tgoop.com/cofe_Goftemanha/2564
Last Update:
📚☕️🔟
📕گزیده های کتاب جناب فلاح:
بین مرگ و زندگی یک کتابخانه قرار دارد و در آن کتابخانه قفسههای کتاب تا ابد ادامه دارند. هر کتاب شانس امتحان کردن یکی از زندگیهایی را به تو میدهند که میتوانستی تجربه کنی تا ببینی اگر انتخاب دیگری میکردی، چه میشد. اگر این شانس را داشتی که حسرتهایت را ازبین ببری یا کارهایی که قبلاً انجام دادی را به شکل متفاوتی انجام بدی، از این شانس استفاده میکردی
آدمها مثل شهر هستند. نمیشود بهخاطر چند بخش کمتر جذابشان، بهکل آنها را کنار گذاشت. شاید جاهایی داشته باشند که آدم خیلی از آن خوشش نیاید مثل حومه شهر و کوچههای فرعی تاریک و خطرناک، اما بخشهای خوبی هم دارند که حضور در آنها را ارزشمند میکند
اگر کسی در مسیر رؤیاهایش با اطمینان قدم بردارد و برای داشتن آن زندگیای تلاش کند که در تصوراتش آورده، در طول زندگی به موفقیتی غیرمنتظره خواهد رسید.”
“بخشی از این موفقیت حاصل تنهایی است. هرگز همراهی ندیدم که بهاندازه تنهایی بتواند با انسان همراه شود
اگر مدت زیادی یک جا بمانی ، یادت می رود دنیا تا چه اندازه وسیع است
از طول و عرض جغرافیایی سر در نمی آوری
درست همان طور که نمی توان درک درستی از وسعت روح هر انسان داشت
هر زندگی میلیونها تصمیم رو شامل میشه. بعضی از این تصمیمها بزرگ هستن و بعضی کوچیک. اما هر بار که تصمیمی گرفته میشه، نتیجه تغییر میکنه. تغییری جبرانناپذیر که بهنوبهٔ خودش موجب تغییرات دیگهای میشه. این کتابها دریچهای هستن به تمام زندگیهایی که تو میتونستی تجربه کنی.
حسرت خوردن و تا ابد در حسرت غرق شدن آسان است. مشکل اصلی حسرتِ زندگیهایی نیست که تجربهشان نکردهایم. مشکل اصلی خود حسرت است. حسرت است که باعث میشود درخودچروکیده و پژمرده شویم و حس کنیم بزرگترین دشمن خودمان و دیگران هستیم. ما نمیدانیم اگر زندگیمان را به شکل دیگری پیش برده بودیم، وضعیت بهتر میشد یا بدتر. بله، زندگیهای متفاوت هم وجود دارند، اما زندگی ما هم در جریان است و همین جریان زندگی است که باید رویش تمرکز کنیم.
مسیری که ما به عنوان مسیر موفقیت بهش نگاه میکنیم در واقع مسیر موفقیت نیست؛ چون بیشتر مواقع تفکر ما درباره موفقیت به یک ایده خارجی مسخره از حس پیروزی خلاصه میشه
مثل یه مدال المپیک
یه شوهر ایدئال
یا یه حقوق خوب
همه ما هم این حد و حدود رو داریم و سعی میکنیم بهش برسیم
در حالی که موفقیت چیزی نیست که بشه اندازه اش گرفت
زندگی مسابقه نیست که بتونیم توش برنده بشیم
حسرت خوردن و تا ابد در حسرت غرق شدن آسان است. مشکل اصلی حسرتِ زندگیهایی نیست که تجربهشان نکردهایم. مشکل اصلی خود حسرت است. حسرت است که باعث میشود درخودچروکیده و پژمرده شویم و حس کنیم بزرگترین دشمن خودمان و دیگران هستیم. ما نمیدانیم اگر زندگیمان را به شکل دیگری پیش برده بودیم، وضعیت بهتر میشد یا بدتر. بله، زندگیهای متفاوت هم وجود دارند، اما زندگی ما هم در جریان است و همین جریان زندگی است که باید رویش تمرکز کنیم.
هر زندگی میلیونها تصمیم رو شامل میشه. بعضی از این تصمیمها بزرگ هستن و بعضی کوچیک. اما هر بار که تصمیمی گرفته میشه، نتیجه تغییر میکنه. تغییری جبرانناپذیر که بهنوبهٔ خودش موجب تغییرات دیگهای میشه. این کتابها دریچهای هستن به تمام زندگیهایی که تو میتونستی تجربه کنی.
برای این زندگی ساخته نشده بود. هر حرکتش اشتباه بود، هر تصمیمش فاجعه و هر روزش عقبنشینی از آن کسی که در تصوراتش از خود ساخته بود. شناگر، موسیقیدان، فیلسوف، همسر، مسافر، یخچالشناس، خوشحال، محبوب؛ هیچچیز. حتی نتوانسته بود عنوان «صاحب گربه» یا «استاد یکساعتهٔ هفتگیِ پیانو» یا «انسانی با روابطعمومی متوسط» را برای خود حفظ کند.
ترس از عشق همان ترس از زندگی است و کسی که از زندگی بترسد مردهای بیش نیست
BY ☕ ارشیو کنفرانسهای گروه کافه کتاب 📚
Share with your friend now:
tgoop.com/cofe_Goftemanha/2564