tgoop.com/bonyadvarahram/1748
Last Update:
پیوند دوات و تاج
تا خواجه نظامالملک، وزیر بود، دوره رونق داد و راستی بود، و دانش و دین در هر شهر خریداران بیشمار داشت. ایرانیان که از زمان ساسانیان به این سو از تازشها از باختر و خاور ستوهیده بودند روی آسایش میدیدند. تهیدستان در سایهاش آرام بودند. به رای استوار او سرزمینهای ایرانی از دیوار چین تا دریای روم (مدیترانه) رسید.
روزی که لشکریان آلپ ارسلان از سیحون گذشتند کشتیبانان مزد خود را خواستند و او حواله به انطاکیه داد، بر کران دریای مدیترانه؛ تا گستردگی سرزمینهای فرمانروایی سلطان را بازنماید و هم گفت که در لشکرگاه، عناصر بازارسیاه هستند که حواله را نقد میکنند. از وجود حواشی سیاه و سپید در لشکر آگاه بود، و با آنان درنمیافتاد.
روزی که لشکر روم شماری سربازان ایرانی را بندی کردند، آلپارسلان هم اندران میانه؛ خواجه بود که نگذاشت کسی بداند چه شده. به مذاکره با قیصر روم شد، چنان با تدبیر و ترزبانی، که سلطان و همراهانش را از بند برهاند.
مدرسهها ساخت که نظامیهاش نامیدند و کانون علم در جهان ایرانی شد. کاروانسراها ساخت. باج سفر را برداشت تا سفر، گردش و بازرگانی رونق یافت.
تدبیرها و جهانداری او، بدخواهان را برانگیخت، بزرگ آنان مادر سلطان. بر گوش ملکشاه از بدکرداری خواجه خواندند. سلطان بر سر خشم آمد و پیغام داد بفرمایم تا آن دوات از تو بستانند. خواجه پاسخ فرستاد که دوام آن تاج به این دوات بازبسته است!
سفری به بغداد پیش آمد و خواجه در رکاب ملکشاه میرفت. در راه سفر شبانگاه آدینه، دهم رمضان سال ۴۸۱ خورشیدی، خواجه ۸۳ ساله روزه میگشاد که او را کارد زدند. ساعتی ببود تا زخم، کار کرد و از جهان بشد.
غلامان خواجه برنیارستند و کُشندهاش را بکشتند. ندانستند که از ماندنش مشکلها حل شود!
خواجه نظامالملک حسن بن علی توسی، دهقانزادهای بود اهل بیهق، زاده سال ۳۹۸. در توس درس خواند. وارد دستگاه حکومت شد و سی سال وزیر بود.
او نامدارترین وزیر ایرانی در دوران پساساسانی و از سرآمدان فکر ایرانی است. وزیری که راهها و بیراهههای کارها را میشناخت. هم دست به قلم داشت. کتاب سیاستنامه او پارهایست نیک از اندیشه سیاسی ایرانی پساساسانی. در سیاستنامه بر دیگراندیشان میتازد، به دشنامهای تند. با این همه، نشود که ارج رایهای او را در گشادوبست فرمانروایی در دورانی نادیده گرفت که ایران یکی از پهناورترین قلمروها را داشت. رایانیدن آن سرزمینهای گسترده، بی بهره ازبنلاد اندیشه سیاسی درست و استوار، ناشدنی بود.
جز کتاب نامدارش، وصیتنامهای ازو مانده که بهری از آن کارنامکی است از دوره وزارتش، و آن اندیشه سیاسی و آیین او در فرمانرانی.
مینویسد:
"خلافی نکردم و خیانتی روا نداشتم. خزانه و رعیت آبادان داشتم. مخالفان را از پیش برداشتم. و جهان به عدل و انصاف و ایمنی گذاشتم. آنچه کردهام در صلاح دولت و مصلحت کافه رعیت پس از وقات من ظاهر شود. و گمان چنان برود که هیچ کس پس از من یک ماه شغل جهان بر نظام راست نتواند راندن."
شاید بَرَش خرده گیریم، که دانیم از این برتر نشاندن صلاح دولت چه گرهها افتد در کارها. با این همه، بهتر است تا او را بشناسیم. او که گرانباری کارها را چنان خوب میشناخت که گفت کس پس از من یک ماه نتواند مملکت را بگرداند.
همان شب که خواجه را کاردی کردند، ملکشاه سوکنامه فرستاد به فرزند او، و نوشت:
"ازان اندوه که به ما رسیدهست ازین مصیبت، گر از صد یکی خواهیم که بگوییم، نتوانیم گفتن. و همه جهان دانند که او ما را چه رُکنی بود و دانیم که بَدَل او دیگر اندر زمین ناید."
از پس او چنان شد که خود از پیش دیده بود: ماهی برنیامد که ملکشاه سلجوقی را هم بکشتند. جهان ایرانی به نشیب افتاد، و رنجهای دراز، باز تبه شد!
انوری ابیوردی سرود:
حامی جهان ز جور افلاک برفت
بنیاد نظام عالم خاک برفت
آن زهر زمانه را چو تریاق برفت
او رفت و سعادت از جهان، پاک برفت.
نزدیک هزارسال از آن شامگاه برآمده.
کی شود تا در احوال خود از نو بنگریم! دلسوز را بازشناسیم از غوغایی!
@BonyadVarahram
BY بنیاد وَرَهرام
Share with your friend now:
tgoop.com/bonyadvarahram/1748