Telegram Web
دو شعر از #هادی_طیطه

۱)

من رسول آیه‌های تاریکم
و اندوه
سنگانه‌ی مرده‌ای است
که در گلویم آواز می‌کند.

الف- لام- را
تو کتاب سینه‌‌ی منی
کاشکی که بودمی به بالین صدات
و لب از قرائتِ موهات معمّا می‌شد.

من اگر ظلمت می‌بودم
در موی تو می‌آویختم وُ بختم
که سیاه‌تر
چنان روزگاری که گذاشتم.


۲)

که شن بودمی ای کاش
وَ مسافرِ گلدان‌‌های حیات
به گاهِ موسیقی‌ی جوانه‌ها
وَ با تو می‌آویختم
که ریشه‌هات در حیاتِ خانه‌ی‌مان پیچیده بود.

شن بودمی ای کاش
وَ آهنگ‌ گام‌های تنبلِ خیس را
بر تن روزهای خسته‌ام احساس می‌کردم
تا بوسه‌هام بر گونه‌ی دریده‌ی حوض
دستِ آب را می‌گرفت وُ
ماه را در کنار می‌گرفتی.

پس  که انگشت بر آسمان می‌گذارد وُ
ماه را بلند خطاب می‌کند؟
که اشارتِ دهانی وُ
سبابه‌ات اگر به زبانْ بَری        ماه‌تر.

شن بودمی ای کاش
وَ پای سروهای حیات که می‌گشتند وُ می‌گشتند.
-ای سرو خدای فاقه
آیا نیلی‌ی خسیس‌
از آن‌تر که میوه‌ی یادی نمی‌زایی؟
وَ ترجیح می‌دهی ستون‌وار
زیر آسمان، قدم بگذاری
آن‌گاه که چترِ برگ‌هات بسته‌ای وُ
انگشت‌های باد مرا با ریشه‌هات می‌خواهد پیچید.

شن بودمی ای کاش
وَ مسافرِ همیشه‌ی حیاتِ شسته‌ی مادرم.

شن بودمی ای کاش
و انگشتانِ باد، موهای نیستی‌ات را شانه می‌کردند
تا بر شانه‌ی تو جنگلی سبز جاری بود
با گنجشک‌های کلماتی که بر دهانت مُقام کرده‌اند
با انبوهِ شب‌تاب‌هایی که راه‌های تنت را روشنای ناپیدا بود
وَ پای سروِ رگ‌هات می‌ریختم

شن بودمی ای کاش
وَ مسافرِ پای درختانِ حیات.

#هادی_طیطه

مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو

@cherouu   تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir   سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡

#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
دو شعر از #محسن_جعفری

۱)


نوری که از پنجره می‌آید
مراقب است
و گُلِ مُحتَضَر آب می‌خواهد
از لیوانی که به دهان نبرده‌ام هنوز

نور
از گوشه‌ی مُدرنِ میز تجربه‌ای می‌کند
تا دیوارِ مُبَرهَن
از انتزاعِ اتاق دیوانه شود

غبار از روشنی،
سکوت از شکل می‌شکند،
گلدانِ مُدَوَّر
در مربعِ اندوهگینِ زمان

ذکاوتِ مشکیِ کلاغ اما
نوک به شیشه‌ی پنجره می‌کوبد
وقتی مرا
در گوشه‌ی ناجورِ اشکال
می‌بیند



۲)

وطنِ که هستی
ای تاریخِ کوتاهِ زخمی،
خورشید کدام کوه
         ای صدای برگشت خورده‌ی خوب

وقتی در چهره‌ی تو نفت،
در بازوان تو درخت می‌روید
                شادی‌ات
                             گیاهم می‌کند

پشت گل‌های تو
پروانه‌ای شکل می‌گیرد
و رنگ‌های پرواز
        به سلامت می‌روند

فریاد که هستی
ای گلوی گرفته‌ی من
ای آویخته
از
صدای
طناب،
حرف‌های فقط

ماهیان دور
تا شیب آب‌های تو
تا خلیج خسته‌ی تکثیر می‌روند
تا شن‌های مدامِ آرامش

گلوی که هستی
ای آوازه‌ی نخست در سراسرِ من
ای عریانِ سهمگین
            شماطه‌ی سرگردان

#محسن_جعفری

مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو

@cherouu   تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir   سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡

#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
برای بازگشتن

دوباره باز می‌گردی
و نخل‌های سوخته را سبز می‌کنی.

به بوی ورزایم
که بوی خاک و علف را گم کرده است
زمین و آسمان را می‌کاوم
هزار چادر آشفته را نشانم می‌دهند
که آفتاب هر یک
هر روز
روی گرده­‌ی بمبی
طلوع می‌کند.

چقدر آشنا داشته‌ای و نمی‌دانسته‌ای
ستارگان لبخند را
به یادت می‌آورند
و نیشکرها
دلواپس قدم‌هایت
آغوش گشوده‌­اند.
درون صحرایی درون آسمان انقلاب
حصیرِ سوخته‌ام را بر خاک می­‌کشم
و باد بوی خون را از گوشه‌هایش
به زادگاهم برمی‌گرداند.
چه انفجارهایی مهتاب را می‌آراید
ستاره روی شانه‌ی نخل‌های سوخته برمی‌آید
و خواب در شبِ آتش گرفته
تنها چشمان‌مان را می‌سوزاند.

