ابوریحان بیرونی
.
عصر کیانیان به استناد کتاب آثارالباقیه ابوریحان، به نظر این تاریخ درست نزدیک ترین تاریخ به واقعیت باشه، چرا که شخصیت کی کاووس پدر سیاوش یک شخصیت هندو ایرانی هست و در متون ودایی نیز از سرگذشت او ذکر به میان آمده متون ودایی در حدود سال های 1500 پیش از میلاد تا 1100 نگارش شده اند.
.
شخصیت هایی نظیر فریدون و کی کاووس هر دو در متون ودایی ذکر شدن پس یقیقا زمان این دو شخصیت باید در حدود 1500 تا 1100 پیش از میلاد باشد.
.
980 سال پیش از اسکندر همانطور که پیشتر عرض کردم می شود 1310 پیش از میلاد و 92 سال پس از آن یعنی سال ورود سیاوش پسر کی کاووس به سرزمین خوارزم می شود 1218 که باید دوران کیانیان یعنی کی کاووس و پسرش و همچنین افراسیاب تورانی بوده باشد.
.
تصویر پست صفحه 56 کتاب آثارالباقیه ابوریحان بیرونی
#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
🆔@anjomanshahnameh🆔
.
عصر کیانیان به استناد کتاب آثارالباقیه ابوریحان، به نظر این تاریخ درست نزدیک ترین تاریخ به واقعیت باشه، چرا که شخصیت کی کاووس پدر سیاوش یک شخصیت هندو ایرانی هست و در متون ودایی نیز از سرگذشت او ذکر به میان آمده متون ودایی در حدود سال های 1500 پیش از میلاد تا 1100 نگارش شده اند.
.
شخصیت هایی نظیر فریدون و کی کاووس هر دو در متون ودایی ذکر شدن پس یقیقا زمان این دو شخصیت باید در حدود 1500 تا 1100 پیش از میلاد باشد.
.
980 سال پیش از اسکندر همانطور که پیشتر عرض کردم می شود 1310 پیش از میلاد و 92 سال پس از آن یعنی سال ورود سیاوش پسر کی کاووس به سرزمین خوارزم می شود 1218 که باید دوران کیانیان یعنی کی کاووس و پسرش و همچنین افراسیاب تورانی بوده باشد.
.
تصویر پست صفحه 56 کتاب آثارالباقیه ابوریحان بیرونی
#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
🆔@anjomanshahnameh🆔
یکم آبان، روز ملّی #نثر_پارسی فرخنده باد. «سپاس و آفرین خدای را که این جهان و آن جهان را آفرید و ما بندگان را اندر جهان پدیدار کرد و نیکاندیشان را و بدکرداران را پاداش و بادافراه برابر داشت.» از مقدمۀ #شاهنامۀ_ابومنصوری، کهنترین یادگار نثر پارسی (۳۴۶ هجری) بقلم #ابومنصور_معمری.
#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
#انجمن_شاهنامه_خوانی_مونترال
🆔@anjomanshahnameh
#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
#انجمن_شاهنامه_خوانی_مونترال
🆔@anjomanshahnameh
همانا تو نشنیدی این داستان
ز گفتار سر کردهء باستان
که گرید زمانه به آن نامدار
که با پور دستان کند کارزار
مرا رستم زال زانگشت نام
که هستم به مردی و گردی تمام
تبه شد بسی دیو در جنگ من
بدادند جان را در آهنگ من
زمانه به آن مرد شیون کند
که او پنجه در پنجهء من کند
کسی دست نگشاد بر کین من
که جان برد از زخم زوبین من
کنون نوبت تست بگشای دست
اگر اژدهائی و گر پیل مست
چو زو ابرهه این سخنها شنید
به یال و بر تهمتن بنگرید
بدیدش که پوشیده ببر بیان
به زنجیر زرین ببسته میان
کمر ترکش پر دلی بر کمر
به سر بر نهاده یکی خود زر
کشیده بر او چرم دیو سفید
ز لعل و ز در خود زر نا پدید
به سر پر سیمرغ را بر زده
کجا هر پری بر قمر سر زده
به یال و به بال بر پهلوان
دو رانش سطبر و دو بازو گران
بقلاده زین عمود گران
دمان رخش رخشنده در زیر ران
که یکدم نبودش بجا بر قرار
ز مسمار نعلش فروزان شرار
خروشان و جوشان چو نر اژدها
تو گفتی مگر هست ابر بلا
__________
برزونامه(بخش جدید)
نبرد رستم و ابرهه
نسخه سازمان اسناد
تصویر:نبرد رستم و خاقان،کاخ نیاوران
#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
🆔@anjomanshahnameh
ز گفتار سر کردهء باستان
که گرید زمانه به آن نامدار
که با پور دستان کند کارزار
مرا رستم زال زانگشت نام
که هستم به مردی و گردی تمام
تبه شد بسی دیو در جنگ من
بدادند جان را در آهنگ من
زمانه به آن مرد شیون کند
که او پنجه در پنجهء من کند
کسی دست نگشاد بر کین من
که جان برد از زخم زوبین من
کنون نوبت تست بگشای دست
اگر اژدهائی و گر پیل مست
چو زو ابرهه این سخنها شنید
به یال و بر تهمتن بنگرید
بدیدش که پوشیده ببر بیان
به زنجیر زرین ببسته میان
کمر ترکش پر دلی بر کمر
به سر بر نهاده یکی خود زر
کشیده بر او چرم دیو سفید
ز لعل و ز در خود زر نا پدید
به سر پر سیمرغ را بر زده
کجا هر پری بر قمر سر زده
به یال و به بال بر پهلوان
دو رانش سطبر و دو بازو گران
بقلاده زین عمود گران
دمان رخش رخشنده در زیر ران
که یکدم نبودش بجا بر قرار
ز مسمار نعلش فروزان شرار
خروشان و جوشان چو نر اژدها
تو گفتی مگر هست ابر بلا
__________
برزونامه(بخش جدید)
نبرد رستم و ابرهه
نسخه سازمان اسناد
تصویر:نبرد رستم و خاقان،کاخ نیاوران
#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
🆔@anjomanshahnameh
نشست ۲۴۳ انجمن شاهنامه خوانی دبی در روز چهارشنبه ۹. (نهم) ابان ماه ، در ساعت ده و نیم بامداد، در گالری #ارت_بازار در جمیرا برگزار خواهد گشت . در این نشست به ادامه داستان سپه سالار بهرام چوبینه و تصمیم او به مبارزه با پادشاه ایران (هرمزد چهارم ) و به چالش کشیدنش بوسیله خواهر او گردیه ، یکی از پهلوان زنان در دوران ساسانیان پرداخته خواهد شد .
