tgoop.com/cheshmandaz_iran/942
Last Update:
🔸ابژگی و سوژگی زنان در تاریخ ایران
🔺گفتوگو با اسمعیل خلیلی
✅جهان معرفت و فرهنگ کنونی، مردانه است، اما میتوانیم نشانگانی بیابیم که برای تشخیص رویکرد زنانه ما را یاری کند. بخشی از معرفتشناسان در این حوزه میکوشند. مثلاً وقتی رزا لوکزامبورگ یا هانا آرنت را بررسی کردند، دریافتند که تفلسف اینها واجد تفاوتهایی با تفلسف مردان است. اگر این دو در آثار کارل مارکس جستوجو میکنند، دنبال چیزهایی میگردند که صبغه زنانه دارد. باز هم تأکید میکنم زنان بسیاری در طول تاریخ مردانه عمل کردهاند. برای اینکه جهان، معرفت انسان و فرهنگ مردانه بوده ولی ما میتوانیم از زنانه بودن نشانگانی بیابیم. با این تحلیل میتوان پرسید تاریخ را مردان اینگونه نوشتند، اگر زنان مینوشتند چگونه مینوشتند؟ به روایت اگزوپری در مواجهه «شازده کوچولو» و «روباه» در داستان شازده کوچولو ، روباه میگوید آدمبزرگها به چیزهای مهم توجه نمیکنند. برای آنها مهم نیست یک گل چه رنگ یا بویی دارد. آنها فقط عدد و رقم را میشناسند.
✅ما اینجا دو رویکرد در دو نوع فاهمه میبینیم. مثلاً ما الآن آثار تاریخنگاری مردانه را در اختیار داریم و میخوانیم، اما اگر زنان نگارندگان و راویان تاریخ میبودند، در آن صورت تاریخ چگونه نوشته میشد؟ روایت چه ویژگیهایی مییافت و زنان چه اموری را چگونه روایت میکردند؟ آیا روایت تاریخ، روایتی دیگر نمیبود؟ با این استدلال میتوان گفت اگر تاریخ با فاهمه زنانه نوشته شود، احتمالاً تاریخی دیگر نوشته خواهد شد.
✅من در پی شناخت فرهنگ تاریخی ایران از طریق بررسی تاریخ فرهنگی ایران بودم. همسر من نیز به بررسی زنانگی میپرداخته و میپردازند. این دو برنامه پژوهشی حین بررسی تاریخ فرهنگی ایران به اشتراکات بسیاری رسیدند. در نتایج پژوهش مشترک ما نیز این فرضیه تقویت شد که ما در فرهنگ ایران حامل نوعی فرهنگ زنانه هستیم. این یافتهها تا بدین جا، هم حاکی از تأییدی هستند بر آنچه یونانیان درباره ایرانیان میگفتند، هم فراتر از توصیف یونانیان از فرهنگ ایران. مثلاً مهدی بازرگان از «سازگاری ایرانی» میگوید. این سازگاری از کجا میآید و ناشی از چه نوع فرهنگی است؟ من با مرحوم جواد طباطبایی گفتوگو میکردم، ایشان میگفتند در برداشت ساده از نظریه بازرگان، ما ایرانیان آدمهایی سازشکار هستیم، با تلقی منفی از سازشکاری. آری، نوعی معرفت مردانه نفس سازگاری و سازشکاری را ضعف و انحراف تلقی میکند.
✅این تلقی مردانه بر نوعی عصبیت استوار است نه سازش. چنین تلقی مردانه میگوید «یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ/ یا او سر ما به دار سازد آونگ». در این گزاره هیچ صلحی نیست؛ اما شاید تلقی زنانه از جنگ و صلح چنین نباشد؛ البته باید تأکید کرد نه یک نوع مردانگی داریم، نه یک نوع زنانگی. این مردانگیها که مورد بحث هستند و اینجا بهاختصار تام از آنها سخن میگوییم از عصبیت قبیلگی، به تعبیر ابن خلدون، عصبیت بدوی، برمیآیند.
✅اپیستمولوژیستهای فمینیست از دهه ۷۰ و ۸۰ سده گذشته به این طرف به دیالکتیک هگل با این خوانش رجوع میکنند که به درکی نو از سازوکار تحولِ اجتماعی ناشی از آگاهی تاریخیِ متفاوت فرودستان نائل شوند؛ فرودست تاریخیِ همه ادوار البته زنان هستند. شهرزاد با یک شاه مواجه بود که به تعبیر امروزین «دیگریِ» شهرزاد محسوب میشد، در عین حال که او دیگریِ شهرزاد بود اما شهرزاد او را به «خودی» خودش تبدیل کرد و در درون خود گرفت و یک دیگریِ دیگر از آن دیگری ساخت که خودی شده بود. این بیانی ساده از فاهمه و منطق دیالکتیکی زنانه شهرزاد است.
منبع: چشمانداز ایران شماره ۱۴۵
برای مطالعه متن کامل مقاله به آدرس http://B2n.ir/t31494 مراجعه کنید.
@cheshmandaz_iran
BY چشمانداز ایران
Share with your friend now:
tgoop.com/cheshmandaz_iran/942