ARBABZADEH_A Telegram 2115
#منو_تو_مال_همیم
#288


آب موهام با حوله گرفت...
بوسه ای روی موهام زد و گفت:
_من میرم واست لباس بیارم..
و ازم جدا شد...
چشمامو روی هم گذاشتم...
بعد از لحظه ای با نشستن دستی روی شونم چشمام و باز کردم...
کیارش لباسای دستش و روی تخت گذاشت...
دستش که روی حولم نشست هول کردم و دستم و روی دستش گذاشتم..
سرش و بالا آورد و مبهوت نگام کرد...
حالم بهتر شده بود...
به آرومی گفتم:خوبم,خودم میتونم لباسامو بپوشم
با جدیت گفت:چی و از من میپوشونی؟!
بدنی رو که تا همین چند لحظه پیش ل.خت تو بغلم بود؟!
و منه لعنتی برای بار هزارم خجالت زده سرم و پایین انداختم...
حیف که حال بحث کردن نداشتم وگرنه حالش و میگرفتم...
اصلا به شخصیتش نمیخوره که انقدر پررو باشه...
همون لحظه حوله توسط کیارش از دورم باز شد...
سعی کردم به روی خودم نیارم و بی توجه باشم...
کیارش راست میگفت...
من چیو میخوام ازش قایم کنم؟!
دیدنیارو قبلا دیده...
کیارش با حوصله همراه با اخم کوچکی بین ابروهاش لباس و تنم کرد...
از تماس دستش با بدنم,گر میگرفتم...
بعد از اینکه لباسارو تنم کرد موهای نم دارم و از روی صورتم کنار زد...
خیره ی چشمای هم شده بودیم که کیارش نگاهش و ازم گرفت و بلند شد..
از داخل کمد سشوار و برداشت...
بعد از اینکه سشوار و به برق زد بالا سرم وایستاد...
و مشغول خشک کردن موهای بلندم شد...
در تمام مدت خیره ی بدن عضلانیش بودم...
خودش هنوز لباس نپوشیده بود و فقط پایین تنش و با یه حوله پوشونده بود...
بعد از خشک کردن موهام کمکم کرد رو تخت دراز بکشم...
بدنم تقریبا کوفته بود..
کیارش از تو کشو شلوارکی برداشت و پاش کرد...
چشمامو بستم...
خاموش شدن برق و با چشمای بستم حس کردم...
و در آخر تو آغوش گرم کیارش فرو رفتم...
منو از پشت کشید تو بغلش ...
دست گرمش زیر لباسم رفت و روی شکمم نشست...
بوسه ای زیر گردنم زد و آروم گفت:
_ببخش اگه بازم اذیت شدی...
دیگه نمیذارم اینجوری درد بکشی..
شاید دردت به خاطره کوچولو بودنته...
ولی فردا یه فکر اساسی برای این اوضاع میکنم...
تحمل دیدن درد کشیدنت و ندارم...
متعجب از عذرخواهی کیارش چشمام باز شد...
باورم نمیشد این مرد مغرور ازم عذرخواهی کرده باشه...
بوسه ای دیگه ای زیر گوشم زد..
_حالام دیگه بخواب خانومی...
امروز خیلی خسته شدی...
بابت همه چی ممنون..
امشب و برام به یاد موندنی کردی..
و حصار دستاش و تنگ تر از قبل کرد...
خسته تر اونی بودم که بخوام رفتار و حرفاش و تجزیه تحلیل کنم...
آرامش وجودش باعث شد که کم کم ‌خوابم ببره...

