tgoop.com/andaromidvari/3535
Last Update:
حیوان شدن کافکا، برای مقدس شدن؟
اما برگردیم به نام کتاب Die Verwandlung که به انگلیسی The Metamorphosis ترجمه شده است. آنچه در اولین سطوح معنایی این کلمات میبینیم تحول و دگرگونی و استحاله است. در سطوح بعدی است که آن معنای تغییر هیئت و شکل منفی را میشود دید. اگر بخواهیم کمی دقیقتر شویم The Metamorphosis در واقع به این معناست:
(in an insect or amphibian) the process of transformation from an immature form to an adult form in two or more distinct stages.
(در یک حشره یا دوزیستان) فرآیند تبدیل از شکل نابالغ به شکل بالغ در دو یا چند مرحله مجزا. همانطور که میبینید در قلب ماجرا ـ بر خلاف سطح نخست روایت تبدیل انسان به سوسک ـ تغییر از شکل نابالغ به شکل بالغ آمده است. حالا بیاید این داستان دگرگونی را اینبار نه در تفسیر ظاهری ماجرا که مسخ شدن است بلکه در رسیدن بلوغ ببینیم و بخوانیم. چه اتفاقی میافتد؟ جهان اثر چگونه خواهد شد؟ در آثاری اینچنین، کار بیش از هرچیز تلاش خالق است برای فهم خودش. مسخ کافکا نیز تلاشی است برای خودفهمی. در جهان کافکا خودفهمی از طریق حیوانات بسیار رایج است مثلا داستان لانه را اگر بخوانید بسیاری از منتقدان بر این باورند که موش آن داستان نیز خود نویسنده است. البته در دل خودفهمی از طریق حیوانات ما میتوانیم لایهی معنایی ناگوآلیسم را هم ببینیم. یعنی انسانی که قدرت تغییر شکل به حیوان همتای خود را دارد. ناگوآلیسم در شکل سادهاش همان توتم فردی است که در میان شمنها و مردمان بومی آمریکا رواج داشته است: خود این همانپنداری با یک حیوان. البته در این باور آنچه مهم است برقراری ارتباط با حیوان تونال درون است که سبب میشود تا فرد به قدرت معنوی دست یابد. ما مردمان امروز در این جهان علمزده چنین باورهایی را چگونه میفهمیم؟ اگر دقت کنید این فهم است که کمکم نقش اصلی را برعهده میگیرد. تبیینهای علمی در بسیاری از مواقع نسبت به فهم کورند. بیایید تصور کنیم که یک دانشمند عرصهی فیزیک بخواهد با مفهوم انتقالی دویدن انسانی را که عدهای هم دنبال او هستند را تبیین کند، چه خواهد فهمید؟ در تبیین او حرکت، قابل فهم است اما اینکه آیا او یک جانی در حال فرار است یا شخص بیگناهی است که از دست عدهای جانی میگریزد، قابل فهم نیستند. گریگور سامسا با سوسک شدن در برابر این جهان علمی و فرمولی به عریانترین شکل ممکن مسخ شدن دیگران ـ در اینجا خانوادهاش ـ را نشان میدهد. این او نیست که مسخ شده است. مسخ در اینجا دقیقا آن فحوای زشتش را دارد. بلکه اعضای خانوادهی او هستند که از سوراخ تنگ و محدود عقلشان نگاه میکنند و دیگر او را نمیفهمند. او را که هنوز دلنگران شغلش است. او را که هنوز میگوید: مامان! اما این بار در هیبت یک سوسک. رفتار خانواده چه میگوید: مهم نیست که تو هنوز عمیقترین احساسات انسانی را داری یا نداری، تو یک سوسکی. پس میشود شکل آدم داشت و جهان انسانی را نفهمید. خانوادهی سامسا شهود انسان بودن فرزندشان را از دست دادهاند. انسان بودن تنها قالب انسانی داشتن نیست. خانواده در فیزیک، فیزیولوژی انسان را میفهمند، نه در احساسات و عواطفش.
... ادامه دارد
#فریاد_ناصری
BY اندر امیدواری...
Share with your friend now:
tgoop.com/andaromidvari/3535