tgoop.com/davat1394/17220
Last Update:
علیشاه مولوی
مکزیک یعنی زاپاتا"
(با احترام به الیا کازان – برای فیلم زندهباد زاپاتا)
نمایِ نامرئی نزدیک
پنجره را برای ماه
و ایمیلم را برای امیلیانو زاپاتا باز گذاشتم
با سپیده، روی سایت صلح، عدالت و آزادی ـ صدایم کرد
یادم آمد به همین دلایل
دوربین الیا کازان در برابرش زانو زده بود
گفتم: هنوز هم، نظامیها رد اسب سپیدت را روی اینترنت تعقیب میکنند
گفت: هنوز هم، نگران کودکان گرسنه مکزیکم
گفتم: امیلیانو مرا ببخش
دختری را که دوست داشتم
به بهانهی دیدن تو، به سینما بردم
گفت: سکانس کلیسا، یادت هست؟
برای دیدن دختری که دوستش داشتم، خدا را بهانه کردم.
گفتم: چه باشکوه شده بود مارلون براندو وقتی که تو را بازی میکرد
گفت: جهان چیزی برای ستودن نداشت، جز عشق
برگشت به نمای عمومی آغاز انفجار مکزیک هزار و نهصد و نه
کنج کاخ ـ زیر عکس بزرگ مادرو
زردو ـ زاورا، روستاییان یعنی سرخ
دوربین از روی شانهی فاتح مکزیک آنها را تحقیر میکند.
: آقا مزارع ما را، سیمهای خاردار شما مجروح کردهاند.
نان از سفره به خواب کودکانمان رفته است
آرامش اسبهای نجیب ما را
انفجار تفنگهای عجیب شما آشفته کرده است
نجابت زنهای آرام ما را
توحش سربازهای شما تاراج کرده است
آقا: لطفاً، بگویید، مزارع ما را آزاد کنند
نمای درشت درخشان با گریم مرگ
همه چیز از یک سئوال آغاز میشود
: اسم؟
: امیلیانو زاپاتا
اسمی که مادرو دورش دایره میکشد.
مثل مزارع مکزیکی که سیمخاردار
امیلیانو، سرخپوستی، گرسنه است
اما گول نمیخورد
اگر چه حرفهای رئیس جمهوری بانمکاند
دقت کنید، یک پلان مانده به پلان پایانی
دوربین از نگاه نگران فاتح مکزیک
درشت چهرهی او را با گریم مرگ میبیند
: مزارع مردم را آزاد کنید
بچهها گرسنهاند
بچههای گرسنه چاشنی انفجار زاپاتا هستند
مواظب باشید او شبیه آتشفشان پوپو کاپتل، ناگهان منفجر می شود.
نمای نمیدانی چه زیبای زندگی ـ مکزیک روی مدار غرور
درست بعد از دیزالوی که فاتح مکزیک را در مزرعه محو میکند،
آتشفشان پوپو کاپتل منفجر میشود
حالا، مکزیک یعنی زاپاتا
از اینجا تا نمای نحس ناروا دوربین الیا کازان
کوتاه تر از قد امیلیانو ایستاده است
نمای نحسِ ناروا
چه جای شکایت از نقش ناروای قابیل،
و چرا افسوس از سرنوشت شوم هابیل؟
کاش میشد این سکانس لعنتی را حذف کرد
نرو، امیلیانو، برگرد ـ ببین زنی که دوستت دارد،
حادثه را در ماه حدس میزند
امیلیانو
برای الیا کازان سخت است دکوپاژ سکانسی که
نظامیها پلان به پلاناش را نوشتهاند
امیلیانو، این اسب شایسته است که افسانه شود؟
او دلنگران تو، مسیر رگبار گلولههای هنوز نیامده را میبیند
دوربین از نگاه آسمان
تو باید به ناکجا بروی و اسبت به قلهی کوه
پلان پایانی ـ پایا در خاطره ها
این پلان را مردم مکزیک نوشتهاند
و الیا کازان آن را سروده است
سراسیمه اسبی که مرگ سوارش را دیده است
بر تارک کوهی شیهه میکشد، تا افسانه میشود
امیلیانو میشود ـ نو میشود
اگر نون پایان را بین روستاییان تقسیم کنیم…؟
نمای عمومی علاقهی آدمها به عدالت
چراغها که روشن میشوند
ـ به تعداد صندلیهای سینما
امیلیانو زاپاتا برمیخیزد.
حالا ـ اگر کسی فریاد بزند: زاپاتا…؟!
میروم پنجره را ببندم. پیش از آمدن امیلیانو , ماه رفته بود.
#علیشاه_مولوی
https://www.tgoop.com/derangeadabi
BY کانال دوات فرهنگ، هنر و ادبیات
Share with your friend now:
tgoop.com/davat1394/17220