میخواهَم
دَستانَم دور کَمَرَت،
کور تَرین گِره دُنیا شَوَد ...
@arbabzadeh_a



tgoop.com/arbabzadeh_a/2115
Create:
Last Update:

#منو_تو_مال_همیم
#288


آب موهام با حوله گرفت...
بوسه ای روی موهام زد و گفت:
_من میرم واست لباس بیارم..
و ازم جدا شد...
چشمامو روی هم گذاشتم...
بعد از لحظه ای با نشستن دستی روی شونم چشمام و باز کردم...
کیارش لباسای دستش و روی تخت گذاشت...
دستش که روی حولم نشست هول کردم و دستم و روی دستش گذاشتم..
سرش و بالا آورد و مبهوت نگام کرد...
حالم بهتر شده بود...
به آرومی گفتم:خوبم,خودم میتونم لباسامو بپوشم
با جدیت گفت:چی و از من میپوشونی؟!
بدنی رو که تا همین چند لحظه پیش ل.خت تو بغلم بود؟!
و منه لعنتی برای بار هزارم خجالت زده سرم و پایین انداختم...
حیف که حال بحث کردن نداشتم وگرنه حالش و میگرفتم...
اصلا به شخصیتش نمیخوره که انقدر پررو باشه...
همون لحظه حوله توسط کیارش از دورم باز شد...
سعی کردم به روی خودم نیارم و بی توجه باشم...
کیارش راست میگفت...
من چیو میخوام ازش قایم کنم؟!
دیدنیارو قبلا دیده...
کیارش با حوصله همراه با اخم کوچکی بین ابروهاش لباس و تنم کرد...
از تماس دستش با بدنم,گر میگرفتم...
بعد از اینکه لباسارو تنم کرد موهای نم دارم و از روی صورتم کنار زد...
خیره ی چشمای هم شده بودیم که کیارش نگاهش و ازم گرفت و بلند شد..
از داخل کمد سشوار و برداشت...
بعد از اینکه سشوار و به برق زد بالا سرم وایستاد...
و مشغول خشک کردن موهای بلندم شد...
در تمام مدت خیره ی بدن عضلانیش بودم...
خودش هنوز لباس نپوشیده بود و فقط پایین تنش و با یه حوله پوشونده بود...
بعد از خشک کردن موهام کمکم کرد رو تخت دراز بکشم...
بدنم تقریبا کوفته بود..
کیارش از تو کشو شلوارکی برداشت و پاش کرد...
چشمامو بستم...
خاموش شدن برق و با چشمای بستم حس کردم...
و در آخر تو آغوش گرم کیارش فرو رفتم...
منو از پشت کشید تو بغلش ...
دست گرمش زیر لباسم رفت و روی شکمم نشست...
بوسه ای زیر گردنم زد و آروم گفت:
_ببخش اگه بازم اذیت شدی...
دیگه نمیذارم اینجوری درد بکشی..
شاید دردت به خاطره کوچولو بودنته...
ولی فردا یه فکر اساسی برای این اوضاع میکنم...
تحمل دیدن درد کشیدنت و ندارم...
متعجب از عذرخواهی کیارش چشمام باز شد...
باورم نمیشد این مرد مغرور ازم عذرخواهی کرده باشه...
بوسه ای دیگه ای زیر گوشم زد..
_حالام دیگه بخواب خانومی...
امروز خیلی خسته شدی...
بابت همه چی ممنون..
امشب و برام به یاد موندنی کردی..
و حصار دستاش و تنگ تر از قبل کرد...
خسته تر اونی بودم که بخوام رفتار و حرفاش و تجزیه تحلیل کنم...
آرامش وجودش باعث شد که کم کم ‌خوابم ببره...

میخواهَم
دَستانَم دور کَمَرَت،
کور تَرین گِره دُنیا شَوَد ...
@arbabzadeh_a

BY 🍁عروس ارباب زاده🍁


Share with your friend now:
tgoop.com/arbabzadeh_a/2115

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Step-by-step tutorial on desktop: How to Create a Private or Public Channel on Telegram? As of Thursday, the SUCK Channel had 34,146 subscribers, with only one message dated August 28, 2020. It was an announcement stating that police had removed all posts on the channel because its content “contravenes the laws of Hong Kong.” Telegram channels fall into two types: Today, we will address Telegram channels and how to use them for maximum benefit.
from us


Telegram 🍁عروس ارباب زاده🍁
FROM American