tgoop.com/bijanabdolkarimi/11473
Last Update:
اصطلاح "جنگ تمامعیار" (Total war / Totaler Krieg) از زمان نطق یوزف گوبلس، رئیس دستگاه تبلیغاتی رژیم آلمان نازی، در فوریه ۱۹۴۳ شهرت یافت. گوبلس، در وضعیتی که علایم شکست آلمان هیتلری آشکار شده بود، خواستار بسیج تمامعیار و گذاشتن همه منابع در خدمت جنگ شد. از آن پس "جنگ تمام عیار" جنگی خوانده شد که در آن تفاوتی میان درون کشور به مثابه پشت جبهه و خود جبهه وجود ندارد و جامعه حالت جنگی به خود میگیرد. دستگاه تبلیغاتی یکی از ابزارهای مهم جنگ تمامعیار است. برنامهریزی اقتصادی متمرکز بر جنگ میشود و هر چیزی با این دید نگریسته میشود که چگونه در خدمت جنگ قرار گیرد یا اگر مانع تخصیص جنگجویانه منابع است، از میان برده شود.
مارا کارلین در مصاحبه خود با "فارین افرز" تعریف دقیقی از "جنگ تمامعیار" پیش نمیگذارد. او میگوید این نوعی جنگ است که فراگیرتر و چندوجهیتر از جنگهای محدود گذشته است. "جنگ تمامعیار" از مرزهای سنتی جنگ فراتر می رود. در آن مرزهای میان جنگ متعارف، شورش و همچنین تهدید هستهای محو میشود و طیف وسیعتری از بازیگران −دولتها، گروههای مسلح غیردولتی، شرکتهای نظامی خصوصی و سازمانهای جنایتکار− به خدمت گرفته میشوند. یک عرصهی مهم این جنگ فضای سایبری و رسانهای است، جایی که دستکاری روایتها و کنترل جریانهای اطلاعات به رکن مهمی از استراتژی جنگی تبدیل میشود.
«برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی»
نسخهی جدید رئالیسم قدرت در سیاست بینالملل همسنخ رئالیسم قدرتی در سیاست اجتماعی و اقتصادی است که نئولیبرالیسم خوانده میشود. نئولیبرالیسم در تعریفی "خنثا" مشی اقتصادیای است مدافع بازار آزاد، قاعدهزدایی و دخالت کمتر دولت در اقتصاد.
استراتژی "جنگ تمامعیار" −که خانم مارا کارلین دولت آمریکا را فراخوانده است آن را پیش گیرد− زیرمقولهی تمامیتخواهی نئولیبرال قرار میگیرد. آنچه این اِندِراج را موجه میکند، توصیف نئولیبرالیسم به عنوان منشی است که بر حق ویژهی توانگران تکیه دارد، و در نبرد بر سر بقا، انسانها را فرامیخواند تنها به فکر خودشان باشند. عدالت و همبستگی و همیاری جایی در قاموس این ایدئولوژی ندارند، ایدئولوژیای که نظم "آزاد" برتری-کهتری را عدالت طبیعی میداند.
ایدئولوژی نئولیبرال در ادامهی تاریخ طولانی و شکلهای پیشین خود، برای عدهای به صورت چارچوبی برای درک جهان و سمتگیری در آن درآمده است. کار آن برنامهریزی حرکت در نظم توانگرمحور و برحقدانی این نظم است. شکل کلی منطق موجهسازی آن در برخورد با کسانی که خود قربانی آن نظم هستند چنین است: از تو بیچارهتر هم هست؛ از نظم قدرت دفاع کن و به فکر خودت باش، وگرنه بیچارهترها هجوم میآورند و همین چیزی را که هم داری، از دستت میربایند. نئولیبرالیسم اما خود از آن رو تمامیتخواه است که همهی پهنههای زندگی را مستعمرهی بهرهکشی سرمایهدارانه میکند. آموزش، بهداشت و هویت فردی را تابع سوداگری میسازد. انسان را به صورت سرمایهی انسانی (human capital) درمیآورد، هر کس را کارفرمای خویش میکند، و ناکامی در زندگی را به شکست در پروژههای خویشفرمایی برمیگرداند. دید نئولیبرال برخورداری از آموزش و بهداشت و مسکن را نه همچون حق، بلکه همچون کالایی میداند که نصیب کسی میشود که پول پرداختش را داشته باشد. ایدئولوژی تمامیتخواه نئولیبرال مدام نسبت به خطر تمامیتخواهی هشدار میدهد به این شکل که هر برنامه و اقدام عدالتخواه و رهاییجو را "تمامیتخواه" میخواند.
امروزه نئولیبرالیسم در درون جوامع فرهنگی را تقویت میکند که مدافع رئالیسم قدرت در سطح بینالمللی باشد؛ القا میکند که در درون جامعه حق با اقویا است، در سطح جهانی نیز چنین است. به ویژه گروههایی از طبقهی میانی و نیز کسانی از فرودوستان که آرزویشان قرار گرفتن در این طبقه است، از این ایدئولوژی متأثر میشوند. ناسیونالیسم، آن هم در شکلی تهاجمی و متنفر از مردمانی که آنان را پست میداند، خودشیفتگی ملی و در همان حال شیفتگی چاکرمنشانه به قدرتمندان و ثروتمندان جهانی، از مشخصههای ثابت این رویکرد است. آوارگان به سبب جنگ و ستمگری و فاجعههای اجتماعی و زیستمحیطی در درون جوامعی که از روی ناچاری مأمن آنان شدهاند، در معرض نفرت و کینهی فاشیسم جدید قرار میگیرند. نژاد "پَست" اینک پناهجویاناند.
BY بیژن عبدالکریمی
Share with your friend now:
tgoop.com/bijanabdolkarimi/11473