tgoop.com/bijanabdolkarimi/11472
Last Update:
یک نوشتهی نظری خلق شده درآستانهی این دوره که همچنان به آن استناد میشود، مقالهی "پایان تاریخ" (۱۹۸۹) فرانسیس فوکویاما، سیاستشناس آمریکایی است. او پساتر فکر مطرح در این مقاله را در کتاب "پایان تاریخ و آخرین انسان" (۱۹۹۲) گسترش داد. حرف فوکویاما این بود که پیروزِ تاریخ، لیبرالیسم است و ساختار دولت-ملت بوژروایی آخرین شکل همبودهای انسانی است. خود او بعداً کلنگ تجدید نظر برداشت و تکهتکه عمارت فکری را ویران کرد که شاخص دههی ۱۹۹۰ شده است. آخرین موضعگیریهای فرانسیس فوکویاما دربارهی وضع جهان به مناسبت روی کار آمدن دوبارهی دونالد ترامپ را میتوان به عنوان یک نشانهی تغییر وضعیت در قرن ۲۱ معرفی کرد. استاد پرآوازهی علوم سیاسی و از چهرههای شاخص لیبرالیسم و نومحافظهکاری، اکنون با نگرانی از ضربه خوردن نظام لیبرالی سحن میگوید، آنهم در ایالات متحدهی آمریکا که دژ دموکراسی لیبرال پنداشته میشد. (او در یکی از آخرین مصاحبههای خود علت نگرانیاش را از بابت بیاعتبار شدن حکومت قانون و خطر مسئولیتناپذیری مسئولان دولتی شرح میدهد.)
دورهی حسرتبرانگیز دههی ۱۹۹۰ در ایران مصادف شد با دورهی پایان جنگ، دورهی "سازندگی"و سپس "اصلاحات". فضای ایران هم مساعد بود برای آنکه با فضای جهانی همساز شود. قتلهای زنجیرهای روشنفکران، سپس روی کار آمدن احمدینژاد و برآمد و سرکوب جنبش سبز واقعیت حکومت ولایی را آشکارتر کرد، حکومتی که در مرحلهی تازهی تحکیم خود در دورهی پساخمینی یکسر به رئالیسم قدرت گرویده بود، در ظاهر همچنان از اتکایش به غنای ایمان میگفت اما در نهان تضمین بقای خویش را در اجرای برنامهی پیشتر تدارک دیده شدهی غنیسازی اورانیوم میدید.
در جهان عرب، سرکوب جنبشهای موسوم به "بهار عربی" (۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲) فروکش "موج سوم دموکراسی" را قطعی کرد. این موج طبق مرحلهبندی مشهور هانتینگتون از دههی ۱۹۷۰ شروع شده بود.
اما پایان توهم نسبت به سرمایهداری و چشمانداز شکوفایی بیشتر آن را بحران مالی ۲۰۰۸ رقم زد، تلاطمی همتراز با بحران دههی ۱۹۳۰. بحرانی که از آمریکا شروع شد، اکنون در نگاه به عقب نشانهی افول قدرت ایالات متحده آمریکا به مثابه مدعی فرمانروایی بر جهان و از دست رفتن اعتماد به نظام اقتصادی و سیاسی آن تلقی میشود. بحران فوراً به اروپا منتقل شد و تزلزل اقتصادی اتحادیهی اروپا و فقدان انسجام در آن را به نمایش گذاشت. همزمان برای غرب مسئلهی چین فراتر از نگرانی پیشین مطرح شد. چین، چالش بزرگ اقتصاد غرب شد. گروه ۷ (هفت کشور اصلی سرمایهداری پیشرفته) در سایهی گروه ۲۰ (اعضای گروه ۷ + گروهی از کشورهای تازه رشد یافته) قرار گرفت. چندمرکزی شدن جهان قطعی شد و رقابت و درگیری و مسئلهی سرکردگی (هژمونی) شکل تازهای یافت. در این وضعیت، حباب توهم نسبت به روند جهانی شدن ترکید. در محافل سیاستگذار قدرتهای بزرگ انزواجویی رواج یافت و هدفِ گشودگی رو به جهان تنها سودجویی و سلطهگری دانسته شد. "اول خودمان" و "همه چیز برای خودمان" مبنای حرکتهای پوپولیستی گردید.
تدارک "جنگ تمامعیار"
در اوایل دسامبر امسال (۲۰۲۴) مجلهی Foreign Affairs که برای سردرآوردن از سیاست خارجی ایالات متحدهی آمریکا منبعی مرجع به حساب میآید، در سایت خود مصاحبهای را منتشر کرد با خانم مارا کارلین (Mara Karlin)، که هم سابقهی کار در وزارت دفاع آمریکا را دارد و هم در بارهی موضوع جنگ تحقیق و تدریس میکند. عنوان مصاحبه چنین است: «بازگشت جنگ تمامعیار – آمریکا باید خود را تطبیق دهد» (لینک). مصاحبه با این مقدمه آغاز میشود:
«در چند سال گذشته، جهان شاهد وقوع نوعی جنگ بوده است که مدتها تصور میشود شبیه به پدیدهای در گذشته است. از این نوع بوده است حمله روسیه به اوکراین، غزه که تهدید به تبدیل شدن به یک جنگ کامل خاورمیانهای بود و از بسیاری جهات چنین شد. [همچنین باید به حساب آورد] خطرات فزاینده در تنگه تایوان یا دریای چین جنوبی، و نبردهای بسیار آسیبرسان را در جاهایی چون سودان که توجه جهانی بسیار کمتری را به خود جلب می کنند.»
مارا کارلین با نظر به این وضعیت میگوید جهان به دورهی جنگهای تمامعیار برگشته و آمریکا هم باید نقشهکشی جهانی خود را با این وضعیت تطبیق دهد.
BY بیژن عبدالکریمی
Share with your friend now:
tgoop.com/bijanabdolkarimi/11472