tgoop.com/aliolfati_poem/3187
Last Update:
● آرتور شوپنهاور ( در باب تنهایی )
• کسانی که از نوع عوام نیستند و واقعاً فکری بلند دارند مانند عقاب در ارتفاعات بلند در تنهایی آشیانه می کنند.
در باب طبیعت انسان
• معاشرتی بودن گرايشی خطرناک و حتی تباه کننده است. زيرا ما را با کسانی در ارتباط قرار می دهد که بيشترشان از نظر اخلاقی فرومايه و از لحاظ ذهنی کند و منحط اند. تقريباً همه ی رنجهای ما از ارتباط با ديگران نشأت می گيرند.
در باب حکمت زندگی
• انسان با صمیمیت بیاندازه با دیگران، از قدر و احترام خود میکاهد، زیرا «طبایع پست» از همهچیز سوءاستفاده میکنند؛ بالاخص زمانی که دریابند دسترسی به شما نیز آسان است. از اینرو آدمی باید بکوشد علیرغم گرایش طبیعی به مردمداری، در مراوده با آدمهای بیسروپا بیشترین خست را به خرج دهد.
هنر خودشناسی
• اراذل همیشه اجتماعی هستند و مهم ترین علامت نجابت یک فرد این است که خیلی کم از معاشرت بادیگران لذت میبرد.
در باب طبیعت انسان
• میتوان به عنوان قاعدهای کلی گفت که معاشرتی بودن و ارزشمندی فکری، کمابیش با یکدیگر نسبت معکوس دارند، به طوری که اگر بگویند « فلان کس بسیار غیر معاشرتی است » تقریبا به این معناست که انسانی با خصایل بزرگ است.
در باب حکمت زندگی
• آدمی هرچه در درون خود بیشتر مایه داشته باشد، از برون کمتر طلب می کند و دیگران هم کمتر می توانند به او عرضه کنند؛ در تنهایی هنگامی که هرکس به خویشتن خود باز می گردد، معلوم می شود که در خود چه دارد؛ ابله در جامه ارغوانی، زیر بار طاقت فرسای شخصیت فقیر خود می نالد، حال آنکه فرد با استعداد، با افکار خود، خشکترین محیط را بارور و زنده می کند؛ از این رو درست است که : بار حماقت بر دوش، خود حماقت است؛ بنابراین می بینیم که هرکس به همان اندازه که معاشرتی است، از نظر فکری فقیر و بطور کلی عامی است؛ زیرا آدمی در این جهان انتخابی چندان ندارد، جز اینکه میان تنهایی و فرومایگی، یکی را برگزیند...
در باب حکمت زندگی
• آن کس سعادتمند است که از برخورد با بعضی از همنوعان همیشه درامان باشد. هنرِ تحمل کردنِ انسانها را میتوان با تحمل کردنِ اشیاء بیجان تمرین کرد که به علت خواص مکانیکی یا خواص دیگر فیزیکیشان با سرسختی سدّ راه ما میشوند، تمرینی که هر روز مُیسّر است. وقتی شکیبایی را از این راه کسب کردیم، میتوانیم در مورد انسانها نیز به کار گیریم. به این منظور، باید خود را به این فکر عادت دهیم که این مردم نیز مانند اشیاء بیجان، اگر مانعِ آزادی و فعالیت ما میشوند، به علتِ ضرورتِ ناگزیرِ طبیعتشان چنین تأثیری دارند. بنابراین، برآشفته شدن در برابرِ چنین انسانهایی همانقدر احمقانه است که از سنگی که پیشِ پایمان میغلطد و راهمان را سد میکند، خشمگین شویم.
در باب حکمت زندگی
• کسی که از نظر ذهنی پر مایه است، به دنبال زندگی آرام، با قناعت و در حد امکان بدون درگیری است. از این رو، پس از اندک آشنایی با کسانی که به اصطلاح همنوع او هستند، به انزوا کشیده میشود و اگر شعوری در حد کمال داشته باشد، تنهایی را برمیگزیند. زیرا آدمی هرچه در درون خود بیشتر مایه داشته باشد، از بیرون کمتر طلب میکند و دیگران هم کمتر میتوانند چیزی به او عرضه کنند. از این رو بالا بودن شعور، به دوری از اجتماع منجر میگردد. آری، اگر کمیت جامعه میتوانست جایگزینِ کیفیتِ آن شود حتی جامعه بزرگ ارزش این را داشت که در آن زندگی کنیم. اما متاسفانه معاشرت با جمع صد فرد نادان، مانند معاشرت با یک فرد عاقل نیست.
در باب حکمت زندگی
• هر کس فقط می تواند با خود در هماهنگی کامل باشد، نه با دوست یا همسر خود، زیرا تفاوت های فردی و مزاجی هرچند اندک باشند، همواره به ناهماهنگی منجر می شوند. آرامش عمیق و حقیقی دل و راحت تمام عیار روح، که بعد از نعمت سلامت، بالاترین نعمت روی زمین است، فقط در تنهایی قابل دسترسی است و اگر آدمی خود، بزرگ و پرمایه باشد، لذتبخش ترین وضعیت ممکن را بر کره ی کوچک خاکی با این دو می تواند داشته باشد.
در باب حکمت زندگی
• به ندرت در هر صد نفر یک نفر ارزش آن را دارد که با او بحث کنی. بگذار دیگران هر چه دوست دارند بگویند، زیرا هر کسی آزاد است که احمق باشد.
هنر همیشه بر حق بودن
#آرتور_شوپنهاور
#در_باب_حکمت_زندگی
#در_باب_طبیعت_انسان
#هنر_همیشه_بر_حق_بودن
#هنر_خودشناسی
#vkends
@vkends
@aliolfati_poem
BY علی الفتی_شعر و فلسفه هنر
Share with your friend now:
tgoop.com/aliolfati_poem/3187