اموزگار :#نادره_پهلوان
مکان برگزاری :#art_bazar
#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
#انجمن_شاهنامه_خوانی_مونترال
🆔@anjomanshahnameh
اموزگار :#نادره_پهلوان
مکان برگزاری :#art_bazar
#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
#انجمن_شاهنامه_خوانی_مونترال
🆔@anjomanshahnameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ترانه جدید ،شروین حاجی پور
*فرض کن موشک ها ستارن *
#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
#انجمن_شاهنامه_خوانی_مونترال
🆔@anjomanshahnameh
*فرض کن موشک ها ستارن *
#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
#انجمن_شاهنامه_خوانی_مونترال
🆔@anjomanshahnameh
کتاب ایرانشهر ، تاریخ و تمدن ساسانی
ترجمه : مهناز بابایی
نوشته : دکتر تورج دریایی
انتشار یافت.
#تورج_دریایی
#ایرانشهر
#ایران_بزرگ_فرهنگی
#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
#انجمن_شاهنامه_خوانی_مونترال
🆔@anjomanshahnameh
ترجمه : مهناز بابایی
نوشته : دکتر تورج دریایی
انتشار یافت.
#تورج_دریایی
#ایرانشهر
#ایران_بزرگ_فرهنگی
#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
#انجمن_شاهنامه_خوانی_مونترال
🆔@anjomanshahnameh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کورش بزرگ
هفتم آبان، روز نکوداشت کورش بزرگ پادشاه شکوهمند بزرگترین امپراطوری جهان و سرسلسله هخامنشیان ، خجسته باد .
#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
#انجمن_شاهنامه_خوانی_مونترال
🆔@anjomanshahnameh
هفتم آبان، روز نکوداشت کورش بزرگ پادشاه شکوهمند بزرگترین امپراطوری جهان و سرسلسله هخامنشیان ، خجسته باد .
#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
#انجمن_شاهنامه_خوانی_مونترال
🆔@anjomanshahnameh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتگویی با استاد ارجمند دکتر عبدالمجید ارفعی زبان شناس و ایرانشناس در باره جشن های مختلفی که در بین ایرانیان جدیدا برگزار میشود.
@arfaeeabdolmajid
#انجمن_شاهنامه_خوانی_سراسری
#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
#جشن_های_ایرانی
#هالوین #کریسمس #شاهنامه_پژوهی #ایرانشناسی
🆔@anjomanshahnameh
@arfaeeabdolmajid
#انجمن_شاهنامه_خوانی_سراسری
#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
#جشن_های_ایرانی
#هالوین #کریسمس #شاهنامه_پژوهی #ایرانشناسی
🆔@anjomanshahnameh
دويست و چهل و سومین ۲۴۳ نشست شاهنامه خواني بانوان در دبي به گاه چهارشنبه ۳۰ ماه اكتبر ٢٠٢٤، برابر با ۹ آبان ماه ۱۴۰۳ با آموزگاري بانو #نادره_پهلوان در دبي برگزار گرديد
📚بن مايه:شاهنامه فردوسي چاپ مسكو و پيرايش دكتر خالقي
✍🏻نگارش: بانو مریم چنگیزی و با همکاری بانو شکیبا نوربخش
داستان بدانجا رسید که بهرام با مشاورانش در نشستی در مورد کودتا علیه هرمز پادشاه ایران سخن می گفتند، گردیه خواهر بهرام چوبینه نیز در آن گردهمایی شرکت داشت. او که از ابتدا با این نیت مخالف بود، پس از شنیدن سخنان ۶ جنگجو و مشاور، دیدگاه آنها را زیر سوال برد و در ادامه گفت: هنگامی که کاووس در هاماوران اسیر بود همه به رستم پیشنهاد دادند که به تخت پادشاهی بنشیند، اما رستم خشمگین میشود و میگوید: چطور شاه و پهلوان را یکی میبینید؟! من هوس و آرزوی پادشاهی ندارم و هر کسی در جایگاه خودش برازنده میباشد و نباید طمع به تخت پادشاهی داشت. سپس مثال دیگری آورد و گفت: پس از کشته شدن پیروز شاه مردم گفتند شاه بعدی کیست؟ سوفرای میگوید او باید کسی از نژاد پادشاهان باشد و به جستجوی قباد رفتند و او گفت گرچه قباد کم سن و سال است اما از نژاد شاهان است، اگر کسی بی نژاد پادشاهان بر تخت بنشیند دودمان بر باد میرود و شیرازه کشور از هم میگسلد ، پس قباد را با اینکه کم سن بود حمایت می کند و بر تخت مینشانند . و پس از مدتی با اینکه سوفرای قباد را بر تخت نشانده بود، بعدها قصد توطئه برای سرنگونی قباد را داشت که قباد متوجه گشت و او را کشت، بقیه پهلوانان به کشتن سوفرای اعتراض کردند و با اتحاد همدیگر، خواستار دستگیری و مجازات قباد بوسیله پسر سوفرای شدند و گفتند قباد باید به سزای اعمالش برسد. پسر سوفرای، زرمهر، انتخاب شد تا کین پدر بخواهد. زرمهر گفت: قباد پادشاه است و نباید او را از میان برداشت اگر او نباشد چه کسی را به جای او بنشانیم؟ و از خون پدر به خاطر منافع ایران گذشت.
( قابل توجه که در شاهنامه پادشاه بودن یعنی رفتاری نیکو و داد و دهش به مردمان کردن و آبادانی در مملکت است ، ممکن است پادشاه به مقامات خود سخت گیری انجام دهد اما با مردم سخاوتمند و مهربان است و همیشه ایجاد ابادانی کشور و امنیت مردمان در الویت انها بوده است .)
گردیه میگوید: حال چگونه به خود اجازه میدهید که ادعای پادشاهی کنید، انسان خردمند حریص نیست و به جایگاه دیگران چشم طمع ندارد! اگر من یک زن هستم اما در حال حاضر در جایگاهی هستم که شما، مردان پهلوان را پند میدهم.
بهرام چوبینه از سخنان خواهرش اندوهگین میشود و سکوت می کند، در این بین تنها یلان سینه به گردیه پاسخ میدهد که تو چه میگویی!! چطور اینگونه صحبت میکنی؟ از این به بعد برادرت را پادشاه ایران بدان. و میگوید: این هرمز ترک زاد (مادرش دختر خاقان چین می باشد و از نژاد ترکان) که ایرانی اصیل هم نیست به برادرت توهین کرده است و برایش به عنوان خلعت لباس زنانه و چادر فرستاده است، او چگونه میتواند پادشاه با نژاده ای باشد دوران پادشاهی کیقباد دیگر تمام شده و خسرو پرویز هم مانند پدرش بی هنر خواهد بود، تو فقط به پادشاهی برادرت بهرام باید فکر کنی!
__
#نشست_های_انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
🆔@anjomanshahnameh
📚بن مايه:شاهنامه فردوسي چاپ مسكو و پيرايش دكتر خالقي
✍🏻نگارش: بانو مریم چنگیزی و با همکاری بانو شکیبا نوربخش
داستان بدانجا رسید که بهرام با مشاورانش در نشستی در مورد کودتا علیه هرمز پادشاه ایران سخن می گفتند، گردیه خواهر بهرام چوبینه نیز در آن گردهمایی شرکت داشت. او که از ابتدا با این نیت مخالف بود، پس از شنیدن سخنان ۶ جنگجو و مشاور، دیدگاه آنها را زیر سوال برد و در ادامه گفت: هنگامی که کاووس در هاماوران اسیر بود همه به رستم پیشنهاد دادند که به تخت پادشاهی بنشیند، اما رستم خشمگین میشود و میگوید: چطور شاه و پهلوان را یکی میبینید؟! من هوس و آرزوی پادشاهی ندارم و هر کسی در جایگاه خودش برازنده میباشد و نباید طمع به تخت پادشاهی داشت. سپس مثال دیگری آورد و گفت: پس از کشته شدن پیروز شاه مردم گفتند شاه بعدی کیست؟ سوفرای میگوید او باید کسی از نژاد پادشاهان باشد و به جستجوی قباد رفتند و او گفت گرچه قباد کم سن و سال است اما از نژاد شاهان است، اگر کسی بی نژاد پادشاهان بر تخت بنشیند دودمان بر باد میرود و شیرازه کشور از هم میگسلد ، پس قباد را با اینکه کم سن بود حمایت می کند و بر تخت مینشانند . و پس از مدتی با اینکه سوفرای قباد را بر تخت نشانده بود، بعدها قصد توطئه برای سرنگونی قباد را داشت که قباد متوجه گشت و او را کشت، بقیه پهلوانان به کشتن سوفرای اعتراض کردند و با اتحاد همدیگر، خواستار دستگیری و مجازات قباد بوسیله پسر سوفرای شدند و گفتند قباد باید به سزای اعمالش برسد. پسر سوفرای، زرمهر، انتخاب شد تا کین پدر بخواهد. زرمهر گفت: قباد پادشاه است و نباید او را از میان برداشت اگر او نباشد چه کسی را به جای او بنشانیم؟ و از خون پدر به خاطر منافع ایران گذشت.
( قابل توجه که در شاهنامه پادشاه بودن یعنی رفتاری نیکو و داد و دهش به مردمان کردن و آبادانی در مملکت است ، ممکن است پادشاه به مقامات خود سخت گیری انجام دهد اما با مردم سخاوتمند و مهربان است و همیشه ایجاد ابادانی کشور و امنیت مردمان در الویت انها بوده است .)
