tgoop.com/abooklover/4763
Last Update:
چیزی که بهویژه در آن جوان ثروتمند میپسندید شیوهٔ زندگی او بود که در عین تجمل آزاد و ولنگارانه بود و «بوی گند پول نمیداد»، به چشم نمیزد؛ این حالت طبیعی جذاب را حتی در ناتوانی او از این که نگذارد چهرهاش احساسی را بنمایاند نیز مییافت -ناتوانیای که معمولاً با دورهٔ کودکی و همراه با برخی ویژگیهای بدنی این دوره پایان مییابد. اگر مثلاً دلش چیزی حتی یک تعارف ساده را میخواست و به آن امیدی نداشت، با دیدنش دستخوش شادیای چنان ناگهانی، چنان سوزان، چنان فورانی میشد که مهار کردن و پنهان داشتنش محال بود؛ چهرهاش با حرکتی مقاومتناپذیر از شادمانی خبر میداد؛ پوست بیش از اندازه ظریف گونههایش سرخسرخ میشد، در چشمانش دستپاچگی و شادمانی بازمیتابید؛ و مادربزرگ من به این نمود زیبای صراحت و بیگناهی، که در سنلو دستکم در زمانی که من با او دوست شدم اثری از نیرنگ نداشت، بینهایت حساس بود. اما کس دیگری را (که مانندش بسیارند) شناختم که صميميت فيزيکی سرخ شدن گذرای چهره هیچ مغایرتی با دورویی اخلاقیاش نداشت. اغلب، سرخی چهره نشاندهندهٔ آن است که آدمهایی که توانایی رذیلانهترین نیرنگها را دارند لذت را با چنان شدتی حس میکنند که در برابرش خلع سلاح میشوند و ناگزیر آن را به دیگران اعتراف میکنند.
#در_سایه_دوشیزگان_شکوفا
#در_جستجوی_زمان_از_دست_رفته
#مارسل_پروست / مهدی سحابی
@abooklover
BY تا روشنایی بنویس!
Share with your friend now:
tgoop.com/abooklover/4763