tgoop.com/abooklover/4879
Last Update:
حلقهٔ افسونزدهٔ تنهایی را نخواهی شکست. تنهایی و کسی را نمیشناسی؛ کسی را نمیشناسی و تنهایی. دیگران را میبینی که جمع میشوند، کیپِ هم میایستند، هوای هم را دارند و یکدیگر را در آغوش میگیرند. اما تو با این نگاه مردهات چیزی نیستی مگر شبحی شفاف، جذامیای همرنگ دیوارهای شهر، پرهیبی که از حالا غبار شده، میدانی مُسخّر که هیچکس نزدیکش نمیرود. به امید دیدارهایی بعید تقلا میکنی. اما برای خاطر تو نیست اگر چرم و مس و چوب بنای برق زدن میگذارند، اگر نورها الک میشوند، اگر صداها یکدیگر را خفه میکنند. تو تنهایی با وجود دودها که سنگین میشوند، با وجود ساکسیفون لستر یانگ یا کولترین، تو تنهایی در گرمای فروخفتهٔ بارها، در خیابانهای خالی، آنجا که صدای قدمهایت میپیچد، در همدستیِ تنها بیستروهایی که باز ماندهاند، بیستروهایی که خوابشان بههم خورده.
#مردی_که_خواب_است
#ژرژ_پرک / ناصر نبوی
@abooklover
BY تا روشنایی بنویس!
Share with your friend now:
tgoop.com/abooklover/4879