زمان برای‌مان کافی نیست
زمان برای هیچ آواره­‌ای کافی نیست
زمان میانه‌­ی همسایگان و هم‌بیابانی‌ها تقسیم شده‌ست
کدام همسایه می‌تواند از تو بپرسد
که چند سال‌ست
نخندیده‌ای؟
کدام روزنه را در سینه‌ای
گشوده‌ایم
کز انتظار مالامالش وحشت نکرده باشیم؟
و جنگ زندگیت را آشکار کرد
و جنگ دربدری‌های‌مان را آشکار کرد
چه خارهایی در مردمک‌هایم روییده است
چه آتشی ریه‌هایت را انباشته‌ست.
چه کرده‌اند
با عمرت
چه کرده‌اند!
چه کرده‌اند
با انسان سرزمینم
چه کرده‌­اند!
برهنه بر گذر شرم
و تفته در صف تاریخ
درون صف‌ها با مرگ می‌جنگی
درون صف‌ها با زخم
با گرسنگی
با جنگ
می‌جنگیم

و جنگ
جنگ
جنگ
و آنقدر جنگیده‌ای
که نامی از تو نمانده‌ست.

چه تاب و توشی دارند این پوست‌های مفرغی
کشیده بر رگ‌های بردباری
و استخوان‌های دردمندی باستانی.

بزرگی زخمی که سرزمینت را
فرا گرفته
گام‌هایت را از راه باز نمی‌دارد.
چگونه زیبایت
ننامند
که جان آدمیان را
دوام می‌بخشی
و پایداری انسان را
به آفتاب و گیاه می‌آموزی
چگونه راز جهانت
نخوانند
که بی‌نشان می‌مانی
تا
نشان انسان باقی بماند.

میان جان و تنت
یقین ساده‌ای‌ست
که داس‌ها و گاومیش‌ها را آرام می‌کند
و “تانک‌فارم” را آرام می‌کند
و زادگاه‌مان را آرام می‌کند.
و نخل‌های سوخته می‌بینند
که باز خواهی گشت.

#محمد_مختاری


مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو

@cherouu   تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir   سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡

#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
برخیزد افغانِ مست، از فرطِ رقص
وَ دستِ حبیب
سازِ خراسان کند آغاز
دستم اما نه اهلِ دایره‌ است
نه سرسپرده‌ی زنجیر
بریده‌ام
و اگر تنهاییِ قسمت‌ناپذیرم کم شود از جمع شما
باز گریه‌‌تان نمی‌آید از سکوتِ بینِ دو ضرب
که دل و دلدار موبُلند دارید و دورِ دمادم
متنفرم از مرثیه‌‌ گفتن
از مرگِ دیرهنگام‌
از بوی همبرگر و آرایش‌های غلیظ
از فقدانِ او که روزی مامای من بود
و چند سال بعد شکنجه‌گرم شد
باران می‌بارد و
موزیکای ناموزون‌، فالشِ محزونِ خودش را می‌برد به اوج
مرا می‌رقصاند دور دایره‌تان
مرا دیوانه می‌کند که عریان نبوده‌ام هرگز
دیوانه‌ترم می‌کند در عریانیِ ناگهانم
غروب است و راننده‌ای صدای ضبط را بالا برده است
غروب است و سهراب را از پرده‌ی قهوه‌خانه جمع می‌کنند
افغان به خراسان رسیده است
مرثیه به فاجعه
پراکنده می‌شوند پیکرهای پریشان از رقصی چنین میانه‌ی میدان
پراکنده می‌شوند رقصنده‌های بی‌پیکر در سردخانه‌ها
مرا به حال خودم رها کنید
مرا به چرخِ خودم
شیاطین دست‌بردار دایره نیستند
و صدای سیلی‌شان نمی‌رود از گوش
می‌بینید؟
زن‌های زیبا، ترسی از اضافه‌وزن ندارند
ترسی از موسسات پوست و مو
لیدی‌گاگای افسرده‌اند با یک خشاب قرصِ خواب و
دنبال یک شعر نو هستند برای سنگِ قبرِ لوکس
ولی دوست دارند هنوز سلفی بگیرند
چه دارند از دست دادنی مگر؟
و من چه دارم مگر جز دست‌های زاهِدفریب‌شان؟
به از سرگیریِ‌ سرگیجه‌هاشان در صبحگاهانِ کسل عادت کرده‌اند
به دایره‌ای پراکنده دور میدان‌های هزار باجه‌
به بانک‌های منصور
سرمه می‌بارد بر صورت‌های سوگوارشان
و کوچه‌پسکوچه‌های شهری که خانه‌شاگردِ مرگ بود
با تمام ساندویچی‌های ارزان و
چراغ‌های در هم
شبیخونِ فاحشه‌ها را روزی تاب ‌نخواهد آورد
مرا بیرون می‌کند از دایره
مرا لحاظ می‌کند همانطور که مستحضر هستید ذیلِ جنون
مرا عطف به مکاتبات قبلی و بذل توجهات جنابعالی مبذول می‌کند
مرا عودت می‌دهد به ماما ضمنِ الصاق به بیمارستان
و سردخانه‌هایش را می‌گیرد بر دوش
صدای ضبط‌ها را پایین می‌آورد
صدای حبیب را
و از شِش‌ جهت، بداهه‌نوازِ جهنم می‌شود:
یکی بود
یکی نبود
من هم پسر کسی بوده‌ام زیر این گنبد کبود
.

#مازیار_عارفانی


مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو

@cherouu   تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir   سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡

#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
ای خطّ چشم‌های تو بغداد
آهوترینِ کلان شهر
لیلای پرسه‌زن میانِ خیابان‌ها
به استفعالِ همچو منی
که شوهرت باشد
پاره‌ی تنت باشد
در آ به شهر و برگرد
در دست‌های مرتعشت فانوس
به نامِ تاریکی
به نامِ نامیِ افسوس
بگرد


ای گل
ای شرمگاهِ شکفته
ای مردمک‌ترین نگاهِ زنانه
ای وسوسه‌ترین خیالِ شبانه
ای استوای سینه‌ی من بازوت
در وقت رویشِ گنجشک
از استخوانِ من
بپوش   بر برج‌های خواهر
رودابه‌ی بلندِ دو گیسوت
و در میانِ باروهات
به یورتمه بگردانم

آوازِ تابدار مغیلان است
در حلقه‌های درهمِ گیسوت
ای غول ای سوادِ بیابان
مرا بخوان به عطش‌های جاهلی‌ت
گم کن میانِ تپه و ماهوت

تب باش   در من بپیچ و بسوزانم
نعلم کن و بدوانم
بمان مرا در تو
یا آن‌که در تو بمیرانم
جغرافیای لختِ وطن باش
غارت شو مثلِ قافله ای زن
در دست‌های من
در پیش این قبیله‌ی رهزن
اندوه باش
در من بگیر و بگریانم

تا تو ستاره بیاویزی
به شاخه‌های تنم
درخت می‌شوم
تا با شکوفه بپوشانی
به جای پیرهنم
درخت می‌شوم
ای شاخه ای شکوفه ای پیرهن
ای جا تو تا درخت می‌شوم های
با به

موساماهی که افتاده‌ای به طور من
کفشاتو دربیارو و جورابو
دستتو روشن کن بکش به روی تاریکیِ تنم
بشکاف     نیلِ کبودِ دو چشمامو
موسا ماهیِ گریان، موسا ماهیِ رنجور
تو آغوش من بگیر و بخواب و
باور کن
دوای تواَم من
به وقتِ اژدها
عصای تواَم
به وقت اژدهاهای های های
پناهِ گریه‌های تواَم من
بخواب و باور کن

#شاهین_شیرزادی
از دفتر پلی تکنیک سال ۱۳۹۱


مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو

@cherouu   تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir   سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡

#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
«در باب آغوش مشروطه»


به توپ بستی مرا به صلتِ بوسه‌هات
و به فروریختن خمره‌ی سرخ دامنم
العیاذ بالله گفتی مرا مِن قضاء السوء
مِن روسپیانِ خفته در نستعیلق‌ام تا کمر در خاک و
به کلوخم بینداز
گوشه‌های تاریک‌ام را بگیر و بیا
بیا به تکثیرالرجال در آینه‌هام تو در تو
آنِ نواختنم به معماریِ تفتیده‌ی منی
زیر طاق‌های منبتِ تنت
معشوقکان حدخورده‌ی منی
مشروطه‌ی منی
مشروط به نشستن بر نطع خونین تهران
نفس‌های آخرش را می‌کشد صور اسرافیل خان

و یاد کنید آنان را که در صور دمیدند گفتند
ای جان‌های عاریتی
بر شوید و عزم کنید
او را که جوان افتاد *

عزم کن مرا
به اندرون بیا
با عراده‌ی آغوشت
و قضا را قشونی قزاق مست
تفنگ به دست
از زاویه‌هام به آواز:
و به آنان کلت و‌ باتوم عطا کردیم
باشد که رستگار شوید

مُقام کن زیر قبایم
بر قفایم قیامت کن به ضربِ گلوله‌هات
استنطاق کن مرا
معشوقه‌ی میرزا جهانگیرخانی؟
آنی بگویمت
بهارستانم او را
زنجیری‌اش به باغشاه

و یاد کنید آنان را که شبانه بر بامِ باغشاه به رگبار بستید
گفتید:
الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب


سنگر ببند آغوشم را
به دق‌البابم بیا
به رواقِ ریخته‌ی دامنم
دست به پهلوم گرفتی گفتی:
بیم آن دارم شکسته شوی
گفتم روزی همایون است و مجلس مبارک
بیا به بزم بهارستان و یاد کن از آنان
که رو به دوربین نشستند
گفتند
ای خاک
ما برای تو کشته شدیم**


#افسانه_مرادی

پانویس: *مرثیه ی علی اکبر دهخدا در سوگ میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل.
**آخرین جمله‌ی میرزا جهانگیرخان صور اصرافیل هنگام اعدام.


مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو

@cherouu   تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir   سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡

#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
به رنگِ تاکِ باکره می‌مانست شاید!
و اما را
چون فریضه‌ای بر زبان و زمان
در قائده‌ی پهناور لکه‌ای پرت/آب می‌کرد
خاک شریف بازمانده از ترک‌ها
سفیدی ژله
بر شیرینی نان گرم.
چرا زود رهایت کردم
زخمی را لیسیدن
دست کم با این پیش‌فرض که خیسی لکنت زبان را تسهیل می‌کند.
خون حیض بر پاشنه
محور باریک را هم منظم کرده...!!
به سفیدی این کاغذ نگاه کن
زنی
ریشه‌های نازک آهن را
لای روبانی سفید پیچید.
و گذاشت
رد بوسه بر نواحی غریب‌اش
فرو رفتگی توی پلک‌ها را
متورم کند.
زن
شاهکار هولناک خودش بود
در بود
و شریان موی رگ‌ها
سکوت پرده را
به سمت روشن ماه تاریک می‌کرد.
هی
خانم زیبا!
خواب به سوختن ادامه می‌دهد
و دیوارها همچنان متکثرند
کسی که این شعر را می‌خواند
خوب به خاطر دارد
لب‌های چه کسی کسری از لیوان را رنگی کرده بود.
تا چند خیابان به بن بست تو
تا چند لاله
آسمان را در سمتی که تو ایستاده‌ای جاده می‌کند
رویاها ادامه‌ی تواند.
با تار موهایی که به دست آب دادی.



