روز و شب پيش همه روی لبم لبخند است
تا حواسِ احدی جمع به بغضم نشود...!
- نفيسه سادات موسوی
تا حواسِ احدی جمع به بغضم نشود...!
- نفيسه سادات موسوی
کودک زیبای زرین موی صبح،
شیر می نوشد ز پستان سحر،
تا نگین ماه را آرد به چنگ،
می کشد از سینهء گهواره سر،
شعله رنگین کمان آفتاب،
در غبار ابرها افتاده است
کودک بازی پرست زندگی،
دل بدین رویای رنگین داده است
باغ را، غوغای گنجشکان مست،
نرم نرمک، برمی انگیزد ز خواب
تاک، مست از باده ی باران شب،
می سپارد تن به دست آفتاب...
- فریدون مشیری
شیر می نوشد ز پستان سحر،
تا نگین ماه را آرد به چنگ،
می کشد از سینهء گهواره سر،
شعله رنگین کمان آفتاب،
در غبار ابرها افتاده است
کودک بازی پرست زندگی،
دل بدین رویای رنگین داده است
باغ را، غوغای گنجشکان مست،
نرم نرمک، برمی انگیزد ز خواب
تاک، مست از باده ی باران شب،
می سپارد تن به دست آفتاب...
- فریدون مشیری
آن گلی را که خلایق بارها بو کردهاند
تازه هم باشد برای من گلی پژمرده است...
- کاظم بهمنی
تازه هم باشد برای من گلی پژمرده است...
- کاظم بهمنی
سعدی نمیاد بگه : « خاک تو سرت که منو ول کردی و با یکی کمتر از من رفتی تو رابطه » ؛
میاد اینطور میگه :
« ببین که از که بریدی و با که پیوستی » .!
میاد اینطور میگه :
« ببین که از که بریدی و با که پیوستی » .!
دوستان شاد شوند از غمِ پنهانی ما
جمع گردد دلِ یاران ز پریشانی ما
ما که ویران شدگانیم بدین دلشادیم
که جهانی شده آباد ز ویرانی ما...
- طالب آملی
جمع گردد دلِ یاران ز پریشانی ما
ما که ویران شدگانیم بدین دلشادیم
که جهانی شده آباد ز ویرانی ما...
- طالب آملی
من مرده بودم! مرگ با من زندگی میکرد
من مرده بودم مرگ در رگهام جریان داشت..
- رویا باقری
من مرده بودم مرگ در رگهام جریان داشت..
- رویا باقری
خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی
بشنود دوستش از نامزدش دل برده
مثل یک افسرِ تحقیقِ شرافتمندی
که به پروندهی جرمِ پسرش برخورده
- علی صفری
بشنود دوستش از نامزدش دل برده
مثل یک افسرِ تحقیقِ شرافتمندی
که به پروندهی جرمِ پسرش برخورده
- علی صفری
Forwarded from تبلیغات آروم دلم🌿
گفتم ای دل، نروی خار شوی، زار شوی
بر سرِ آن دار شوی بی بر و بی بار شوی
نکُند دام نهد؟ خام شوی، رام شوی؟
نپری جلد شوی، بی پر و بی بال شوی؟
نکُند جام دهد؟ کام دهد، ازلب خود وام دهد؟
در برت ساز زند، رقص کند، کافر و بی عار شوی؟
نکُند مست شوی؟ فارغ از این هست شوی؟
بعد آن کور شوی، کر شوی، شاعر و بیمار شوی؟
نکُند دل نکَنی، دل بکَند، بهرِ تو دل دل نکُند؟
برود در بر یار دگری، صبح که بیدار شوی؟
- امید یاسین
بر سرِ آن دار شوی بی بر و بی بار شوی
نکُند دام نهد؟ خام شوی، رام شوی؟
نپری جلد شوی، بی پر و بی بال شوی؟
نکُند جام دهد؟ کام دهد، ازلب خود وام دهد؟
در برت ساز زند، رقص کند، کافر و بی عار شوی؟
نکُند مست شوی؟ فارغ از این هست شوی؟
بعد آن کور شوی، کر شوی، شاعر و بیمار شوی؟
نکُند دل نکَنی، دل بکَند، بهرِ تو دل دل نکُند؟
برود در بر یار دگری، صبح که بیدار شوی؟
- امید یاسین
دردم دهی به فصلی، درمان کنی به وصلی
ماتم که بر چه اصلی، درد و دوایم از توست
- حسین منزوی
ماتم که بر چه اصلی، درد و دوایم از توست
- حسین منزوی
جایزهی اسکار بهترین تعریف
از غربت میرسه به مولانا که میگه :
غربت آن است که
با جمعی و جانانت نیست
از غربت میرسه به مولانا که میگه :
غربت آن است که
با جمعی و جانانت نیست
گرچه پیر است این تنم ، دل نوجوانی میکند
در خیال خام خود هی نغمه خوانی میکند
شرمی از پیری ندارد قلب بی پروای من
زیر چشمی بی حیا کار نهانی میکند
عاشقی ها میکند دل ، گرچه میداند که غم
لحظه لحظه از برایش نوحه خوانی میکند
هی بسازد نقشی ازروی نگاری هر دمی
درخیالش زیر گوشش پرده خوانی میکند
عقل بیچاره به گِل مانده ولیکن دست خود
داده بر دست ِ دل و ،با او تبانی میکند
گیج و منگم کرده این دل، آنچنانی کاین زبان
همچو او رفته ز دست و ، لنَتَرانی میکند
گفتمش رسوا مکن ما را بدین شهرو دیار
دیدمش رسوا مرا ، سطحِ جهانی میکند
بلبلی را دیده دل اندر شبی نیلوفری
دست وپایش کرده گم، شیرین زبانی میکند
_شهریار
در خیال خام خود هی نغمه خوانی میکند
شرمی از پیری ندارد قلب بی پروای من
زیر چشمی بی حیا کار نهانی میکند
عاشقی ها میکند دل ، گرچه میداند که غم
لحظه لحظه از برایش نوحه خوانی میکند
هی بسازد نقشی ازروی نگاری هر دمی
درخیالش زیر گوشش پرده خوانی میکند
عقل بیچاره به گِل مانده ولیکن دست خود
داده بر دست ِ دل و ،با او تبانی میکند
گیج و منگم کرده این دل، آنچنانی کاین زبان
همچو او رفته ز دست و ، لنَتَرانی میکند
گفتمش رسوا مکن ما را بدین شهرو دیار
دیدمش رسوا مرا ، سطحِ جهانی میکند
بلبلی را دیده دل اندر شبی نیلوفری
دست وپایش کرده گم، شیرین زبانی میکند
_شهریار