tgoop.com/alefbalib/6442
Last Update:
#درسگفتار
🔉 درسگفتارهای «روانشناسی اگزیستانس»
🎤 حسین دباغ
🔸صاحب محتوا : صدانت
🔹تعداد کل جلسات : 4
🗓 تاریخ : تیر و مرداد 95
🔺 جلسه سوم
▪️درباره درسگفتار :
در جلسه پیشین گفتیم که عواطف ناسازگاری می آورد؛ تعادل روانی ما را بر هم میزند و منجر به اضطراب می شود. شاید چندان خطا نباشد اگر بگوییم فلسفه اگزیستانسیالیسم نیز با یک اضطراب آغاز شده است: آورده اند که کیرکگور وقتی به این اندیشه رسید که در حال پیر شدن است و چیزی به این عالم نیفزوده است، به تکاپو افتاد که باید جور دیگری زندگی کند، جور دیگری بیاندیشد و جور دیگری باشد! اضطراب حاصل از پیری و مرگ را شاید بتوان علت وجودی فلسفه اگزیستانسیالیسم دانست. در حقیقت، دو «هیچ» است که عمده اضطرابهای ما را تشکیل میدهد: «هیچ چیز» و «هیچ کس». اولی همان اضطراب مرگ است و دومی اضطراب تنهایی. البته در اینکه کدام یکی از این دو خاستگاه اصلی اضطرابهای ماست میان فلاسفه و روانشناسان اختلاف است. در این جلسه درباره اضطراب تنهایی سخن میگوییم و در جلسه بعدی درباره اضطراب مرگ. همچنین نشان میدهیم که «خودآگاهی» و «بدن مندی» میتواند این دو اضطراب را برای ما تبیین کند.
اگر فلاسفه اگزیستانسیال درباره بسیاری امور اختلاف داشته باشند دست کم در یک چیز مشترکند و آن اینکه «آدمی بی رحمانه تنهاست». روانشناسان و فیلسوفان (رولو می و اروین یالوم) از چندین نوع تنهایی سخن می گویند: تنهایی فیزیکی؛ تنهایی غیرفیزیکی؛ تنهایی بین فردی، تنهایی درون فردی و تنهایی اگزیستانسیال. در تنهایی بین فردی، بی کسی رخ می دهد و فرد از دیگران جدا می افتد. در تنهایی درون فردی، با اینکه فرد بی کس نیست اما اجزا مختلف وجود او از هم فاصله می گیرد (همان که فروید Isolation می نامید). گویی فرد خودش خودش را خفه می کند و از خود «بیگانه» میشود. فرد با حذف کردن خودش دیگر نمیتواند تشخیص دهد که چه باوری دارد؛ چرا که تمام لحظات خودش را وابسته به دیگران میبیند.
اما تنهایی اگزیستانسیال؛ در عمق همه جدا افتادگیها تنهایی عمیقتر و اساسیتری جای دارد که به ارتباط ما با هستی بر میگردد. این تنهایی به رغم ارتباط با دیگران و خود همچنان وجود دارد. تنهایی اگزیستانسیال مثل درهای است که به جدایی از هستی اشاره دارد. به عنوان نمونه کافیست که به پدیده اگزیستانسیال مرگ بیاندیشید. به تعبیر هایدگر، مرگ تنهاترین تجربه اگزیستانسیال بشری است که هیچ کس قادر نیست آن را با کسی شریک شود.
اریک فروم (در کتاب های هنر عشق ورزیدن و گریز از آزادی) معتقد است که آگاه شدن از تنهایی اگزیستانسیال خاستگاه تمامی اضطرابهای آدمی است و بنیادی ترین دلواپسی را برای آدمی به وجود می آورد. دلواپسی تنهایی وقتی رخ نشان می دهد که میفهمیم تنها به این عالم پا میگذاریم و تنها آن را ترک می کنیم. در این خلال هر چقدر تلاش میکنیم به هم نزدیک شویم میفهمیم که «وصل ممکن نیست؛ همیشه فاصلهای هست». ما تلاش میکنیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم اما در همان حال متوجه میشویم که همچنان تنهاییم و هیچگاه نمیتوانیم با خودمان و دیگران یکی شویم.
تنهایی اگزیستانسیال به ما میآموزاند که به تعبیر هایدگر در این عالم «غریب» یا به تعبیر کامو «بیگانه» هستیم. فرد (دازاین) وقتی درگیر جهان ظاهری، روزمره و گمراه کننده میشود و موقعیت اگزیستانسیال خودش را از دست میدهد آنگاه اضطراب (از مرگ) او را آگاه از تنهایی میکند. همانطور که مارتین بوبر آورده است، تنهایی اگزیستانسیال همیشه وجود دارد و در فضا پخش است. این ما هستیم که گاه گیرندههایمان را خاموش میکنیم. با این حال، ما مجبوریم برای خودمان دنیایی درست کنیم؛ مشغول شویم و غفلت پیشه کنیم. گویی تئاتری برپاست اما دفعتا پرده ها بالا میرود و تنهایی رخنه می کند و سرشت سوگناک زندگی بر ما هجوم میآورد. هزینه رشد و تکامل ما بعد از اینکه از رحم مادر جدا میشویم تنهایی است. اگر ترس از تنهایی مدام در حیطه خودآگاه ما بود نمیتوانستیم زندگی طبیعی کنیم. تنهایی باید به درستی واپس رانده شود تا آسایش داشته باشیم.
حال با این مقدمه، تکلیف چیست؟ اگر هیچ چیزی تنهایی ما را از میان نمی برد و ما نهایتا در تنهایی های خود شریک هستیم، چاره چیست و چه باید کرد؟ اول اینکه نباید وحشت کرد! درست است که هر یک از ما به سان کشتیای تنها هستیم که در دریایی تیره و مه آلود گرفتار شدهایم اما دست کم همه با هم تنهاییم و همه با هم در این وحشت گرفتاریم. کافیست نور کشتیهای همدیگر را ببینیم و تنهایی یکدیگر را لمس کنیم.
#فلسفه
#روانشناسی
🔰کتابخانه مجازی الفبا
🔰کانال تلگرام الفبا
BY کتابخانه مجازی الفبا
Share with your friend now:
tgoop.com/alefbalib/6442