ایل و منطقه و سنن خانوادگی را رها کنم. بتدریج فهمیدم فاصله عمیقی است میان این دو شخصیت. در ۱۴ بهمن ۱۳۵۷ در مراسم سالگرد ارانی در دانشکده فنی دانشگاه تهران دانشجوی ساده بودم و یک هفته بعد خان و رئیس ایل با تفنگچی و اردو و اطرافیان مسلح.

در شیراز ابتدا دو سه روز در خانه محله آبیاری قصرالدشت بودم با مادرم. یکی از همین روزها در خانه را زدند. باز کردم. لوئیز بک بود. تعجب کردم. آمد و در هال خانه نشست. مدتی صحبت کردیم. احساس کردم مایل است مثل سال ۱۳۵۵ او را به میان عشایر ببرم. وقت مناسبی نبود و به این دلیل سرد برخورد کردم. به تنها چیزی که در این روزهای حساس نیاز نداشتم حضور یک زن آمریکایی بود در کنارم. احساس کردم که دلخور رفت. تصور می‌کنم به این دلیل بعدها در کتابش درباره ایل قشقایی از من تشکر نکرد به خاطر کمک‌هایم در سفر مفصل قبلی با او و دوست نزدیکم سیامک درودی آهی در میان عشایر فارس. لوئیز بک ۷۹ ساله اکنون استاد مردم‌شناسی در دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیز (ایالت میسوری) است.

حاج علی‌پناه باتجربه و دنیادیده بیش از همه نگران تحولات انقلاب بود. هر روز به خانه ما می‌آید. یک روز بحث شد. گفت: بنظرم بهترین گزینه همین شاپور بختیار است. دنبال تأیید من بود. گفتم بختیار سقوط خواهد کرد.

روز ۱۸ یا ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ در قلعه پدرم در دارنگان مستقر شدم. حاج علی‌پناه نامورچی در کنارم بود و دو عموزاده نازنینم از اولاد کله رحمان (خاندان رحمانی)؛ شاخه‌ای از طایفه ناصرو سُرخی و هم‌تبار ما که اولاد کرمعلی هستیم. به شدت دلسوز و مواظبم بودند. هر سه فوت شده‌اند. یادشان گرامی باد که انسان‌هایی نازنین و رفقایی شفیق بودند. مشهدی سردار رحمانی پسر مرحوم حاج جهان‌زیر بود و جهانشاه نوه مرحوم حاج جهان‌زیر و برادرزاده او. حاج بهمن و حاج عباسعلی رحمانی، بزرگان اولاد رحمانی، و جوانان‌شان از بلوک خواجه‌ای نیز بودند. بسیاری از کسانی که در اینجا نام می‌برم فوت شده‌اند و از این پس پسوند «مرحوم» را به کار نمی‌برم.

یادم نیست نامه نوشتم برای سران کوهمره یا خبر خودش به سرعت پیچید. چیزی نگذشت که تعداد زیادی مردم از نقاط مختلف کوهمره، برغم فاصله زیاد میان مناطق سکونت آنان، با اتومبیل‌های لندرور و جیپ به دارنگان آمدند. کرامت خان و قاسم خان و حاج سیف‌الله و مشهدی سلیمان اسدی و اطرافیان‌شان، مانند گرانعلی خلفی و قدمعلی و غلامعلی (دو برادر)، و تعداد زیادی از جوانان ناصرو ساکن بیگدانه و رمقان، بهمراه حاج عوضقلی محمدی مسقانی، یا بقول پدرم «یگانه مرد خوب»، و برادر ایشان مشهدی کرامت و افرادشان از مسقان، رئیس سیفی شمس‌الدینی از بککی و جمالی و کسان دیگری که به خاطر ندارم. ۲۳ یا ۲۴ ماشین بودند.

از سیاخ حاج فلک‌ناز برزگری جیحون و تعدادی از سُرخی‌های مقیم سیاخ و از شوراب تعدادی از جوانان طوایف چهارگانه سُرخی ساکن در دشت شوراب بهمراه کدخدایان و ریش‌سفیدان‌شان: مشهدی شیرخان جیحون، ملا امامقلی جیحون، دهدار محمدعلی بهرامی، دهدار خداکرم دهداری، ملا خداخواست جبارزار و بزرگان طوایف شکره و بُگی از تیره‌های هادی مَلِکِی‌زار و کاظم‌مَحسینی (کاظمی) و شم‌زار از جمله مشهدی ایرج کاظمی، دوست سال‌های اخیرم که در آن زمان جوان بود. ناظم‌علی غلامی و برادرش ولی خان از طایفه جیحون، دوستان دوران کودکی‌ام، نیز بودند.

حافظه‌ام یاری نمی‌کند. صحبت از ۴۵ سال پیش است. تصور می‌کنم در فاصله‌ای خیلی کوتاه در مجموع حدود ۵۰ ماشین و شاید بیشتر گرد آمدند. کسانی که آمدند نماینده مردم و طوایف کوهمره بودند. اگر کار به درازا می‌کشید تعداد بیشتری می‌پیوستند.

نمی‌دانستم در روزهای آتی چه خواهد شد. به آینده تحولات فکر نکرده بودم. بطور مبهم در نظر داشتم که در دارنگان بمانیم، مردم بیشتری ملحق شوند و منتظر تحولات شویم و در صورت لزوم وارد شیراز شده و به مردم کمک کنیم در درگیری احتمالی با ارتش و پلیس.

آن زمان جاده دارنگان به شیراز جاده قدیمی بود که پدرم در سال ۱۳۲۵ احداث کرده بود. هنوز آسفالت نشده بود. رودخانه قره‌آقاج، حد فاصل میان سیاخ و دارنگان، پل نداشت و برای تردد باید با ماشین به آب می‌زدیم و از رودخانه رد می‌شدیم. فاصله هفت فرسنگی دارنگان تا شیراز حدود یک ساعت بود.

@abdollahshahbazi

BY عبدالله شهبازی


Share with your friend now:
tgoop.com/abdollahshahbazi/5348

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Co-founder of NFT renting protocol Rentable World emiliano.eth shared the group Tuesday morning on Twitter, calling out the "degenerate" community, or crypto obsessives that engage in high-risk trading. More>> Done! Now you’re the proud owner of a Telegram channel. The next step is to set up and customize your channel. For crypto enthusiasts, there was the “gm” app, a self-described “meme app” which only allowed users to greet each other with “gm,” or “good morning,” a common acronym thrown around on Crypto Twitter and Discord. But the gm app was shut down back in September after a hacker reportedly gained access to user data. How to Create a Private or Public Channel on Telegram?
from us


Telegram عبدالله شهبازی
FROM American