tgoop.com/austrianschool/1580
Last Update:
چه چیزی نرخ بهره را تعیین میکند؟ مقایسهی اقتصاد جریان اصلی با مکتب اتریشی
مقالهای از Mises Wire
نوشتهی فرانک شُستاک
دیدگاه رایج در میان اقتصاددانان جریان اصلی، همانطور که میلتون فریدمن مطرح کرده است، این است که سه عامل تعیینکننده نرخ بهره در بازار هستند: نقدینگی، فعالیت اقتصادی، و انتظارات تورمی.
در این دیدگاه، هر زمان که بانک مرکزی رشد عرضه پول را از طریق خرید داراییهای مالی مانند اوراق قرضه دولتی افزایش دهد، قیمت این اوراق بالا میرود و بازده آنها کاهش مییابد. این اثر که به عنوان اثر نقدینگی پولی شناخته میشود، به صورت معکوس با نرخ بهره ارتباط دارد.
پس از یک دوره زمانی، افزایش عرضه پول موجب تقویت فعالیت اقتصادی میشود که به نوبهی خود اثر فعالیت اقتصادی را فعال کرده و فشار افزایشی بر نرخ بهره وارد میکند. پس از یک دوره زمانی طولانیتر، رشد عرضه پول بر قیمت کالاها و خدمات تأثیر میگذارد و با افزایش قیمتها، انتظارات تورمی شکل میگیرند. در نتیجه، این روند فشار بیشتری بر نرخ بهره بازار وارد میکند.
نقدینگی، فعالیت اقتصادی و انتظارات تورمی، سه عامل کلیدی در تعیین نرخ بهره محسوب میشوند. این فرآیند توسط سیاستهای پولی بانک مرکزی تنظیم میشود که اثر نقدینگی پولی را ایجاد کرده و در نهایت دو اثر دیگر را تحریک میکند.
دیدگاه فریدمن درباره نرخ بهره
طبق نظر فریدمن، در نهایت، نرخ بهره بازار بالاتر از سطحی که قبل از افزایش نقدینگی پولی توسط بانک مرکزی داشت، قرار خواهد گرفت. او در اینباره مینویسد:
> «تأثیر اولیه افزایش نرخ رشد پول، پایین آوردن نرخ بهره برای مدتی است. اما این فقط آغاز فرآیند است، نه پایان آن. افزایش رشد پول، هزینهها را تحریک میکند، هم از طریق تأثیر کاهش نرخ بهره بر سرمایهگذاری و هم از طریق تأثیر آن بر سایر هزینهها. اما هزینهی یک فرد، درآمد فرد دیگری است. با افزایش درآمد، تقاضا برای وامها افزایش مییابد و ممکن است قیمتها بالا برود، که این باعث کاهش مقدار واقعی پول میشود. این سه اثر به سرعت، ظرف کمتر از یک سال، فشار نزولی اولیه بر نرخ بهره را معکوس میکنند. پس از یک دوره طولانیتر، احتمال دارد نرخ بهره به سطحی بالاتر از آنچه در ابتدا بود، برسد و یک چرخهی تنظیمی ایجاد کند.»
همچنین او در ادامه میگوید:
> «اگر نرخ رشد پول افزایش یابد و باعث افزایش قیمتها شود، مردم انتظار خواهند داشت که این روند ادامه پیدا کند. در نتیجه، وامگیرندگان حاضر خواهند بود نرخ بهرهی بیشتری بپردازند و وامدهندگان نیز نرخهای بالاتری مطالبه خواهند کرد.»
این توضیح نشان میدهد که در چارچوب رایج، نظریهی نرخ بهره بر پایهی مشاهدهی تجربی استوار است، نه بر پایهی یک چارچوب اقتصادی مستقل. این سؤال مطرح میشود که آیا میتوان از طریق مشاهده، یک نظریهی علمی دربارهی نرخ بهره ارائه داد؟
نقد دیدگاه جریان اصلی: ترجیح زمانی و نرخ بهره
لودویگ فون میزس در کتاب بنیاد نهایی علم اقتصاد مینویسد:
> «آنچه تاریخ اقتصادی، مشاهده یا تجربه میتواند به ما بگوید، حقایقی مانند این است که در دورهای معین، یک معدنچی در معدن زغالسنگ شرکت X در روستای Y، روزانه n ساعت کار کرده و p دلار دستمزد گرفته است. اما هیچ راهی وجود ندارد که بتوان از جمعآوری چنین دادههایی به نظریهای دربارهی تعیین نرخ دستمزدها رسید.»
به همین ترتیب، نظریهی رایج درباره نرخ بهره، فقط توصیف میکند و نه توضیح. طرفداران این نظریه، اگر بانک مرکزی وجود نداشته باشد، نمیتوانند پدیدهی بهره را توضیح دهند.
در مقابل، نظریهی ترجیح زمانی مطرح میکند که انسانها برای حفظ زندگی و رفاه خود، مصرف در زمان حال را به مصرف در آینده ترجیح میدهند. این بدان معناست که افراد به یک سبد کالایی یکسان، در زمان حال ارزش بیشتری نسبت به آینده میدهند.
کارل منگر در این زمینه مینویسد:
> «تا زمانی که بقای ما به تأمین نیازهای ما بستگی دارد، تأمین نیازهای زودتر، باید بر نیازهای بعدی اولویت داشته باشد. تمام تجربیات نشان میدهد که لذتهای کنونی یا در آیندهی نزدیک، معمولاً برای انسانها مهمتر از لذتهایی هستند که در آیندهی دورتر رخ خواهند داد.»
.
BY پژوهشکده اقتصاد اتریشی
Share with your friend now:
tgoop.com/austrianschool/1580