tgoop.com/alefbalib/5366
Last Update:
#پرونده_موضوعی
📂 هرمنوتیک
براي آشنايي با هرمنوتيک و چيستی آن يك سير تاريخی از آن به همراه مهمترين رويكردها و نگرشهایی كه در آن مطرح شده را ذكر مي كنيم.
واژه هرمنوتيك از فعل يونانی Hermeneuin به معنای تفسير كردن است و رابطهای نيز با هرمس خدای پيامرسان يونانيان دارد. استعمال اين كلمه در يونان باستان رايج و متداول بوده، ليكن پيشينه هرمنوتيك به عنوان يك دانش مدون و شكليافته و به قرن هفدهم ميلادی بر میگردد.
در اين قرن كه نحله پروتستان از كليسای كاتوليك جدا شدهبود براي فهم صحيح متون مقدس و تفسير آن نياز به اصول، معيارها و قواعدی داشت كه هرمنوتيك براي شناساندن آن اصول و قواعد ضرورت يافت.
بر همين اساس معمولاً دان هاور I. C. Dannhaver را نخستين كسي میدانند كه اين واژه را در عنوان كتاب خود (1654 م) براي شناساندن گونهای از دانش به كار برده است. دانشی كه قواعد و اصول تفسير متون را كشف میكند و روش فهم صحيح متن را فراهم میآورد و قواعد ابهامزدايی از متون مبهم را در اختيار مینهاد. بدينترتيب، دانش تفسير متن در پيش روی انديشمندانی كه در عصر رنسانس به دنبال فهم متون مقدس بودند و مرجعيت كليسا را در تفسير كتاب مقدس مردود میشمردند، باب تازهای گشود و قواعد و اصولی منظم و در واقع منطق و روش تفسير متن را فرا روی آنها نهاد.
امّا علم هرمنوتيك يك سير تكامل خطی و غايتگرايانه نداشته، بلكه چرخشها و دگرگونیهای اساسی يافته است.
شلایرماخر كه از او به عنوان بنيانگذار علم هرمنوتيك نوين ياد میشود حركت جديدی را در هرمنوتيك آغاز كرد كه مبداء تحول و نگرش نو در تفسير متون دينی گرديد. او به تاثير از رمانيتيسم قرن نوزدهم، بد فهمی را امری طبيعی و عادی قلمداد نمود و آن را در تمام مراحل فهم پذيرفت. و معتقد شد در روند تفسير علاوه بر آشنايی با لغت و قواعد دستور زبان، امر ديگری لازم است كه عبارت است از تفسير روانشناسانه يا فنی؛ بدينمعنا كه مفسر بايد بتواند شخصيت نويسنده يا گوينده را دريابد و آن را بازسازی كند و منظور او را حدس بزند. او در عبارتی میگويد «شيوه حدس آن است كه انسان به وسيله آن و از طريق قرار دادن خود به جای ديگری سعی كند تا به طور مستقيم آن شخص را در خود در يابد».
ويلهم ديلتای (1833 ـ 1911 م) متفكر آلمانی، نظريه شلايرماخر را كه معتقد بود هدف مفسر اين است كه نيت مؤلف را دريابد و اين هدف تنها از طريق موازنه دقيق تفاسير دستوری و روان شناختي با روشهاي حدسي و مقايسهای قابل وصول است را پذيرفت امّا با يك گام جلوتر از او، مدعي شد كه تفسير، احياي مجدد تجربه مولف است. افزون بر آن، او قلمرو هرمنوتيك را گسترش داد. به نظر او، قلمرو هرمنوتيك تنها به متون نوشتاری و گفتارهای شفاهی اختصاص ندارد بلكه شامل همه تعابير و پديدههای فرهنگی چون نقاشی، طراحی، قطعه موسيقی و ... میشود كه همه اينها از طريق هرمنوتيك، دوباره تجربه و ادراك میشود.
آنچه گذشت معرفی گرايشهای مهم هرمنوتيكی ماقبل فلسفی بود. شلايرماخر و ديلتای علیرغم پارهای نوآوریها، در اصول و پايهها بر همان روش معهود و عقلايی فهم متن سير كردهاند؛
امّا هرمنوتيك با مارتين هيدگر (1889 ـ 1976 م) وارد مرحله جديدی شد و او چرخش راديكال و اساسی در مباحث تفسيری و هرمنوتيكی ايجاد كرد.
بر اساس نگرش هيدگر، هرمنوتيك امری روششناختی و معرفتشناختی نيست، بلكه فلسفی است يعنی پديده فهم را بايد به گونهای فلسفی بررسی كرد. بدين ترتيب در اين نگرش، جايگاه هرمنوتيك از روششناسی و معرفتشناسی به فلسفه ارتقا میيابد. از نظر هيدگر فهم امری تاريخمند، سيال و گذراست و پيشساختارها نقش اساسی در پيدايش فهم انسانی دارند، بدون اين پيشساختارها نمیتوان به فهم و تفسير پرداخت. فهم و تفسير در درون ذهنيتها و پيشساختارهای شكل گرفته معنا میيابد.
شاگرد هيدگر هانس گئورگ گادامر (1900) كار فلسفی او را دنبال كرد و از آموزههای وی، به ويژه دو آموزه مزبور بهره فراوانی برد. به عقيده وی، ذهن مفسر يا شخص تاويلكننده در هنگام قرائت متن مشحون از عقايد، معلومات، انتظارات، مفروضات، پرسشها، پيش.فرضها و پيشساختارهاست. بنابراين پروسه فهم، دائم متاثر از افق معنايی و موقعيت هرمنوتيكی فهمنده است و به دليل آنكه افق معنايی متاثر از تاريخ است، در نتيجه فهم دائماً تاريخي است. ما هيچ متنی و هيچ شئنی را فارغ از پيشفرضها و پيشداوريیها و مجزای از افق ذهنی (زاويه نگرش مفسر) نمیفهميم. البته اين افق خود مدام در تحولات عصری است.
#فلسفه
#هرمنوتیک
🔰کتابخانه مجازی الفبا
🔰کانال تلگرام الفبا
BY کتابخانه مجازی الفبا
Share with your friend now:
tgoop.com/alefbalib/5366