گردیه میگوید: حال چگونه به خود اجازه میدهید که ادعای پادشاهی کنید، انسان خردمند حریص نیست و به جایگاه دیگران چشم طمع ندارد! اگر من یک زن هستم اما در حال حاضر در جایگاهی هستم که شما، مردان پهلوان را پند میدهم.
بهرام چوبینه از سخنان خواهرش اندوهگین میشود و سکوت می کند، در این بین تنها یلان سینه به گردیه پاسخ میدهد که تو چه میگویی!! چطور اینگونه صحبت میکنی؟ از این به بعد برادرت را پادشاه ایران بدان. و میگوید: این هرمز ترک زاد (مادرش دختر خاقان چین می باشد و از نژاد ترکان) که ایرانی اصیل هم نیست به برادرت توهین کرده است و برایش به عنوان خلعت لباس زنانه و چادر فرستاده است، او چگونه میتواند پادشاه با نژاده ای باشد دوران پادشاهی کیقباد دیگر تمام شده و خسرو پرویز هم مانند پدرش بی هنر خواهد بود، تو فقط به پادشاهی برادرت بهرام باید فکر کنی!
__
#نشست_های_انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
🆔@anjomanshahnameh
ادامه 👆🏻👆🏻👆🏻
گردیه در پاسخ یلان سینه گفت: دیو سیاه تو را به راه اشتباه میبرد و شیطان شما را فریفته، تو با این سخنان به خاندان ما ستم میکنی و آبروی ما را میبری ما سالها مرزبان ری بوده ایم و پادشاه ایران به خاندان ما مقام و منزلت داد تمکن مالی داد
و تو اکنون برادر من را تحریک می کنی و طمع پادشاهی را در سر او میپرورانی، با این کار نه تنها بهرام که همه خانواده ما نابود خواهد شد. تو باید او راهنمایی نیکو کنی و این آشوب ها را آرام کنی، سپس مجلس را با خشم و بغض ترک کرد. از تمام مشاوران و پهلوانان فقط یلان سینه بود که با گردیه مخالفت کرد و بقیه آنها موافق سخنان گردیه بودند و او را تحسین کردند و دانش او را برتر از جاماسب دانستند. اما در این بین شوربختانه بهرام با قوت قلبی که از زن پیشگو و قدرت جادویش گرفته بود و پشتگرمی یلان سینه و قدرت جنگاوری خودش در دل تصمیم به مقابله با هرمزد شاه ایران را گرفته بود ،از سخنان گردیه اندوهگین شد زیرا مشاورانش نیز با دیدگاه گردیه موافق بودند.
در اینجا فردوسی اینگونه وضعیت بهرام را توصیف می کند که او مانند فردی بود که دلش از کینه تیره گشته و از طرفی هم قدرت درک و تحلیل در زمان خود را ندارد و ذهنش در تحلیل کند کار می کند (اندیشه ای دیریاب) سپس بهرام برای اینکه راه و هدف خود را توجیه کند با خود میگوید:
در این دنیا همه چیز به سختی به دست می آید و هیچ گنجی به آسانی به چنگ نمیاید و دستور میدهد تا خوان بیارایند و می و موسیقی و رامشگران را طلب کرد و از آنها خواست تا داستان هفت خوان اسفندیار که به رویین دز رفته بود را برای آنها باز بخوانند و بیاد اسفندیار و آبادی شهر ری تا سحر نوشیدند. در طلوع خورشید فردا، بهرام، یلان سینه را در پی ( دبیر بزرگ) فرستاد و به خاقان چین ( پرموده پسر ساوه شاه ) نامه ای بسیار پر رنگ و نگار و زیبا نوشت که؛ از نبرد با شما بسیار پشیمانم و تقاضای پوزش دارم و از این به بعد من نگهبان مرزهای تو خواهم بود و حتی اگر وضع تغییر کند و به پادشاهی هم برسم هنوز برادر کوچک تو هستم. بیا کینه ها را کنار بگذاریم و بین چین و ایران جدایی نیندازیم.
نامه را به چین فرستاد و مانند پادشاهان در گنج ها را برای سپاهیان باز کرد و به همگی داد و دهش نمود. سپس از بلخ راهی شهر ری شد و در روز ششم دیماه دستور داد تا سکه بنام خسرو ،پسر هرمز، بزنند (تا دیدگاه پادشاه را نسبت به پسرش، ولیعهد، درهم بریزد کند و بین آنها اختلاف بیاندازد)
سپس بازرگانی ماهر را فراخواند و گفت این سکه ها را به تیسفون ( پایتخت پادشاهی هرمز) ببر و همراه با دیبای حریر و زربفت خرید و فروش آنها را با این سکه های جدید شروع کن.
هدف او این بود تا سکه هایی که با نام خسرو پرویز درست کرده است، به دست هرمزد شاه برسد که حس بدبینی او را نسبت به پسرش خسرو پرویز ، دامن بزند .
