ABOOKLOVER Telegram 4746
عقل من می‌دانست که عادت -عادتی که دست به کار می‌شد تا چنان کند که من از آن اتاق غریبه خوشم بیاید، و جای آینه و رنگ پرده را عوض می‌کرد، و ساعت دیواری را می‌ایستاند- همچنین کاری می‌کند که یارانی که در آغاز از آنان خوشمان نیامده بود برایمان عزیز شوند، به چهره‌ها شکل دیگری می‌دهد، طنین صدایی را خوشایند می‌کند و به دل‌ها میل‌های دیگری می‌نشاند. درست است که دوستی چیزها و آدم‌های تازه بر تار و پود فراموشی چیزها و آدم‌های گذشته بافته می‌شود؛ اما از همین‌رو عقل من چنین می‌اندیشید که می‌توانم بی هیچ هراسی زندگی آینده‌ای را در نظر آورم که در آن، برای همیشه از کسانی جدا خواهم شد و از یادشان نیز خواهم برد، و برای تسکین دلم فراموشی‌ای را به او وعده می‌داد که، برعکس، بر بی‌تابی و نومیدی‌اش دامن می‌زد. نه این که دل هم، پس از آن که جدایی کامل شد، اثر آرام‌بخش عادت را حس نکند؛ می‌کند اما تا آن زمان همچنان رنج می‌کشد. و ترس از آینده‌ای که در آن بی‌نصیب می‌شویم از دیدار و گفتگوی کسانی که اکنون دوست می‌داریم و امروز مایهٔ عزیزترین شادمانی‌اند، این ترس نه‌تنها فرو نمی‌نشیند که بالا می‌گیرد اگر بیندیشیم که بر درد چنین محرومیتی آن‌چیزی افزوده می‌شود که اکنون از آن هم دردناک‌تر می‌نماید: این که دیگر برایمان دردی نداشته باشد، بی‌اهمیت شده باشد؛ چون آنگاه منِ ما دگرگون شده است: نه‌تنها دیگر از جاذبهٔ پدر و مادر، معشوقه، دوستان، در پیرامونمان خبری نیست، بلکه مهرمان به آنان -که اکنون بخش بزرگی از دل ماست- چنان از دل ریشه‌کن می‌شود که زندگی جدا از آنان می‌تواند ما را خوش آید، حال آن‌که امروز از فکرش هم وحشت می‌کنیم؛ و این به معنی مرگ واقعی خود ماست، مرگی گرچه با رستاخیزی در پی، اما رستاخیز منِ دیگری که بخش‌های منِ گذشتهٔ محکوم به مرگ نمی‌تواند به عشق آن راه یابد. همین بخش‌ها -حتی نحیف‌ترینشان، مانند دلبستگی‌های نهانی و گنگ ما به اندازه‌ها و هوای یک اتاق-، همین بخش‌هاست که به ترس می‌افتد و پایداری می‌کند، با شورش‌هایی که باید آن‌ها را شیوه‌ای نهانی، جزئی، حس‌شدنی و واقعی از پایداری در برابر مرگ دانست، پایداری دیرپای نومیدانهٔ هرروزه در برابر مرگ خرده‌خردهٔ پی‌درپی که با سرتاسر زندگی ما می‌آمیزد و لحظه‌به‌لحظه تکه‌هایی از ما را می‌کَنَد که بر جای مُردنشان یاخته‌های تازه تکثیر می‌شود.