#روح_اله_آبسالان

مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو

@cherouu   تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir   سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡

#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
🛑دوره نقد آسان 🛑

مدرس: #عادل_اعظمی

مجله الکترونیکی تخصصی شعر #چرو

@cherouu
با پنبه‌‌های خیس نشاطِ زخم تازه‌تر نیست؟!
وقتی از کوبه، آرنجِ خاک سپرده باشی به کتف‌‌های ما
هی به قلب رعشه‌ای بزن!
که رونقِ سالی‌ست با تَنآبه‌ی اشک‌هام.
تنهام
وَ بیهوده در ولادتِ پنجه‌های نقره‌کوبِ آهو کبود می‌شوم.
آتش‌گرفته با پیراهن در باد می‌لرزم؛
بگذار تا خیمه‌ی پلک‌هام راهی هیمه ببندد.
طُرفه‌ی شیپوری‌ها را اَهلی باشی
آرام‌تر در تیمارِ اسب‌های خودم لهجه می‌گیرم.
مادر نداشتم‌ با ترس برادرم
که همین است با گیاهی پوسیده، کُنجی ناآرامم.
چوب که مادر نیست
با فرضِ خروارهای آفتاب وُ سایه.
دست به ریحانِ خشک، افشان کُن!
همین‌که آتش از گُر بخوابد؛
تو بلوغِ رفتن را چین می‌اندازی بر سیطره‌ی ماه.
می‌‌گویم ماه آری!
با خودم تعارف ندارم مرگ!

آری زبان‌بسته تیغِ کُندی در سینه‌ام منتشر می‌شود؛
گوشه‌ای بنشین! خون تماشایی‌ست.
در ایده‌های بغض‌‌ِ من شریک باش،
بغض‌‌های ری‌کرده با ساقه‌های گرم.
کف که‌ می‌کوبی به شانه‌هام،
با طعنه‌ی کودکانه چه کوچک
گوشواره‌ی رفاقت تلنگری می‌خورد
  حتا در خودم عاطفه‌ای ندارم مرگ!

وَ در حَجمه‌های بی‌قراری
  دستی به گردنت می‌پیچم.
به لطمه‌ی سکوت می‌افتم این‌‌وقت‌ها
نگاه می‌دوزی وُ اطلسی‌های سرخ از تازه‌گی غریبه‌ترند.
ناخن به پوست می‌کِشَم
وَ بادامِ تلخ در دهان کبوتر است
با گُر‌ده‌ای چاک‌خورده هنوز.
هرچند در شرمِ پیشانی بی‌پناه‌ترم
هنوز یادم می‌افتد حضانتِ گندم،
حالا یادم می‌افتد قناعتِ چادر
که تاریک بود وُ لَخت.
نزدیک‌ترم به ماغِ پروانه در تور،
آشناتر به کُرکِ درختان در فصلِ موشرابی‌ها!

گِره وا کُن مرگ!
تا ساقدوشِ صبح،
تا مجالِ خرمن‌گاه
که صبر لب دارد وُ نمک؛
دق‌شوره‌ای باقی‌ست.

#پیمان_سرمستی


مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو

@cherouu   تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir   سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡

#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
Forwarded from بارو
باروی_شعر_اول،_فروردین_۱۴۰۳،_سایت_بارو.pdf
3.4 MB
نسخهٔ الکترونیک باروی شعر اول

در این شماره شعرها و ترجمه‌ها و جستارهایی می‌خوانید از: محمود داوودی، کامران بزرگ‌نیا، مرتضی ثقفیان، محمود مسعودی، عبدالعلی عظیمی، ناصر نبوی، سیداشکان خطیبی، پژمان واسعی، امین حدادی، مازیار چابک.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

◄ به تلگرام بارو بپیوندید.

B A R U
پیامبرِ واژه‌های فراموش‌شده
پیامبری که از شلنگ آب می‌خورد
و می‌تواند پاهایش را ۱۸۰ درجه باز کند
و از پشت گوشی موبایلش
آیاتش را
برای کاتبان وحی send کند
عروسی بخت برگشته
که مناره‌های سینه‌اش را در کوه‌های هزار مسجد
برافراشته

شیر می‌چکد از زبان گنجشکی پدر مرده
که از تاول‌های پلاسیده‌ی گرگی بی دندان
گریخته است
و سوره‌های توحید را
از گریبان چهره‌ی ابری بی باران
در گوش لک‌لک‌هایی بی بال زمزمه می‌کند

صدای قلبم را بشنو
از پشت گوشی تلفن
از پشت گوشی دکتر
از پشت گوشی که تاب‌خورده‌ی روزگار بود
و با چشم‌های جغدی شوم
به طوطی قلبم
کلماتی تازه را بیاموز
بگو آن‌کس که رفت دیگر رفته است
آن‌کس که آمد قبلاً رفته است
و آن‌کس که می‌آید قبل‌تر از این‌ها رفته است

دو اسکیمو
در قاب سینمایی مطرود
لباس‌های‌شان را در می‌آورند
و بادکنکی قرمز در آب‌های اقیانوس
به ماهی آرامی تبدیل می‌شود
که هزار و یک گِره رودخانه را گشوده بود

پیامبری بخت‌برگشته
سینه‌بندش را باز می‌کند
و با یک سینه ماه
یک سینه خورشید
از هزار مسجد
می‌گریزد
با بال‌های لک‌لک‌هایی که سِحر شده بودند.