__
#نشست_های_انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
🆔@anjomanshahnameh
گردیه در پاسخ یلان سینه گفت: دیو سیاه تو را به راه اشتباه میبرد و شیطان شما را فریفته، تو با این سخنان به خاندان ما ستم میکنی و آبروی ما را میبری ما سالها مرزبان ری بوده ایم و پادشاه ایران به خاندان ما مقام و منزلت داد تمکن مالی داد
و تو اکنون برادر من را تحریک می کنی و طمع پادشاهی را در سر او میپرورانی، با این کار نه تنها بهرام که همه خانواده ما نابود خواهد شد. تو باید او راهنمایی نیکو کنی و این آشوب ها را آرام کنی، سپس مجلس را با خشم و بغض ترک کرد. از تمام مشاوران و پهلوانان فقط یلان سینه بود که با گردیه مخالفت کرد و بقیه آنها موافق سخنان گردیه بودند و او را تحسین کردند و دانش او را برتر از جاماسب دانستند. اما در این بین شوربختانه بهرام با قوت قلبی که از زن پیشگو و قدرت جادویش گرفته بود و پشتگرمی یلان سینه و قدرت جنگاوری خودش در دل تصمیم به مقابله با هرمزد شاه ایران را گرفته بود ،از سخنان گردیه اندوهگین شد زیرا مشاورانش نیز با دیدگاه گردیه موافق بودند.
در اینجا فردوسی اینگونه وضعیت بهرام را توصیف می کند که او مانند فردی بود که دلش از کینه تیره گشته و از طرفی هم قدرت درک و تحلیل در زمان خود را ندارد و ذهنش در تحلیل کند کار می کند (اندیشه ای دیریاب) سپس بهرام برای اینکه راه و هدف خود را توجیه کند با خود میگوید:
در این دنیا همه چیز به سختی به دست می آید و هیچ گنجی به آسانی به چنگ نمیاید و دستور میدهد تا خوان بیارایند و می و موسیقی و رامشگران را طلب کرد و از آنها خواست تا داستان هفت خوان اسفندیار که به رویین دز رفته بود را برای آنها باز بخوانند و بیاد اسفندیار و آبادی شهر ری تا سحر نوشیدند. در طلوع خورشید فردا، بهرام، یلان سینه را در پی ( دبیر بزرگ) فرستاد و به خاقان چین ( پرموده پسر ساوه شاه ) نامه ای بسیار پر رنگ و نگار و زیبا نوشت که؛ از نبرد با شما بسیار پشیمانم و تقاضای پوزش دارم و از این به بعد من نگهبان مرزهای تو خواهم بود و حتی اگر وضع تغییر کند و به پادشاهی هم برسم هنوز برادر کوچک تو هستم. بیا کینه ها را کنار بگذاریم و بین چین و ایران جدایی نیندازیم.
نامه را به چین فرستاد و مانند پادشاهان در گنج ها را برای سپاهیان باز کرد و به همگی داد و دهش نمود. سپس از بلخ راهی شهر ری شد و در روز ششم دیماه دستور داد تا سکه بنام خسرو ،پسر هرمز، بزنند (تا دیدگاه پادشاه را نسبت به پسرش، ولیعهد، درهم بریزد کند و بین آنها اختلاف بیاندازد)
سپس بازرگانی ماهر را فراخواند و گفت این سکه ها را به تیسفون ( پایتخت پادشاهی هرمز) ببر و همراه با دیبای حریر و زربفت خرید و فروش آنها را با این سکه های جدید شروع کن.
هدف او این بود تا سکه هایی که با نام خسرو پرویز درست کرده است، به دست هرمزد شاه برسد که حس بدبینی او را نسبت به پسرش خسرو پرویز ، دامن بزند .
__
#نشست_های_انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
🆔@anjomanshahnameh
نشست ۲۴۴. دویست و چهل وچهار شاهنامه خوانی در دبی در روز چهارشنبه بیست و سه ابان ماه برگزار میشود .
در این نشست به ادامه داستان گردیه و بهرام چوبینه ،دو جنگجوی سپاه ایران پرداخته میشود ، در نشست پیشین ،گردیه موفق شده بود که با سخنان خود ،دلاوران و یاران برادرش را از تفکر شورش بر علیه شاه ایران باز دارد ، اما بهرام چوبینه با روش های دیگری ، نقشه خود را پیش میبرد ....
با ما همراه باشید...
اموزگار : #نادره_پهلوان
مکان:ارت بازار
زمان :ده و نیم بامداد
@artbazaardubai
#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
#انجمن_شاهنامه_خوانی_مونترال
#شاهنامه_پژوهی #شاهنامه #گردیه
#زنان_شاهنامه #بهرام_چوبینه #شورش
#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
#انجمن_شاهنامه_خوانی_مونترال
🆔@anjomanshahnameh
در این نشست به ادامه داستان گردیه و بهرام چوبینه ،دو جنگجوی سپاه ایران پرداخته میشود ، در نشست پیشین ،گردیه موفق شده بود که با سخنان خود ،دلاوران و یاران برادرش را از تفکر شورش بر علیه شاه ایران باز دارد ، اما بهرام چوبینه با روش های دیگری ، نقشه خود را پیش میبرد ....
با ما همراه باشید...
