tgoop.com/abooklover/4800
Last Update:
یکباره به خواب میرفتم، خواب سنگینی که در آن بازگشت به جوانی، از سرگیری سالهای گذشته، احساسهای از دست داده، جدایی روح از کالبد، حلول ارواح، یادآوری مردگان، اوهام جنون بر ما آشکار میشود، و نیز پسروی بهسوی بدویترین قلمروهای طبیعت (چون گفته میشود که اغلب در رؤیا جانور میبینیم، اما فراموش میشود که خودمان تقریباً همیشه در خواب جانوری هستیم محروم از منطقی که روشنای یقین را بر چیزها میتاباند؛ و، برعکس، از نمایش زندگی تنها تصویری شکآلود ارائه میکنیم که فراموشی دقیقه به دقیقه نابودش میکند، و هر واقعیتی در برابر واقعیت بعدی همانگونه محو میشود که در نمایش چراغ جادو تصویر شیشهای که شیشهٔ دیگری جایش را میگیرد)، همهٔ اسراری که میپنداریم نمیشناسیم اما در واقع، کمابیش هر شب، از آنها همانگونه آگاه میشویم که از یک راز بزرگ دیگر، راز نیستی و رستاخیز.
#در_سایه_دوشیزگان_شکوفا
#در_جستجوی_زمان_از_دست_رفته
#مارسل_پروست / مهدی سحابی
@abooklover
BY تا روشنایی بنویس!
Share with your friend now:
tgoop.com/abooklover/4800