tgoop.com/cnbooks/220
Last Update:
تضعیف کردن انگیزه درونی برای یادگیری
_تبدیل یادگیری به کار_
▪️پیتر گری
📍کودکان تشنه یادگیری به دنیا میآیند.آنها ذاتاً کنجکاو و بازیگوش هستند و به شیوههای اکتشاف و بازی میکنند که نحوه سازگاری با دنیای فیزیکی واجتماعی اطرافشان را یاد بگیرند. آنها ماشینهای یادگیری کوچک هستند. در چهارسال اول زندگیشان، بدون هیچ آموزشی، مقدار بسیار زیاد و باورنکردنی از مهارتها
و اطلاعات را یاد میگیرند. آنها راه رفتن، دویدن، پریدن، و بالا رفتن را یاد میگیرند.آنها زبان فرهنگی که در آن متولد شدهاند را میفهمند و صحبت میکنند و با استفاده از این زبان خواسته خود را بیان میکنند، بحث میکنند، میخندانند، اذیت میکنند،دوست میشوند، و سؤال میپرسند. آنها دانش باورنکردنی در مورد دنیای اطرافشان کسب میکنند.
تمام این کارها توسط غرایز و انگیزههای ذاتیشان هدایت میشوند. طبیعت این شوق و ظرفیت عظیم برای یادگیری را زمانی که بچهها پنج یا شش ساله میشوند خاموش نمیکند. ما آن را بهواسطهی سیستم آموزش رسمی خاموش میکنیم.
بزرگترین و ماندگارترین درس مدرسه این است که یادگیری مانند کار است (که درصورت امکان باید از آن پرهیز کرد) نه یک بازی لذتبخش که کودکان بطورطبیعی باور دارند.
طبیعت اجباری آموزش رسمی، یادگیری را به کار تبدیل کرده است. حتی معلمان نیز اسم یادگیری را کار گذاشتهاند: «شما باید قبل از بازی، کار و تکلیفتان را انجام دهید» مهم نیست که معلمها چه نامی برای یادگیری بگذارند، درهرحال، یادگیری در مدرسه نوعی کار است. هر فعالیتی که شخص مجبور است طبق برنامهریزی و با استفاده از روال فرمایشی دیگران انجام دهد، کار است.
صِرفِ کنترل کردن یادگیری کودکان، یادگیری را از لذت و شادی به کار تبدیل میکند.
آلبرت انیشتین ، که عاشق بازی کردن با ریاضیات اما متنفر از مطالعه آن در مدرسه بود، یکی از بیشمار متفکرین بزرگی است که به اثرات زیانبخش آموزش اجباری اشاره کرده است. در زندگینامه شخصی خود مینویسد:
«این کمتر از معجزه نیست که روشهای جدید و مدرن تعلیم هنوز نتوانستهاند بطور کامل سد راه شوق و میل مقدس به جستجو و تحقیق شوند؛ زیرا این گیاه ظریف گذشته از تحریک و انگیزش، بیش از همه به آزاد بودن نیاز دارد؛ بدون آزادی، بیشک جوانه شوق به جستجو، نابود میشود. اشتباه بسیار ناگواری است اگر فکر کنیم که لذت دیدن، فهمیدن و جستجوکردن با استفاده از اجبار و احساس وظیفه ارتقا مییابد وبهتر میشود.»
جای دیگری، در ارتباط با آموزش رسمی، اینشتین نوشت:
«مجبور بودیم، چه خوشمان میآمد چه نمیآمد، تمام این مطالب بدرد نخور را در ذهنمان فروکنیم. این اجبار چنان اثر بازدارندهای داشت که، من بعدازاینکه امتحان پایانی را گذرانده بودم بهمدت یک سالِ کامل از هر نوع مسئله علمی متنفر بودم. »
نبوغ و قابلیت انیشتین در این بود که به نحوی موفق شد بدون از دست دادن دائمی توانایی کاوش و بازی با ایدهها،آموزش رسمی را به پایان برساند. زمانی که دانشآموزان در مورد یادگیریشان مورد ارزیابی قرار میگیرند و با دانشآموزان دیگر مقایسه میشوند (اتفاقی که بطور پیوسته در مدرسه روی میدهد)یادگیری نهتنها بهنوعی کار، بلکه به منشأ اضطراب نیز تبدیل میشود. دانشآموزانی که در حال یادگیری خواندن هستند و در این کار کمی آهستهتر از بقیه هستند، هنگام خواندن در جمع مضطرب میشوند. آزمونها و ترس از شکست تقریبا در هرکسی که مدرسه را جدی میگیرد ایجاد اضطراب میکند. هنگام تدریس آمار در دانشگاه پی بردهام که درصد زیادی از دانشجویان، حتی در دانشگاه گزینشی ما با دانشجویان گلچین شده، از اضطراب ریاضیات در رنج هستند؛ دلیل آن بطور مشخص احساس حقارتی است که هنگام یادگیری ریاضیات در دوران مدرسه تجربه کردهاند. یک اصل روانشناختی اساسی این است که اضطراب مانع یادگیری میشود. بهترین یادگیری هنگام نشاط و سرحال بودن ذهن روی میدهد، و اضطراب مانع نشاط میشود.
منبع:
[یادگیری آزاد: چگونه با آزاد گذاشتن غریزه بازی، کودکان ما شادمانتر، خودبسندهتر و یادگیرندگان بهتری در همه عمر میشوند | پیتر گری | ترجمه مهدی غلامی| نشر نو، تهران:1401]
BY cnbooks |کتابخانه مدرسه طبیعت
Share with your friend now:
tgoop.com/cnbooks/220