اموزگار : #نادره_پهلوان
مکان:ارت بازار
زمان :ده و نیم بامداد
@artbazaardubai
#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
#انجمن_شاهنامه_خوانی_مونترال
#شاهنامه_پژوهی #شاهنامه #گردیه
#زنان_شاهنامه #بهرام_چوبینه #شورش
#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
#انجمن_شاهنامه_خوانی_مونترال
🆔@anjomanshahnameh
Forwarded from N,pahlav
حتما تا به حال نام ،شاه عبدالعظیم در شهر ری به گوشتان خورده است ! شهری بسیار کهن که دیگر تبدیل به مکانی فراموش شده
در جنوب تهران گشته است، در داستان گردیه ، خاندان انها فرماندار و مرزبان شهر ری بودند۔۔
تحقیق این هفته در باره شهر باستانی و تاریخی و بسیار پر اهمیت ری در تاریخ ایران می باشد که بوسیله
هموند عزیز
@elin_nail_dubai
ارائه خواهد شد
در جنوب تهران گشته است، در داستان گردیه ، خاندان انها فرماندار و مرزبان شهر ری بودند۔۔
تحقیق این هفته در باره شهر باستانی و تاریخی و بسیار پر اهمیت ری در تاریخ ایران می باشد که بوسیله
هموند عزیز
@elin_nail_dubai
ارائه خواهد شد
دويست و چهل و چهارمین ۲۴۴ نشست شاهنامه خواني بانوان در دبي به گاه چهارشنبه ۱۳ ماه نوامبر ٢٠٢٤، برابر با بیست و سوم آبان ماه ۱۴۰۳ با آموزگاري بانو #نادره_پهلوان در دبي برگزار گرديد.
📚بن مايه:شاهنامه فردوسي چاپ مسكو و پيرايش دكتر خالقي
✍🏻نگارش: شیوا فرامرزی
داستان بدانجا رسید که كه بهرام چوبين سكه به نام خسرو پرويز زد.
دسیسه سوم بهرام نامه ای تحریک آميز براي هرمز چهارم بود، نامه ای از سر غرور كه در آن ابتدا به خودستايی ميپردازد و از پيروزی عليه ساوه شاه و اسير كردن پرموده سخن می گوید اما پادشاه به جاي قدردانی او را تحقير كرده و براي او لباس زنانه و دوک نخ ریسی فرستاده و در نهايت به تهديد شاه میگوید از اين پس حتی در خواب هم نميبينی كه با فكر آسوده در جاه و شكوه زندكي کنی تا زماني كه خسروپرويز به پادشاهی برسد و آن زمان من از خسرو فرمان برداری خواهم کرد و برای او بيابان را تبديل به دشت ميكنم (البته اين سخنان پر از نیرنگ بود و تنها هدف او بهم زدن ميانه پدر و پسر بود و خسرو پرويز روحش هم از اين ماجرا خبر نداشت) هرمزد، شاه شاهان تا نامه را خواند رخساره اش زرد شد و فورا بدون بررسي بيشتر! دبیر خود آیین گشسب را را فراخواند و گفت پسرم، خسرو پرویز ميخواهد عليه من سركشي كند، او هم به شاه دلداري ميدهد و به او میگوید نگران نباش تو بر تخت خواهي ماند ولي شاه که به پسرش بدبین گشته بود و تحت تاثیرفریبکاری های بهرام چوبینه قرار گرفته بود، دستور کشتن خسرو را صادر کرد.
آئین گشب و زیر دستانش، شبانه فرد قابل اعتمادی را فراخواندند تا مامور کشتن شاهزاده شود، او نیز که جرات ریختن خون خسرو پرویز را نداشت، تصمیم گرفت که با ریختن زهر در جام شرابش او را مسموم کند، زمانی که دستور آوردن زهر از داروخانه قصر داده شد، حاجب (پرده دار، دربان خاص) از ماجرا آگاه شد كه قرار است در شراب خسرو زهر ریخته شود و شاهزاده را مسموم كند. هرچند به وضوح هركس چنين فرماني را اجرا كند حكم قتل خويش را هم امضا كرده است، و فردي كه مامور اين قتل بوده با خود میگوید؛ قتل شاهزاده بخاطر مهري كه به او دارم سنگین است و فقط با افسون و جادو مهر او از دل میتوانم بيرون كنم و دست به کشتن او بزنم، خسرو در آن زمان محبوب دلها بوده، اما هیچکسی یارای سرپیچی از فرمان شاه را نداشته، حاجب که از این راز آگاه شده بود وجدان بيدارش او را مجبور ميكند با سکونتگاه خسرو برود و او را از اين دسيسه آگاه كند. خسرو پرويز هم در آن زمان در تيسفون در قصر دیگری سكونت داشت و به محض خبردار شدن شبانه از تيسفون بسوی آذربايجان كنوني گریخت تا جانش را بدون دلیل از دست ندهد. وقتي بزرگان، مهترانِ ساتراپي ها(شاهك ها) كه از هرمزد به سبب تصميمات گذشته اش دل خوشی نداشتند ( هرمز صدها نفر از بزرگان و موبدان را در گذشته زندانی کرده یا به کام مرگ کشانده بود) دريافتند خسروپرويز با خواري و بدون هيچ تشريفاتي از پدر گریخته، بی درنگ به خسرو پرويز روی آوردند تا با او متحد شوند. فردوسی این افراد را اینگونه نام میبرد: بازان پيروز، شير زيل، سيران، وستا، خنجست از عمان، بيورد از كرمان، سام اسفنديار از شيراز.
نيزه وران و جنگاوران حتي از ساترپي دشت نيزه وران (عربستان كنوني) از جمله پهلواناني بودند كه فكر تسخير تخت پادشاهي نداشتند، بلكه همگی رو به خسرو پرويز كرده بودند تا او را به تخت بنشانند.
به او گفتند تو تا زماني كه كنار ما باشی، هراسی نداشته باش و پشتیبان تو خواهیم بود، با هم به شكار و عبادت ميرويم (در آن زمان آتشكده آذرگشنسب پادشاهان ساسانی در كنار دریاچه چچست، تخت سلیمان در آذربايجان قرار داشته و هنوز بقایای آن باقی مانده است) و حتي اگر از ايران سيصد هزار سوار بيايد ما آماده ايم بخاطر تو با سربلندي جان بدهيم.