#محمد_توکلی_کوشا


مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو

@cherouu   تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir   سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡

#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
یک بوق مقطعِ ممتد


با صدای مقطع
می‌نشینم روبه‌روی شمایلِ اخراجی‌ام
دورِ پس از اکنونم  پیش‌بند می‌بندم،
مرگی‌تر نشود تنِ مدارایم
نازکم هنوز  وز کرده‌ی انهدام
به اشتیاقم تافت می‌زنم
پریشانی‌ام را کوتاه می‌کنم
می‌گذارم امیدم بلند شود  اُتوش می‌کنم
آرایشِ بی‌گاه می‌زنم به چروک‌های انقلابی‌ام
و به گره‌های مُشتم کِرِم
بلند می‌شوم
سرمایه‌ام کفافِ آرام شدنِ زیبایی‌ام را نمی‌دهد
ریشم را گِروی فراموشی می‌گذارم
فَکِ شِیو شده‌ام در کبودیِ از انگشت‌ها می‌سوزد
شوره‌ی اضطراب روی خشکیِ انتظارِ شانه‌ام
به شانه‌های شورِ ترک خورده‌ام که باد می‌‌شوم
یعنی رضا به رودخانه‌های بسته‌ شده‌‌ام نداده‌ام
هنوز چند درصدم بدون رتوش   مثل دریاچه‌ی رضائیه زنده است
نمی‌نشینم روی قدرتم، شعار نیست
در صدای مقطع   ممتد می‌شوم
بلند شو
از سال‌ها خواب‌زده‌ی کجاست این گربه
گربه‌ات گربه‌ام گربه‌‌ی بی‌ضمیرِ سال‌ها در کجاست آینده
از سال‌ها هر صبح داریم تزریق می‌شویم
تکثیرِ بی‌زمین   تشدیدِ مقررِ ساعت‌های بردگی
تنظیمِ برابرِ حقوق‌های نشئگی
بلند شو از کشیدنش
ببین  منم که خواب نمی‌بینم
روبه‌رویم عقب است
قبری برقرار، مومیاییِ عمرهای خورده‌ شده
دوشقه‌‌ی تا هنوز   از پیکرِ دوهزار و چهارصد سالگی
روزهای سیاهِ تعطیلِ قمری
شب‌های آوازهای کهنه‌ی خورشیدی
لای تیرِ چشم‌هام  خزر به تبخیر می‌رسد
تاریخِ ما   از مناسبات،  جغرافی‌ست
دارم نسیان را عق می‌زنم   بلند شو
خوابیدنت تقلیل فاجعه‌ است
تقلیل فاجعه نیست خواب‌های تو
در خوابِ ابدی می‌خواهدت فردا   می‌خوابدت زانو
در قرابتِ دهان‌های متروک
از غرابتِ اشتهای فسیل

مرگ شدیدن مشغول ماست
سیاهیِ سرزمین‌ات را نپوش
آرایش‌بی‌گران را کاوه شو

دست از لاف‌های بهاری که نمی‌رسد بردار
دست از در هیجانِ ناگهان بگیر
چه‌قدر خواب‌های ما قرص‌آور است
داری توی خواب دروغ می‌گویی
تفتیشِ خطوطِ این جغرافی  تبانی کدام تبارهاست
ما چه‌قدر مدارا بودیم
همیشه حافظه‌ی فلاکت  استعماری‌ست
بلند شو
هنوز از نابودی‌مان چند قسط مانده است
به هنوز چند درصدِ گاوخونی سوگند
به هیرکانیِ مظلوم
به زاینده‌رودِ مسروقه
به تهران، اگزوزی که از آن خون می‌ریخت
از فاجعه تا فاجعه   سرِ کچل‌ کرده را گرم می‌کنند
من داغم است
مثل سایه‌ی موهای بارور از فلسفه بر کاغذ است،
تقطیعِ تخریب‌های‌مان
تخریب‌های دسته‌فردی/پالایشگاهی
                                 در کمال بی‌خوابی
نمی‌بینی      دارند بی‌صدا می‌برند
پوست‌های بی‌چروکِ تنم را
جراحانِ جهانی
آن‌قدر کویری‌ام   آن‌قدر شرجی  که دارم از خودم خفه می‌شوم*
آن‌قدر ابری‌ام  آن‌قدر کوه  که از خودم پرت می‌شوم
بلند شو
فرهنگِ اعضایم به شیوه‌ی شیره‌ی انگور کشیده شد
چه‌قدر خوابیده این موهای شکسته‌ام
روزی چندمرتبه از تمام افزودنی‌ها می‌شورمش
بلند نمی‌شود از زیبایی‌اش
بلند نمی‌شوم از کوتاهی‌ام
بگویم این خطوطِ محتومِ مرزی‌ام تحمیلی‌ست
این نام‌های اطرافم تحریفی‌ست
این اداره‌ی بدنم تقبیحی‌ست
فرسایشِ رگ‌هایم تفضیلی‌ست
این رسیدگی‌های کال   تفریحی‌ست
ویرانی‌ام تضامنی   تصعیدی‌ست
به احداثِ سدهای مناسبات چشم می‌ریزم
تنها دست می‌کِشم
و به چرخیدن بُرس لای موها رشک می‌برم
دارم از انجامِ زیبایی عق می‌زنم
از مبارزه‌ی بیداری‌ام عق‌ می‌‌شوم
بوقِ مقطع
آزاد نیست تا پدرجدِ تاریخی‌ام
شدیدن مشغول ما هستند
صدایی که می‌شنوید اورژانسی است
اِشغال است خط‌های آبادی‌ام
یک بوقِ مقطعِ ممتد
اِشغالی‌ام
دچارِ ریزشِ بی‌تافت
آزادی‌ام به مویی بند است
گفته بودم کچلم
یک برهوتِ ناتدریجی‌
اعلام بی‌اعلان است آستانه‌ی آگاهی‌ام
من داغم است
دارم داغیِ تکه‌پاره‌هایم را عق می‌زنم
بلند شو   بلند شو   بلند شو
                             از روی دچارم
من جغرافیای تاریخ توام
با صدای از همیشه مقطعم
من  جغرافیای بی‌همیشه‌ی تاریخ توام
تو  تو  شما فریبِ ملالِ چندصدساله را خورده‌اید
که تا هنوز در عذابِ اشغالی‌ام
دارد صدای بوق‌های کِش‌دار می‌آیدت
ما زنده‌ایم وَ به گناه خویش اعتراف می‌کنیم
ایران    پیراهنی که از آن تن می‌ریخت


