tgoop.com/davat1394/17218
Last Update:
به احترامِ شعر و حیات شرافتمندانه ی علیشاه مولوی
محمد لوطیج
یادآوری
علیشاه مولوی، که غالبا در حاشیه روزگار می گذرانید، به صفحه ی نخست سایت ها و نشریات آمد. شاعر بختیاری، بامداد پنجشنبه، ۱۵ اسفند 92، در بیمارستان فیروزآبادی درگذشت.
عـلیشاه مولوی گـَرسَنگی در سال ۳۱ در میانکوهِ آغاجاریِ خوزستان در خانواده ای روستایی چشم به جهان گشود. تحصیلاتش را در شهر زادگاهش به پایان برد و در دانشگاه، ادبیات فارسی خواند. در دوران دانشجویی، علاوه بر شعر تئاتر و سینما را جدی گرفت و ذهنیت سیاسی اش نیز در همین دوران سامان یافت. در فاصله ی سالدهای ۵۸ تا ۶۰ ، با نام¬های مستعار ع.مولوی، بهارآقا و علی مولوی پنج دفتر شعر- نشانههای زمینی، آوازهای آغاز، بهار تا زمستان ۵۸، از خلق به امپریالیزم، خلقنامه- و یک مجموعه داستان- شهید سوم - منتشر کرد. از دهه ی شصت به این سو، آثارش در نشریات ادبی و مجلاتی چون آدینه، دنیای سخن، کارنامه، بایا، نافه، کلک، گوهران، پابریک، ارمغان فرهنگی، تجربه و روزنامههای پایتخت به چاپ رسید. مدتی نیز صفحه شعر مجله ی نافه را می گرداند. سردبیری نشریه ی ادبی دال و داوری چند جایزه ی ادبی مستقل را عهده دار بود. در سال ۱۳۸۷ مجموعه شعر «کاملاً خصوصی برای آگاهی عموم» را در نشر ناکجا منتشر کرد.
(1)
برای به دست دادن تصویری تمام قد از علیشاه مولوی، به گمانم ارزیابی اشعار او کافی نباشد، بخش عمده ای از اهمیتِ علیشاه مولوی بودن در نحوه ی عرضه ی آثار، حضور اجتماعی و منش و شخصیت فرهنگی او نهفته است. اگرچه خیلی از ما در این سال¬ها ثابت کرده ایم که می شود، علیشاه با روند زندگی اش و عملاً ثابت کرد نمی شود هم تن به سانسور داد و هم با آن مخالف بود. نمی توان بخشنامه های فرهنگی را مو به مو اجرا کرد و بعد در مخالفت با آن دادِ سخن داد. او از خیلی چیزها گذشت تا بر سر اصول با کسی معامله نکند. و گاه حتی با خودش هم لج کرد تا آنچه را که بدان باور داشت زیر پا نگذارد. از این روی در سه دهه ی اخیر که مهم ترین دوره ی حیات ادبی علیشاه است، تنها به چاپ شعر و نقد شعر در نشریات بسنده نمود و حتی پیشنهادهای وسوسه کننده ی ناشران معتبر را نادیده گرفت.
(2)
خط ریش چکمه ای که بیشتر به فیلسوفان یک سده پیش تر پهلو می زد، با چشمانی نافذ که عینکی با قاب مشکی آن را احاطه کرده بود، در بدو امر چهره ای جدی و نفوذناپذیر را بازتاب می داد. اما کافی بود تنها یک بار، یک بار درباره ی شعر با او سخن گفته باشی، آن وقت جزء دوستانش می شدی. به همین راحتی. و اگر می فهمید که شاعری شهرستانی هستی، محال بود در هر گفت و گوی تلفنی، چهار پنج بار تو را به خانه اش دعوت نکند. این را همه ی کسانی که علیشاه را از نزدیک می شناختند، گواهی می دهند که درِ خانه اش به روی همه ی اهالی کلمه به ویژه بچه های شهرستانی باز بود.
نخستین بار که تلفنی با مولوی حرف می زدم، فکر می کردم آدمِ آن سویِ خط، هم سن و سال خودم باشد، بس که آدمِ آن سویِ خط متواضع بود و از موضع برابر سخن می گفت، در حالی که بیست سال پیش تر به دنیای ادبی معرفی شده بود و در تمام این سال ها یکی از صداهای احترام برانگیز شعر ایران بود. کارش را به صورت جدی و حرفه ای انجام می داد. اگر قرار بود درباره ی کسی بگوید یا بنویسد، حتما فرصت مطالعه می-خواست و بعد با دست پر می آمد. برخلاف دیگران که به اطلاعات عمومی شان بسنده می کردند، علیشاه معمولا بدون مطالعه ی موردی و دقیق، سخن نمی گفت و چیز نمی نوشت. اهل رفیق بازی بود، اما دوستی ها را بیرون متن لحاظ می کرد.
زنده یاد گلشیری در جایی می گوید ما اهالی کلمه تا سی سالگی کتاب می خوانیم و بعد از آن فقط می نویسیم و حرف می زنیم. اما مولوی این مسیر معمول را نپیمود. علیشاه بیش از آن که بنویسد و حرف بزند، می خواند. آن چه از مولوی منتشر شده، دانش و آگاهی او را به ویژه در عرصه ی شعر امروز بازتاب نمی دهد. شعر امروز را مثل کف دستش می شناخت، اما این آگاهی را تمام قد در معرض داوری قرار نداد. او خیلی بیشتر از حرف ها و نوشته هایش می دانست.
(3)
در دوره ای که تبِ التهاب و هیجان همه را گرفته بود، علیشاه مولوی نیز به صف مشتاقان و امیدواران پیوست و مطابق سنت آن سال ها که دوره ی شاه زدایی بود، علیشاه را به ع مولوی و علی مولوی بدل نمود و تند و تند کتاب چاپ کرد، به اندازه ی تمام عمر و از آن پس دیگر کتابی به نامش نشد. علی مولوی که در آن سال ها در پی ایفای رسالت انقلابی اش بود، چنان نوشت که از این فاصله چیزی برای بازنمایی باقی نمی ماند. به عبارت دیگر، آثار مورد اشاره چیزی به قدر و قیمت او نمی افزاید.
BY کانال دوات فرهنگ، هنر و ادبیات
Share with your friend now:
tgoop.com/davat1394/17218