_____
#نشست_های_انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
🆔@anjomanshahnameh
📚بن مايه:شاهنامه فردوسي چاپ مسكو و پيرايش دكتر خالقي
✍🏻نگارش: شیوا فرامرزی
داستان بدانجا رسید که كه بهرام چوبين سكه به نام خسرو پرويز زد.
دسیسه سوم بهرام نامه ای تحریک آميز براي هرمز چهارم بود، نامه ای از سر غرور كه در آن ابتدا به خودستايی ميپردازد و از پيروزی عليه ساوه شاه و اسير كردن پرموده سخن می گوید اما پادشاه به جاي قدردانی او را تحقير كرده و براي او لباس زنانه و دوک نخ ریسی فرستاده و در نهايت به تهديد شاه میگوید از اين پس حتی در خواب هم نميبينی كه با فكر آسوده در جاه و شكوه زندكي کنی تا زماني كه خسروپرويز به پادشاهی برسد و آن زمان من از خسرو فرمان برداری خواهم کرد و برای او بيابان را تبديل به دشت ميكنم (البته اين سخنان پر از نیرنگ بود و تنها هدف او بهم زدن ميانه پدر و پسر بود و خسرو پرويز روحش هم از اين ماجرا خبر نداشت) هرمزد، شاه شاهان تا نامه را خواند رخساره اش زرد شد و فورا بدون بررسي بيشتر! دبیر خود آیین گشسب را را فراخواند و گفت پسرم، خسرو پرویز ميخواهد عليه من سركشي كند، او هم به شاه دلداري ميدهد و به او میگوید نگران نباش تو بر تخت خواهي ماند ولي شاه که به پسرش بدبین گشته بود و تحت تاثیرفریبکاری های بهرام چوبینه قرار گرفته بود، دستور کشتن خسرو را صادر کرد.
آئین گشب و زیر دستانش، شبانه فرد قابل اعتمادی را فراخواندند تا مامور کشتن شاهزاده شود، او نیز که جرات ریختن خون خسرو پرویز را نداشت، تصمیم گرفت که با ریختن زهر در جام شرابش او را مسموم کند، زمانی که دستور آوردن زهر از داروخانه قصر داده شد، حاجب (پرده دار، دربان خاص) از ماجرا آگاه شد كه قرار است در شراب خسرو زهر ریخته شود و شاهزاده را مسموم كند. هرچند به وضوح هركس چنين فرماني را اجرا كند حكم قتل خويش را هم امضا كرده است، و فردي كه مامور اين قتل بوده با خود میگوید؛ قتل شاهزاده بخاطر مهري كه به او دارم سنگین است و فقط با افسون و جادو مهر او از دل میتوانم بيرون كنم و دست به کشتن او بزنم، خسرو در آن زمان محبوب دلها بوده، اما هیچکسی یارای سرپیچی از فرمان شاه را نداشته، حاجب که از این راز آگاه شده بود وجدان بيدارش او را مجبور ميكند با سکونتگاه خسرو برود و او را از اين دسيسه آگاه كند. خسرو پرويز هم در آن زمان در تيسفون در قصر دیگری سكونت داشت و به محض خبردار شدن شبانه از تيسفون بسوی آذربايجان كنوني گریخت تا جانش را بدون دلیل از دست ندهد. وقتي بزرگان، مهترانِ ساتراپي ها(شاهك ها) كه از هرمزد به سبب تصميمات گذشته اش دل خوشی نداشتند ( هرمز صدها نفر از بزرگان و موبدان را در گذشته زندانی کرده یا به کام مرگ کشانده بود) دريافتند خسروپرويز با خواري و بدون هيچ تشريفاتي از پدر گریخته، بی درنگ به خسرو پرويز روی آوردند تا با او متحد شوند. فردوسی این افراد را اینگونه نام میبرد: بازان پيروز، شير زيل، سيران، وستا، خنجست از عمان، بيورد از كرمان، سام اسفنديار از شيراز.
نيزه وران و جنگاوران حتي از ساترپي دشت نيزه وران (عربستان كنوني) از جمله پهلواناني بودند كه فكر تسخير تخت پادشاهي نداشتند، بلكه همگی رو به خسرو پرويز كرده بودند تا او را به تخت بنشانند.
به او گفتند تو تا زماني كه كنار ما باشی، هراسی نداشته باش و پشتیبان تو خواهیم بود، با هم به شكار و عبادت ميرويم (در آن زمان آتشكده آذرگشنسب پادشاهان ساسانی در كنار دریاچه چچست، تخت سلیمان در آذربايجان قرار داشته و هنوز بقایای آن باقی مانده است) و حتي اگر از ايران سيصد هزار سوار بيايد ما آماده ايم بخاطر تو با سربلندي جان بدهيم.