#در_سایه_دوشیزگان_شکوفا
#در_جستجوی_زمان_از_دست_رفته
#مارسل_پروست / مهدی سحابی

@abooklover



tgoop.com/abooklover/4746
Create:
Last Update:

عقل من می‌دانست که عادت -عادتی که دست به کار می‌شد تا چنان کند که من از آن اتاق غریبه خوشم بیاید، و جای آینه و رنگ پرده را عوض می‌کرد، و ساعت دیواری را می‌ایستاند- همچنین کاری می‌کند که یارانی که در آغاز از آنان خوشمان نیامده بود برایمان عزیز شوند، به چهره‌ها شکل دیگری می‌دهد، طنین صدایی را خوشایند می‌کند و به دل‌ها میل‌های دیگری می‌نشاند. درست است که دوستی چیزها و آدم‌های تازه بر تار و پود فراموشی چیزها و آدم‌های گذشته بافته می‌شود؛ اما از همین‌رو عقل من چنین می‌اندیشید که می‌توانم بی هیچ هراسی زندگی آینده‌ای را در نظر آورم که در آن، برای همیشه از کسانی جدا خواهم شد و از یادشان نیز خواهم برد، و برای تسکین دلم فراموشی‌ای را به او وعده می‌داد که، برعکس، بر بی‌تابی و نومیدی‌اش دامن می‌زد. نه این که دل هم، پس از آن که جدایی کامل شد، اثر آرام‌بخش عادت را حس نکند؛ می‌کند اما تا آن زمان همچنان رنج می‌کشد. و ترس از آینده‌ای که در آن بی‌نصیب می‌شویم از دیدار و گفتگوی کسانی که اکنون دوست می‌داریم و امروز مایهٔ عزیزترین شادمانی‌اند، این ترس نه‌تنها فرو نمی‌نشیند که بالا می‌گیرد اگر بیندیشیم که بر درد چنین محرومیتی آن‌چیزی افزوده می‌شود که اکنون از آن هم دردناک‌تر می‌نماید: این که دیگر برایمان دردی نداشته باشد، بی‌اهمیت شده باشد؛ چون آنگاه منِ ما دگرگون شده است: نه‌تنها دیگر از جاذبهٔ پدر و مادر، معشوقه، دوستان، در پیرامونمان خبری نیست، بلکه مهرمان به آنان -که اکنون بخش بزرگی از دل ماست- چنان از دل ریشه‌کن می‌شود که زندگی جدا از آنان می‌تواند ما را خوش آید، حال آن‌که امروز از فکرش هم وحشت می‌کنیم؛ و این به معنی مرگ واقعی خود ماست، مرگی گرچه با رستاخیزی در پی، اما رستاخیز منِ دیگری که بخش‌های منِ گذشتهٔ محکوم به مرگ نمی‌تواند به عشق آن راه یابد. همین بخش‌ها -حتی نحیف‌ترینشان، مانند دلبستگی‌های نهانی و گنگ ما به اندازه‌ها و هوای یک اتاق-، همین بخش‌هاست که به ترس می‌افتد و پایداری می‌کند، با شورش‌هایی که باید آن‌ها را شیوه‌ای نهانی، جزئی، حس‌شدنی و واقعی از پایداری در برابر مرگ دانست، پایداری دیرپای نومیدانهٔ هرروزه در برابر مرگ خرده‌خردهٔ پی‌درپی که با سرتاسر زندگی ما می‌آمیزد و لحظه‌به‌لحظه تکه‌هایی از ما را می‌کَنَد که بر جای مُردنشان یاخته‌های تازه تکثیر می‌شود.

#در_سایه_دوشیزگان_شکوفا
#در_جستجوی_زمان_از_دست_رفته
#مارسل_پروست / مهدی سحابی

@abooklover

BY تا روشنایی بنویس!


Share with your friend now:
tgoop.com/abooklover/4746

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Just at this time, Bitcoin and the broader crypto market have dropped to new 2022 lows. The Bitcoin price has tanked 10 percent dropping to $20,000. On the other hand, the altcoin space is witnessing even more brutal correction. Bitcoin has dropped nearly 60 percent year-to-date and more than 70 percent since its all-time high in November 2021. Informative The group’s featured image is of a Pepe frog yelling, often referred to as the “REEEEEEE” meme. Pepe the Frog was created back in 2005 by Matt Furie and has since become an internet symbol for meme culture and “degen” culture. Clear Administrators
from us


Telegram تا روشنایی بنویس!
FROM American