#علی‌رضا_مطلبی

پانویس: آن‌قدر شرجی‌ام که خفه می‌شوم از خودم، از شکوه مقیمی


مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو

@cherouu   تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir   سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡

#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
<<برای پدر>>




نامت
نخستین کلامِ فصل‌های زمین بود،
صنوبری بودی،
جوان،
با تاجی از برف،
و دسته‌ای کلاغ بر پیشانی
تا هر شامگاه به خوشامدِ مردگان
چراغی بر شاخه بیاویزی.

ناگهان به شمایلِ رگ‌هایِ آبیِ دستی سرد درآمدی،
دستی که بر گلویِ دلتنگیِ سالهای دورمان فشرد.

می‌خواستم از یادت ببرم
اما هنوز به چهره‌ی هفتاد و هشت سالگی‌ات عادت نکرده بودم
وقتی
لبانت
لرزان
ترانه‌های عتیق عاشقان را از مزامیر داوود می‌خواند:
"در ژاله بار شبانگاهی به سوی تو آمده‌ام و زلفان مرا باد برآشفته است."

با این همه اما نیافتمت
چنان که آن چشمان گشوده را از یاد ببرم.

آیا نام تو را از یاد برده بودم؟
نامِ آن خورشیدِ مستِ هزار رنگ را
که میان دو برف
بر قلبم باریده بود؟

#مریم_فرحزاد


مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو

@cherouu   تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir   سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡

#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
به سرخی سینه و لب‌های گشوده‌ات
که بر تمامی سطوح جهیده
چگونه
به تن لهیده
بر لمس انگشتان
در تلفظ ارکان و اشجار بگویم
که در عالم و در علم
هیچ
جز پوچ نمی‌نگرند
روح سرگردانی الفاظ بود
که بر تن خلیده
ساحت درونی بود
بر اغیار بمب‌های ساعتی

چگونه در شوری نمک‌ها پوسید
خون چه دید
که بر ملازمت درد هموار
و شنیدن ناهموار
شنیدن اگر
راه باید
در خلوص دست داد
و  مضراب خونی‌تان، که مثلث دورِ راس میزد
بر آستانه‌ی کوه می‌جهید
شش ضلعی شدم
که خبر تاخیر در اعداد
بر کتیبه‌ها حک می‌شد
تخت اگرچه تخت بود و
گچ‌ها سفید و سیاه نقشی نداشت
گرفتار 
و مدادها به سلب آرامش
جوهرشان را بر خنچ دفتر پاشیده‌اند
ترانه‌ها سر دادند
چراغ‌ها مَشک شب شدند
  خلافت اگرچه خلافت بود
جایگزین ابر و سحابه می‌شد
طول در عرض جفا می‌کرد
خیابان به عریض‌ترین شکل ممکن
بر خط‌های خودکشی‌شده بر راس مدار صفر درجه ساییده می‌شد
لاستیک در جاده‌ها
فرش
تا زبان‌ها طول می‌کشید
پروانه‌های خودکشی‌شده بر سطح جاده
خاک فرش
ما
از اَنگَبین و شکوفه‌ی گیلاس
جز بنفشه‌های تاریخ
در عکس چیزی ندیدیم
دیواره‌ها دروغ می‌گویند
که بر شیار لب‌ها زیبا هستند
اماکن را در تن سلطه بود
روح پذیرای درون و بیرون زد
می‌پاشید
خون بسیاری بر شیارهای دیوار
سلام بر
روح که گرداگرد جسم می‌دمد
و منتظر روز موعود در تنِ لایزال هست
رسیدن
اگر
به مُشکی که در درون توست
اخلاص باید

که بر چانه‌های انتظار بیرون وُ
طواف می‌کرد
مرهمی اگر
برسد
  به داد توانمند و عبیر و کبیر

