Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
4213 - Telegram Web
Telegram Web
ڪَسْ پی تعظیم ما از اهل مجلس برنخاست
بهر پاس عزت آخر خود ز جا برخاستیم

- غنی کشمیری
🌱.
روز و شب پيش همه روی لبم لبخند است
تا حواسِ احدی جمع به بغضم نشود...!

- نفيسه سادات موسوی
اندیشهٔ معشوق، نگهبانِ خیال است
عاشق نتواند به خیالِ دگر افتاد...

- صائب تبریزی
کودک زیبای زرین موی صبح،
شیر می نوشد ز پستان سحر،
تا نگین ماه را آرد به چنگ،
می کشد از سینهء گهواره سر،

شعله رنگین کمان آفتاب،
در غبار ابرها افتاده است
کودک بازی پرست زندگی،
دل بدین رویای رنگین داده است

باغ را، غوغای گنجشکان مست،
نرم نرمک، برمی انگیزد ز خواب
تاک، مست از باده ی باران شب،
می سپارد تن به دست آفتاب...

- فریدون مشیری
🌱.
آن گلی را که خلایق بارها بو کرده‌اند
تازه هم باشد برای من گلی پژمرده است...

- کاظم بهمنی
سعدی نمیاد بگه : « خاک تو سرت که منو ول کردی و با یکی کمتر از من رفتی تو رابطه‌ » ؛
میاد این‌طور می‌گه :
« ببین که از که بریدی و با که پیوستی » .!
دوستان شاد شوند از غمِ پنهانی ما
جمع گردد دلِ یاران ز پریشانی ما
ما که ویران شدگانیم بدین دلشادیم
که جهانی شده آباد ز ویرانی ما...

- طالب آملی
من مرده بودم! مرگ با من زندگی می‌کرد
من مرده بودم مرگ در رگ‌هام جریان داشت..

- رویا باقری
🌱.
خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی
بشنود دوستش از نامزدش دل برده

مثل یک افسرِ تحقیقِ شرافتمندی
که به پرونده‌ی جرمِ پسرش برخورده

- علی صفری
تعرفه ده روزه تبلیغات کانال آروم دلم شارژ شد.
خوندن تعرفه🌱🤍
گفتم ای دل، نروی خار شوی، زار شوی
بر سرِ آن دار شوی بی بر و بی بار شوی
 
نکُند دام نهد؟ خام شوی، رام شوی؟
نپری جلد شوی، بی پر و بی بال شوی؟
 
نکُند جام دهد؟ کام دهد، ازلب خود وام دهد؟
در برت ساز زند، رقص کند، کافر و بی عار شوی؟
 
نکُند مست شوی؟ فارغ از این هست شوی؟
بعد آن کور شوی، کر شوی، شاعر و بیمار شوی؟
 
نکُند دل نکَنی، دل بکَند، بهرِ تو دل دل نکُند؟
برود در بر یار دگری، صبح که بیدار شوی؟

- امید یاسین
دردم دهی به فصلی، درمان کنی به وصلی
ماتم که بر چه اصلی، درد و دوایم از توست

- حسین منزوی
ناز پرورده‌ای و درد نمی‌دانی چیست
گریه‌ی ممتد یک مرد نمی‌دانی چیست

- سجاد سامانی
🌱.
کاش آن به خشم رفتهٔ ما آشتی‌کنان
بازآمدی که دیدهٔ مشتاق بر در است

- سعدی
جایزه‌ی اسکار بهترین تعریف
از غربت میرسه به مولانا که میگه :
غربت آن است که
با جمعی و جانانت نیست
گرچه پیر است این تنم ، دل نوجوانی میکند
در خیال خام خود هی نغمه خوانی میکند

شرمی از پیری ندارد قلب بی پروای من
زیر چشمی بی حیا کار نهانی میکند

عاشقی ها میکند دل ، گرچه میداند که غم
لحظه لحظه از برایش نوحه خوانی میکند

هی بسازد نقشی ازروی نگاری هر دمی
درخیالش زیر گوشش پرده خوانی میکند

عقل بیچاره به گِل مانده ولیکن دست خود
داده بر دست ِ دل و ،با او تبانی میکند

گیج و منگم کرده این دل، آنچنانی کاین زبان
همچو او رفته ز دست و ، لنَتَرانی میکند

گفتمش رسوا مکن ما را بدین شهرو دیار
دیدمش رسوا مرا ، سطحِ جهانی میکند

بلبلی را دیده دل اندر شبی نیلوفری
دست وپایش کرده گم، شیرین زبانی میکند

_شهریار
2025/07/14 11:26:45
Back to Top
HTML Embed Code: