tgoop.com/bahmanshafa/26891
Last Update:
.
سروناز احمدی:
«خیلی شانس داشتم که سه روز مرخصیم خورد به نهمین سالگرد پاکیِ افسانه که برم باهاش جشن بگیرم. اون هم کجا! کافهٔ خودش که تازگی تو دروازه غار باز کرده. افسانه تاریخ پاکیشو تاریخ تولدش حساب میکنه.
وقتی دیدتم گفت کفاره گناه!
گفتم یعنی چی؟
گفت ما وقتی کسی از حبس میاد بهش میگیم کفاره گناه؛ یعنی غمت نباشه مشتی، حبستو کفاره گناهات حساب میکنن.
افسانه نُه ساله از راهی که رفته برنگشته. شمعش رو که میخواست فوت کنه گفت آرزو میکنم سختیِ سالهایی که گذشت یادم بره و زورم به سختیِ سالهای بعدی برسه.
خلاصه شما که تا لواسون میرید، تا دروازه غار هم بیاید کافه رفیق ما چاییِ باعشق بخورید. درسته که تو این کوچهها چیزایی میبینی که برای هر شونهای سنگینه ولی افسانه هم کم نمیبینی؛ افسانه که با کلی بار رو شونهش هنوز با کَتِ باز راه میره! آدم یه افسانه که میبینه هزارتا غمو حریف میشه. افسانه میگه جنگیدن چرا نداره، چون ما جاییو نداریم فرار کنیم.
هم نُه ساله که مصرف نکرده هم چند ساله که کوله پشتیش رو پر میکنه و تو پارکای دروازه غار وسایل کاهش آسیب اعتیاد پخش میکنه. یه موقعی خیلی پول درمیورده؛ منتها الان میگه آدم یه چسب زخم بده دست مردم ولی شب راحت بخوابه و خیالش تخت باشه که زندگی کسیو خراب نکرده.
پ.ن: یکشنبه دوباره اومدم مرخصی. درخواست دادم که بهخاطر یه سری کارای حضوری پایاننامهم و دوا درمونِ این اضطراب تمدید کنن مرخصیمو باز. حالا ببینیم چجور میشه تا شنبه و جواب چی میاد. منتظر جواب آزادی مشروطم هم هستم.
همینجا قول که اگه موندنی شدم میرم خوشگلسازی کافهٔ افسانه.
شادی باشه
عزت زیاد و
کفاره گناه!»
(عکس در پست بعد)
.
BY بهمن دارالشفایی
Share with your friend now:
tgoop.com/bahmanshafa/26891