بر کشاله‌ی ران‌ تا صعود برهنگی

دم زدن حرام دار
زبان به محارم مگشا
در تنزل خویش رجعت کن
بر پاشیدن برگ بر دامن گلدار 
به تم قرمز و انگور مُزَین شو
مرا شرارتی دیگر
اگر نامسلمان بودم
مسلمان ریختم
در تو
در تن
سکوت تنها اشارتی
که باد نتوانست تعجیل کند وُ
خرناسه کشید
بانگ زد

ای فرهیختگان اعتدال بر مرکب و هراس و جنگ
تداوم خون بود
که
شریعت را به خوی آدمیزاد برگرداند
چون بردگان از دار به دار شدیم
زمین فراش امن شد
در چادرهامان خوابیدیم
صبح به شوال آفتاب نگریستیم
در تضرع درد
رگ در شرمگاه خود به طول رنج عصیان شد
ما در مادرزادی‌مان به خون خود برگشتیم
بر همگان شد
هرآن‌چه
صف کشیدیم و صبح در انزوا گریستیم.

#نبیه_آل‌کثیر


مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو

@cherouu   تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir   سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡

#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
💢سایت چرو بروز شد 💢
" پیغام "


گلی که صبح نزدیکش برف است
تنفس صدای توست
و خاموشی‌ی خونسرد
مرا به تو
به هولناکی پیغام خواهد داد


به تصویرهای شناخته
اعتمادت نیست
و آبشخور
مرثیه‌ی قدیمی را سر می گیرد
و دیدن روستا، طرح سبزینه را
تفاوت چراغ دیرپاست
و پله‌های دیریاب
به دیدن افراد قدیمی
بی سر انجام‌اند،
تو رنگین کمان را می‌گشایی
و حفاظ تو، چادر ابر است

#هوتن_نجات
از کتاب "حواشی مخفی"


مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو

@cherouu   تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir   سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡

#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
"وقتی بمیرم کسی خواهد آمد"




وقتی بمیرم کسی خواهد آمد
کسی شبیه جوانی من
کسی که فکرهای مرا فکر خواهد کرد
در کفش‌های من راه خواهد رفت
و در همین اتاق
روی همین صندلی انتظار خواهد کشید

وقتی بمیرم من خود
در گور سرد زنی دیگر خواهم خفت
او نیز شهروندی گمنام
کنیزی بی شناسنامه
آواره‌ای اهل یکی از پایتخت‌های جهان
چه فرق می‌کند
وقتی بمیرم در آفریقا هنوز گلوله می‌بارد
در آسمان عراق ستاره‌ای تکه تکه خواهد شد
در بیت‌اللحم کوکانی بدون سر به دنیا خواهند آمد

وقتی بمیرم هیچ کس گریه نخواهد کرد
از سنگ قبرم که سفید است،
عکسی در روزنامه‌ها نخواهد افتاد.

#مانا_آقایی


مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو

@cherouu   تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir   سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡

#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
"به دنیا فرهادی، جان جوانی که به 16 آذر ماه 1401 به  آب انداخته شد."


 
منزّهی از حجاب
ای زرّ سرخِ ریخته بر پل،
ای خون قد کشیده در آب!
شنیده‌ام که هشت روز به پیمودن صحرا بوده‌ای در آب
و بیست و دو سال، به در نوردیدن شب در روز ...
دیدی رودخانه تو را به اقاصی خاموشی نبرد؟!
دهان باز کن
بگو تو چندمین دختری هستی
که ماهی‌گیران کوت عبدالله از آب گرفته‌اند
چندمین پرنده‌ای
که بال‌های خیسش را در آفتاب خوزستان تکان داده
                   روی غبار خاطر اهواز؟
تو فرق آزادی و مرگ را می‌دانی
و نزدیک است
در شعلۀ یقین تو کارون به جوش بیاید،
منظومۀ فکری سنگ‌ها بگردد
و ماهی‌ها در جریان گیسویت قرار بگیرند .
ای جان تا همیشه شناور
که در درونۀ نامت خرمابُنی  به بار نشسته‌‌ست
دوای قاطع تب
                    تب بدخیم و خون غلیظ.
دنیا!
تو دیده‌ای که صورت خدا سرخ است
شتاب داده‌ای به رود
و کارون
به اتفاق تو، فاتح دنیاست.

#زهرا_حیدری

مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو

@cherouu   تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir   سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡

#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
"چاه‌هایِ ویل"



وَ در تمامِ شهرها و روستاها می‌گشتیم وُ
گریه می‌کردیم

هیچ‌کس، هیچ‌کس به ما نگاه نمی‌کرد
هر بار که سر به عقب برمی‌گرداندیم
ستاره‌ای زمین می‌افتاد وُ
چشمی خیره می‌شد به نمی‌دانیم‌کجا
انگار کن چاهِ ویل است آن چشم‌ها
ستاره‌ای زمین می‌افتاد وُ
ذوذنبی به آسمان می‌رفت