_____
#نشست_های_انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
🆔@anjomanshahnameh
ادامه 👆🏻👆🏻👆🏻
اما خسرو همچنان نگران بود و به آنها گفت من فقط در صورتي به شما اعتماد ميكنم كه همگی به آتشکده برويم و پيوند وفاداري ببنديم (در گذشته با گرفتن حلقه پیمان به همديگر در مکانی مقدس، وفاداری خود را اعلان میکردندو پیمان ميبستند) آنوقت من آسوده خاطر خواهم بود كه از سوی خودي خنجر نميخورم. آن بزرگان با خسروپرویز همراه شده و به آتشكده رفتندو دور آتش مقدس سوگند خوردند كه مهر خسروپرويز را همچون دیدگانشان عزيز خواهند داشت. (توجه کنید اسطوره پسر کشی بر خلاف غرب که اسطوره پدر کشی رواج داشته در شرق به چشم میخورد)
بعد از آن خسرو چند جاسوس گماشت تا ببيند پدرش چه در سر دارد، آيا از گریختن او آگاه شده است ؟
حال بشنویم از دربار هرمزد :
در دربار هرمز متوجه فرار خسرو شده بودند و اين موضوع حتي شک پادشاه در مورد شاهزاده را تبديل به يقين كرده بود، او حتي دو تن از دايي هاي شاهزاده به نام گستهم و بندوی و بسیاری دیگر از خویشاوندان دیگر خسرو را از ظن همکاری با او به زندان انداخته بود. آيين گشسب به پادشاه گفت افسوس كار ما از خرد به دور افتاده و پشت سر هم بر غم ما افزوده ميشود، حالا كه خسرو فرار كرده و همدستانش را زنداني كرديم با خودكامگی و سركشي #بهرام_چوبين چه كنيم!؟ در نهايت آيين گشسب پیشنهاد می دهد که داوطلبانه بسان اسيری دربند او را نزد بهرام بفرستند تا به او اعتماد كند و نيتش را با او در ميان بگذارد. اما شاه به او گفت من تو را به عنوان سپه سالار نزد بهرام میفرستم نه همچون اسیر، اگر وقتی با او صحبت کردی سودای تاج و تخت در سر داشت او را بكش اما در غير اين صورت دوباره به بهرام مقام سپاهي و مال و منصب ميدهيم تا آرام بگیرد.
در اين ميان فردوسي به داستان مهم دیگری که نقش مهمی در روند این ماجرا دارد را بدینگونه ميپردازد:
هم زمان با اين وقايع مردي که سابقه کارهای خلاف داشته و مدتها در زندان شاهی بوده است و از طرفی همشهري آيين گشسب نیز بوده است، زمانیکه زمزمه اين اتفاقات ناخوشایند به گوشش ميرسد، از داخل زندان به آیین گشسب پیام میرساند و درخواست می کند که از پادشاه فرمان آزادیش را بگیرد تا بتواند در رکاب او بجنگد و با او همراه شود …
_________
#نشست_های_انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
🆔@anjomanshahnameh
اما خسرو همچنان نگران بود و به آنها گفت من فقط در صورتي به شما اعتماد ميكنم كه همگی به آتشکده برويم و پيوند وفاداري ببنديم (در گذشته با گرفتن حلقه پیمان به همديگر در مکانی مقدس، وفاداری خود را اعلان میکردندو پیمان ميبستند) آنوقت من آسوده خاطر خواهم بود كه از سوی خودي خنجر نميخورم. آن بزرگان با خسروپرویز همراه شده و به آتشكده رفتندو دور آتش مقدس سوگند خوردند كه مهر خسروپرويز را همچون دیدگانشان عزيز خواهند داشت. (توجه کنید اسطوره پسر کشی بر خلاف غرب که اسطوره پدر کشی رواج داشته در شرق به چشم میخورد)
بعد از آن خسرو چند جاسوس گماشت تا ببيند پدرش چه در سر دارد، آيا از گریختن او آگاه شده است ؟
حال بشنویم از دربار هرمزد :
در دربار هرمز متوجه فرار خسرو شده بودند و اين موضوع حتي شک پادشاه در مورد شاهزاده را تبديل به يقين كرده بود، او حتي دو تن از دايي هاي شاهزاده به نام گستهم و بندوی و بسیاری دیگر از خویشاوندان دیگر خسرو را از ظن همکاری با او به زندان انداخته بود. آيين گشسب به پادشاه گفت افسوس كار ما از خرد به دور افتاده و پشت سر هم بر غم ما افزوده ميشود، حالا كه خسرو فرار كرده و همدستانش را زنداني كرديم با خودكامگی و سركشي #بهرام_چوبين چه كنيم!؟ در نهايت آيين گشسب پیشنهاد می دهد که داوطلبانه بسان اسيری دربند او را نزد بهرام بفرستند تا به او اعتماد كند و نيتش را با او در ميان بگذارد. اما شاه به او گفت من تو را به عنوان سپه سالار نزد بهرام میفرستم نه همچون اسیر، اگر وقتی با او صحبت کردی سودای تاج و تخت در سر داشت او را بكش اما در غير اين صورت دوباره به بهرام مقام سپاهي و مال و منصب ميدهيم تا آرام بگیرد.
در اين ميان فردوسي به داستان مهم دیگری که نقش مهمی در روند این ماجرا دارد را بدینگونه ميپردازد:
هم زمان با اين وقايع مردي که سابقه کارهای خلاف داشته و مدتها در زندان شاهی بوده است و از طرفی همشهري آيين گشسب نیز بوده است، زمانیکه زمزمه اين اتفاقات ناخوشایند به گوشش ميرسد، از داخل زندان به آیین گشسب پیام میرساند و درخواست می کند که از پادشاه فرمان آزادیش را بگیرد تا بتواند در رکاب او بجنگد و با او همراه شود …
_________
#نشست_های_انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
🆔@anjomanshahnameh