tgoop.com/baharmokhtarian/126
Last Update:
برجِ میزان، ترازو
هفتمین صورتِ فلکیِ منطقة البروج ترازوست که تنها صورتِ بیجان در میان این صور است. دلیل پیدایش این صورت را به شناختِ متاخر از اعتدالِ پاییزی مرتبط میکنند و ناشی از تغییراتی میدانند که در جابهجاییِ اعتدالِ پاییزی صورت گرفته است. این شکل که در اصل با صورت فلکیِ کژدم وابسته بود، به جای ستارگانی که در بخش پنجهی کژدم بودند، قرار گرفت. درست به همین دلیل است که در آغاز، این صورت فلکی چنگال خوانده می شد. بازماندهی این تحولات در اصطلاحاتِ نجومی، امروزه به نامهای «چنگال شمالی» و «چنگال جنوبی» دیده میشود (White, 2008: 175). در باورهای کهنِ میانرودان نیز این باور دیده میشود و تصور بر آن بوده است که اعمالِ آدمیان در ترازویی سنجیده میشود و این ماه را زمانِ داوری میدانستند. از این رو، در میانرودان، این صورتِ فلکی Zibanitu «ترازوی سنجش» نامیده میشده است (Busenbark, 1997).
میدانیم که در مهرماه، فصلِ پاییز آغاز میشود و اعتدالِ پاییزی در این فصل با باورهای زیادی در ادیانِ گوناگون پیوند خورده است. در توضیحِ صورت فلکیِ «سنبله، خوشه» آوردیم که در بندهشنِ ایرانی مشخصاً آغازِ این فصل و صورتِ فلکی را با یورشِ اهریمنی مربوط میدانند: «چنین گوید بهدین که سه هزار سال هستی مینوی بود که آفرینش بی اندیشه و بی جنبش و نابسودنی بود (که) هزاره خدائی بره، گاو و دوپیکر بود. سه هزار سال کیومرث را با گاو هستی بی پتیاره بود (که) هزاره خدائی خرچنگ و شیر و خوشه بود که روی هم شش هزار سال بود. چون هزاره خدائی به ترازو (Tarāzūg نک. Pakzad, 2005:76) آمد، اهریمن درتاخت» (ترجمه ی مهرداد بهار، ص ۱۵۵). همین عبارات نشان از تاثیر باورهایی نجومی در تقسیمبندیهای زمانِ کیهانی و هستیِ دنیوی بر بنیادِ حرکتِ سالانهی خورشید در باورهای ایران باستان دارد. به عبارتی برجهایی که نمودِ حرکتِ خورشید از صورتِ فلکی بره به طرفِ اوجِ آن (= انقلابِ تابستانی) تا برجی که دوباره زمان به نقطهی صفر میرسد (یعنی ترازو، اعتدالِ پاییزی) و از آن به طرف حضیضِ خورشید حرکت میکند، همه چیز در تضاد دو بُنِ خیر و شر بخشبندی میشود. به عبارتی، در باورِ اسطورهای که از این متن در ارتباط با نجوم استنباط میشود، میتوان تصور کرد که شش ماهِ آغازِ سال برابر با برجهایی که از بره تا خوشه اند، متعلق به دنیای اهورایی است و از برج ترازو به این سوست که اهریمن به جهانِ اهورایی یورش میآورد. در جایی دیگر در بندهشن توصیفِ دیگری از این باور دیده میشود: «تا آمدن اهریمن هزار سال زمان گذشته بود. سه هزار سال به مینویی و سه هزار سال به صورت مادی، در پاکی. آن شش هزار سال از بره تا خوشه، هر اختری یک هزار سال شاهی کرد. چون شاهی به ترازو آمد که نشیبان نشیب مهر است، پتیاره از زیر درتاخت. کیوان به ترازو جست، به بالست خویش. به سبب بودن به ترازو، کیوان شاهی هزاره را پذیرفت، زیرا ترازو بالست، و بره نشیب کیوان، شاه تاریکی است. مهر خدای روشنی است، با تاریکی دشمن است. بدان گونه نیز ترازو بالست کیوان و نشیب مهر، بره بالست مهر و نشیب کیوان» (همان، ص ۶۰). در این عبارات، نکات مهمی در پیوند با باوری که یاد شد، به طور مشخص توصیف میشود: ۱- مهر، خدای نور، برابر با خورشید است و حرکت آن را در این صورتهای فلکی توصیف میکند؛ ۲- کیوان در تقابل با مهر، نمادِ تاریکی و شاهِ تاریکی است؛ ۳- اوج (بالست) قدرت کیوان در ترازو ست و نشیب آن در بره؛ ۴- اوج قدرت مهر یا خورشید در بره یا همان اعتدال بهاری و نشیب آن در ترازو است. همانطور که در گفتارهای پیشین نیز گفتیم خورشید از اعتدال بهاری تا پاییزی در اوج خودش قرار دارد و بالاترین زمان قدرت آن شیر یا انقلاب تابستانی در منطقة البروج مربوط به هزارهی چهارم پیش از میلاد است. ادامه این باورهای کهن همچنان تا متون فارسی میانه و پس از اسلام قابل پیگیری است.
در کفالایا، عضوی که با این صورتِ فلکی مربوط دانسته میشود، ستونِ فقرات و طرف چپ شکم است (Pettipiece, P. 65). خواجه نصیر الدین طوسی هم کمرگاه و میان را به ترازو منسوب میکند (شرح ثمره بطلمیوس، ۱۳۷۸).
چنین باورهایی در منابع اسلامی نیز ادامه یافته است: «در روز مهرگان، آفتاب میان نور و ظلمت طلوع میکند و ارواح را در اجساد میمیراند و بدین جهت ایرانیان این روز را میرگان گفتهاند… و اما آن دسته از ایرانیها که به تاویل قائلند برای این قبیل مطلب تاویل قائل میشوند و مهرگان را دلیل بر قیامت و آخرِ عالم میدانند و به این دلیل که هر چیزی که دارای نمو باشد در این روز به منتهای نمو خود میرسد و مواد نمو از ان منقطع میشود» (آثارالباقیه، بیرونی، ۱۳۸۶). ادامه
BY اسطورهشناسی با بهار مختاریان
Share with your friend now:
tgoop.com/baharmokhtarian/126