tgoop.com/chahargosheiran/108
Last Update:
🛑 *چهار درس آلمانیها از جنگ جهانی دوم*
✍️ دکتر *محمود سریعالقلم*
🔹آلمانیها *چهار درس کلیدی* به واسطه جنگ جهانی دوم آموختند:
۱. *تسلط یک طرز تفکر* در جامعه به بسیاری *تصمیمهای اشتباه* منجر میشود.
۲. *وجود یک حزب فراگیر* تنها به *پوپولیسم* منتهی میشود.
۳) *بدون اجماع سازی میان دولت و ملت* ، جامعه روی *رشد، پیشرفت و ثبات* را نخواهد دید
۴. *بدون مناظره در سطح جامعه* نمیتوان به *توسعه* دست یافت.
◀ سیاستمداران آلمانی با قدرتمند شدن آلمان در سطح بینالمللی در پی محکم کردن جاپای این کشور در اروپا بودند. در عین حال استراتژی فرانسه و بریتانیا در محدود نگاه داشتن قدرت آلمان بود. *در پایان جنگ اول، آلمان تحقیر شد* ولی نابود نشد. در رویارویی با فرانسه و لهستان، آلمان بخشهایی از سرزمین خود را از دست داد و ارتش آن به صدهزار نفر محدود شد.
*جریانهای افراطی* که در پی تسلط آلمان بر اروپا و جبران گذشته بودند، بیست سال کار کردند تا مجددا در اواخر دهه ۱۹۳۰ از طریق *جنگ جهانی دوم* به هدف خود برسند.
بالاخره در سال ۱۹۴۳، آلمان بر اروپا و بخشهایی از شوروی مسلط شد، اما *به چه قیمتی؟*
نوعی *نیاز روانی تاریخی* و *جریان روشنفکری* ۱۹۰۰-۱۸۸۰ تامین شد. مهمترین نکته تئوریک که باعث شد *شکستهای پی در پی آلمان* رقم بخورد، *تمرکز فکر و قدرت در نهاد حکومت بود* و *جامعه نقشی در تعدیل این افکار و تمایلات نداشت.*
◀ *اقتدار حکومت آلمان* در حدی *فراگیر* بود که *مانع از ظهور استنباطهای گوناگون از منافع ملی میشد.*
آلمانیها به واسطه توانمندیهای سازمانی تمایل داشتند که فراتر از اتحادیهها و ائتلافهای اروپایی عمل کنند، ولی همیشه منابع لازم را برای این ابراز وجود برای مدت طولانی با وجود رقبایی مانند انگلستان، فرانسه و روسیه نداشتند.
بعد از ۱۹۵۰، تمام تلاش سیاستمداران آلمان برای چندین دهه بر این اصول تمرکز یافت:
*قدرت از طریق ثروت اقتصادی* ، وحدت دو آلمان و *توازن میان شرق و غرب* .
◀ *دو جنگ جهانی* اتفاق افتاد تا *اندیشه حکمرانی* در آلمان از *ایدهآلیسم* به *رئالیسم* تبدیل شود.
*دو جنگ جهانی* اتفاق افتاد تا آلمانیها متوجه محدودیتهای خود شوند.
*قانون اساسی جدید* ، *رابطه مردم و حکومت را غنیتر کرد،* به *بلوغ سیاسی مردم* بیشتر اهمیت داد و از *حاکم شدن یک نوع طرز تفکر* به طور *ساختاری* جلوگیری کرد.
*اجماع حاصل شد* که *حکومت باید دائما در جامعه و لایههای آن نقد گردد* .
روشنفکران این بار به جای تایید حکمرانان به نقادی پرداختند. گفته شد اگر کشوری میخواهد به افق چشم اندازهای کلان برسد باید از طریق *خواستههای مردم* بدان دست یابد و نه آنکه در گروههای کوچک و بدون بحث و گفتگو، آیندههای ایدهآلی مانند آنچه طی سالهای ۱۹۴۵-۱۹۱۴ بر آلمان گذشت شکل گیرد. علاوه بر این، طیفی از سیاست مداران مانند جوشکا فیشر و اندیشمندانی مانند هابرماس معتقد شدند که هر کاری آلمان خارج از مرزهای خود انجام میدهد باید در یک چارچوب " *چندجانبهگرایی* " و با همکاری اروپا باشد.
در عین حال، این چند جانبه گرایی باید براساس خواستهها و اجماع ضد نظامی جامعه و افکار عمومی در آلمان باشد.
◀ با ظهور *جهانی شدن* و *توانمندی خاص صنعتی و تولیدی آلمان* ، وابستگی متقابل آلمانیها به اقتصادهای فرا اروپایی افزایش یافت و جایگاه خود را به عنوان اقتصاد سوم یا چهارم جهان حفظ کرد.
مجموعه *دستگاه سیاست خارجی و ۲۳۰ نمایندگی* در جهان در اختیار *صادرات* و *بخش خصوصی آلمان* قرار گرفتند.
اگر در دوره بیسمارک و کایزر، اروپاییها نگران قدرت سازماندهی نظامی آلمان بودند، هم اکنون نگران *جایگاه ممتاز سازماندهی اقتصادی آلمان* هستند.
آلمانیها در داخل و خارج نهایت تلاش خود را میکنند تا *قدرت نرم آلمان به ترس اطرافیان تبدیل نشود.*
◀ اوج عملی *حکمرانی مطلوب در آلمان* ، *ظهور آنگلا مرکل به عنوان صدراعظم* بود. او که در یک آپارتمان ۱۲۰ مترمربعی زندگی میکرد و خرید آخر هفته را خودش انجام میداد و چند دست لباس بیشتر ندارد، تشکیلات صدراعظمی آلمان را با ۳/۳ میلیارد یورو بودجه مدیریت میکرد.
معروف است که تصمیم گیریهای وی در ۵ سال اخیر مدیریتش بر اساس *۶۰۰ افکار سنجی حرفهای* که از طرف دفتر صدراعظم انجام شده بود، صورت گرفته است.
فردی که معتقد است *کشورهایی که ادعای تمدن سازی دارند باید پل بسازند* ، نه آنکه *دیوار* بکشند
◀ یکبار نویسندهای از او سئوال کرد که *چرا آلمان با این همه سرمایه اجتماعی بینالمللی، نقش پررنگ تری در سطح جهانی ایفا نمیکند* ؟!
او در پاسخ گفت:
*مردم آلمان اجازه نمیدهند!*
BY از چهار گوشهٔ ایران
Share with your friend now:
tgoop.com/chahargosheiran/108