tgoop.com/dasneveshtha/233
Last Update:
✅اقتصاد سیاسی سقوط اسد: رشد اقتصاد در تنگنای حفظ استقلال
(بخش 4 از 4)
دست آخر باید به بعد خارجی بهار عربی پرداخت. سقوط دولتهای مرکزی یا بیثباتی آن، کشمکش قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای را برای نظم جدید در پی داشت و بجز آنکه روابط قدرتِ پشت ترتیبات نهادی این حوزه شفاف شد، احیاء رشد به بازیابی سلطه یک قدرت داخلی در این موازنه با نیروهای بیرونی گره خورد. بصورت مشخص، بهار عربی به کانونی برای رقابت قدرتهای منطقهای نظیر قطر، ترکیه، عربستان، ایران و اسرائیل و قدرتهای فرامنطقهای نظیر روسیه و آمریکا شد. هر کدام از این دولتها منافع خود را دنبال میکردند:
- آمریکا بازی بسیار پیچیدهای داشت اما در مجموع روی همراه شدن با اعتراضات و همگرا کردن رژیمهای انقلابی با خود سرمایهگذاری کرده بود.
- روسیۀ احیاء شده توسط پوتین، احیاء نفوذ و قدرت خود در منطقه را دنبال میکرد.
- اسرائیل در تلاش برای جلوگیری از روی کار آمدن دولتهای عربی مردمگرا و مستقل بویژه در مصر بود.
- عربستان تلاش میکرد تا جلوی دموکراسیهایی که قدرت عربستان را تضعیف میکند را بگیرد.
- ترکیه دنبال نمایش دیگری از اسلام و احیاء نفوذ در قلمرو سابق عثمانی بود.
- قطر هم دنبال نمایش قدرت و وجاهت و کسب نفوذ بود.
- دست آخر ایران هم نفوذ منطقهای را با محوریت اجماع ضد اسرائیلی و ضد آمریکایی (محور مقاومت) دنبال میکرد.
در تحلیل اقتصاد سیاسی، انقلابها به سقوط قواعد نهادی پیشین انجامید اما در بستر آن رقابت این دولتها نقشهای موثری در تحولات بعدی و حتی ناکامی دولتهای انقلابی در احیاء رشد داشتند. بویژه عربستان و پولهای آن نقشی جدی در تخریب روند دموکراسی داشت. در یمن که عربستان مستقیماً وارد جنگ شد، در بحرین که با کمک امارات، اساساً نیروی سرکوب به دولت این کشور داد و در سایر جاها مثل مصر، ائتلاف ضد دموکراسی را حمایت و تقویت کرد. این سیاست عربستان در مقابل قطری که سعی داشت با حمایت از «اخوان المسلمین» نماد اسلام میانهرو باشد، حتی کار را تا جنگ و محاصره اقتصادی این کشور هم پیش برد و نزدیک بود که رشد اقتصادی قطر و میزبانی جام جهانی آن هم تحت الشعاع قرار گیرد.
در مجموع، همه این قدرتهای منطقهای در میانه تحولات بدنبال کسب امتیازاتی ورای مرزها بودند و فراتر از ناظر بیطرف بودن فعالیت کردند، منتهی بحث بر سر جهت این فعالیتها و مهمتر از آن توجه به پیامدهای آن است. از منظر اقتصاد سیاسی نهادی نکته مهم اینجاست که گرچه انقلاب بدنبال تلاش تودهها برای بهروزی صورت میگیرد اما بیثباتی سیاسی که به معنی تضعیف قدرت مسلط در این کشورها است، طمع خارجی برای تحمیل اراده خود به نیروهای داخلی را بیشتر کرده و مانعی برای احیاء رشد و رفاه اقتصادی است.
بدبختی آزادیخواهان همین است که در تلاش برای کسب توسعه، حفظ موازنه میان توسعه و استقلال یک پیش شرط است. دولت توسعهگرا، در بنیاد خود یک دولت ملیگرا است که ریشه در استقلال ملی دارد. بنابراین همواره امکانهای عمل در این حوزه، با محدودیتهای جدی روبرو است. در یکصدساله گذشته همواره حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران در تحولات سیاسی، یک دغدغه مهم برای همه نیروهای تحولخواه بوده است. به عبارت دیگر در بازی روابط قدرت، تلاش برای محو نابرابری قدرت داخلی، همزمان میتواند نابرابری قدرت داخلی-خارجی را تشدید کرده و به بیثباتی بیشتر نهادها و ناتوانی افزونتر دولت در «تعهد معتبر» بیانجامد.
سقوط اسد با سقوط اقتصادیِ پیش از آن و انشقاق در صفوف ارتش گره خورده است. نمودارهایی که در این یادداشتها گذاشتم، این تحول را بخوبی نشان میدهد. در نمودار آخر (پایین صفحه) میتوان دید که اقتصاد سوریه از اقتصادی 70 میلیارد دلاری به اقتصادی کمتر از 8 میلیارد دلار سقوط کرد، این درحالی است که هزینه جنگ در این کشور سالانه حداقل 5 میلیارد دلار هزینه داشت. همچنین مداخله خارجی در اقتصادی 8 میلیارد دلاری برای ترکیهای که اقتصادش اکنون 1200 میلیارد دلار است، چندان سخت نیست!
👈 ارتباط با نویسنده:
@Hossein_Rajabpour
@dasneveshtha
BY دستنوشته های اقتصادی و فلسفی
Share with your friend now:
tgoop.com/dasneveshtha/233