آیا کسی ستارهٔ ما را خواهد دید؟

ما این خیرگیِ چاهِ ویل را می‌دیدیم وُ
جز گریه کردن وُ نخندیدن کاری نمی‌توانستیم بکنیم
می‌دیدیم بخار و جرقهٔ لولهٔ تفنگ‌ها را
می‌دیدیم گلوله هوا را می‌شکافد
می‌دیدیم یک نفرمان حین گریه می‌ایستد
می‌دیدیم زانو نمی‌زند
می‌دیدیم مستقیماً، با صورت، می‌افتد بر داغیِ آسفالت
می‌دیدیم آفتاب او را ساعت‌ها و روزها و ماه‌ها ذ  و  ب می‌کند و درزِ خیابان‌ها و کوچه‌ها پر می‌شود از نسوجِ تن و لباسش
می‌دیدیم نقشِ صورتش را بر آسفالت
انگار کسی نِقِر کرده باشد صورتش را بر آسفالت
طوری صورتش را به آسفالت چسبانده بود
که عبورِ مورچه‌ها وُ باریکه‌جویی را از چند خیابان آن‌ورتر می‌فهمید

هر کداممان که می‌افتاد
ــ انگار کسی این صحنه را در خواب دیده باشد ــ
بخشی از خیابان مبهم می‌شد وُ
پر می‌شد از پرهیب‌ها
چه خنده‌هایی!
چه خانه‌ها
چه بوسه‌ها
درخت‌ها
جوانه‌ها
چه خنده‌هایی که پرهیب می‌شد، پرهیب

ما حتی نمی‌دانستم که به کدامین گناه کشته می‌شویم
فقط می‌دانستیم که باید گریه کنیم و کشته شویم

بااین‌همه
ای لوله و جرقه    ای هوا    ای گلوله   ای لحظهٔ اصابت و دریدن    ای آسفالت   ای آفتاب
ما هم کسی هستیم
چیزی نمی‌گوییم
چیزی نمی‌خواهیم
شما گواهید که ما فقط گریه می‌کردیم
وَ آن‌ها ما را انکار می‌کردند وُ افتادنِ ستاره‌ها را نمی‌دیدند

تا سر برمی‌گرداندیم
همه‌جا پر بود از چاهِ ویل
آهسته‌آهسته، جوری که پاهایمان در چاه‌ها فرو نرود
چاه‌ها را رد می‌کردیم
به شهرِ دیگری می‌رفتیم وُ
گریه می‌کردیم
نه اینکه بدانیم برایِ چه و برایِ که گریه می‌کنیم
نه
برایِ نمی‌دانیم‌چه و نمی‌دانیم‌که گریه می‌کردیم
وَ همین «نمی‌دانیم» گریه‌آور است

گریه می‌کردیم وُ
یکی‌یکی دَلْوهایِ خود را در چاه‌هایِ ویل می‌انداختیم
برایِ چه؟
نمی‌دانیم
چاه‌هایی که دهانه‌هایِ قنات بودند و زیرِ زمین به هم می‌رسیدند
خون وُ جنون وُ کلمه بالا می‌کشیدیم
خون
جنون
کلمه
کلماتی که تصوری عینی از آن‌ها نداشتیم
کلماتی مثلِ شرحه‌شرحه
مُفاجا
جنون
ذوذنبی بر خاک
غریب   غریب   غریب

در شهر و روستاهایِ خود غریب می‌افتادیم
غریب   غریب   غریب

در آغاز فقط صدایِ شلیک بود وُ افتادن
بعد بی‌صدا می‌افتادیم
دیگران افتادنِ ما را می‌دیدند و می‌خندیدند
منتظر بودند کسی از پشت دیواری، بوته‌ای، درختی، چیزی
بپرد بیرون وُ بر شانه‌هایشان بزند و دوربین‌مخفی‌ای را به آن‌ها نشان بدهد
اما کسی بیرون نپرید
اما کسی بر شانه‌هایشان نزد
وَ ما هم‌چنان می‌افتادیم
انگار کن ستاره‌ای زمین می‌افتاد وُ
ذوذنبی به آسمان می‌رفت

آیا کسی ستارهٔ ما را خواهد دید؟

کنارِ چاه‌هایِ ویل سرگردان رها بودیم
کسی از ما نمی‌دانست نامِ چاه‌ها را
راه‌ها را
یکی از ما چنین می‌خواند:
«ماییم که گریه می‌کنیم
ماییم که اَلحال گریانیم و هرگز نخواهیم خندید
ماییم که گریه می‌کنیم برایِ ستاره‌هایی که دیگر نیستند تا با ما گریه کنند
ماییم که گریه می‌کنیم
ماییم که هرگز نخواهیم خندید
وَ در این گریه کردن و هرگز نخندیدن هیچ پاداشی برایِ ما در زمین و آسمان نمی‌باشد»

وَ ما هم‌چنان گریه می‌کردیم وُ
نگاه به گذرِ خون از درزِ آسفالت
به نفوذِ نسوجِ تن و لباس‌ها در درزِ آسفالت
به درز که دیگر مرزِ دو تکه آسفالت نبود
به فورانِ خون از درون و شتکِ بر پاچه‌ها
به سیل
سیلِ خون بر آسفالت
میلِ پرتر شدنِ هرچه مسیل از خون‌ها
(آه! ای مجنون‌ها
آه! ای مجنون‌ها)
به چاه‌هایِ ویل
به فرورفتنِ ماشین‌ها و آدم‌ها
ابن‌ملجم‌ها


#بهنام_مؤمنی


مجله الکترونیک تخصصی شعر #چرو

@cherouu   تلگرام
🟡⚪️🟡
cherouu.ir   سایت
⚪️🟡⚪️
Cherouu11 اینستاگرام
🟡⚪️🟡

#مجله_الکترونیک_چرو
#مجله_مستقل_ادبیات
#شعر_پیشرو
#شعر_آزاد
2024/10/03 20:21:14
Back to Top
HTML Embed Code: