شعر
کم آوردهام
از درد
علیرضا پنجهیی
#poetry #poet #poem #tajikistan #iran #afghanistan #usa
#ایران #palestine #lobnan #gaza# #فلسطين #لبنان #غزه #افغانستان #چامک
https://www.instagram.com/reel/DB51xbOKi4-/?igsh=bzdkc2VnZTdkY3Yx
کم آوردهام
از درد
علیرضا پنجهیی
#poetry #poet #poem #tajikistan #iran #afghanistan #usa
#ایران #palestine #lobnan #gaza# #فلسطين #لبنان #غزه #افغانستان #چامک
https://www.instagram.com/reel/DB51xbOKi4-/?igsh=bzdkc2VnZTdkY3Yx
👍1
#علیرضاپنحه.ای
#طلوع
شکافته که می شود
پوست شب
برهنه
دست برتن سردم
که می کشی
گرم می شوم
و در تو جان می گیرم
دنیای سخن.شماره 28
مرداد.شهریور68
و در کتاب #آنسویمرزباد، ۱۳۷۰پخشچشمه
#poetry #poet #poem #tajikistan #iran #afghanistan #ایران #چامک #دنیای_سخن #جواد_مجابی #آن_سوی_مرز_باد #علی_رضا_پنجه_یی #علیرضا_پنجه_ای #شعرکوتاه
https://www.instagram.com/reel/DCDBddyKS8O/?igsh=Y3hudnJ1eXhveWNi
#طلوع
شکافته که می شود
پوست شب
برهنه
دست برتن سردم
که می کشی
گرم می شوم
و در تو جان می گیرم
دنیای سخن.شماره 28
مرداد.شهریور68
و در کتاب #آنسویمرزباد، ۱۳۷۰پخشچشمه
#poetry #poet #poem #tajikistan #iran #afghanistan #ایران #چامک #دنیای_سخن #جواد_مجابی #آن_سوی_مرز_باد #علی_رضا_پنجه_یی #علیرضا_پنجه_ای #شعرکوتاه
https://www.instagram.com/reel/DCDBddyKS8O/?igsh=Y3hudnJ1eXhveWNi
👍1
چامهخوانی #پرندهی_بهشت اثری از #علی_رضا _پنجه_ای اجرا ۲۶ پروردین ۱۴۰۱، رشت.
◇پرندهی بهشت◇
شعری از مجموعهی در دست انتشار هندسهی موج
#علی_رضا_پنجه_ای
اساسن تمام انگارههای آبی
بنفشیده بودند
بنفشیده بودند اساسن
تمام انگارهها
نیست که آبی نبودند جیغاجیغ جنینِ
تمام زادگان جهان
انگار من نه منیدهام
در تمام زوایای گم ِ
این چرخانهی حیات
نیستم هستیِ خاموش کائنات بود
یوزپلنگیده بودم در درههای یوش
خانهام آفتابی در مه شناور
نوریده بودم
در بنفش انگارههای رسولان
خستیده خوابدیده
در انظار کهنگان قَدر قدرت
من خوابهایی نخوابیده را
تعبیر ناشده تاویلِ تو بودم
احساس با توییدن
و از تو فاصلهها
از به من غریبتر
انگار غریبهها
در خلسهی مدام ِعشقیدن _ناپایدار_
تسلیم همهی عاشقانههای از تو شدند
آمین
پرندهی بهشت!
آمین!
https://www.tgoop.com/Alirezapanjeei/2931
#poetry #nobel #afghanistan #tajikistan🇹🇯 #azarbaycan #چامه #چامک #شعرنو #شعرآوانگارد #شعرمدرن #شعرمعاصرايران #گیلان #رشت
https://www.tgoop.com/Alirezapanjeei/3914
https://www.instagram.com/tv/CcXcoktK95w/?igsh=NmFvdDBnaGR6M3p0
◇پرندهی بهشت◇
شعری از مجموعهی در دست انتشار هندسهی موج
#علی_رضا_پنجه_ای
اساسن تمام انگارههای آبی
بنفشیده بودند
بنفشیده بودند اساسن
تمام انگارهها
نیست که آبی نبودند جیغاجیغ جنینِ
تمام زادگان جهان
انگار من نه منیدهام
در تمام زوایای گم ِ
این چرخانهی حیات
نیستم هستیِ خاموش کائنات بود
یوزپلنگیده بودم در درههای یوش
خانهام آفتابی در مه شناور
نوریده بودم
در بنفش انگارههای رسولان
خستیده خوابدیده
در انظار کهنگان قَدر قدرت
من خوابهایی نخوابیده را
تعبیر ناشده تاویلِ تو بودم
احساس با توییدن
و از تو فاصلهها
از به من غریبتر
انگار غریبهها
در خلسهی مدام ِعشقیدن _ناپایدار_
تسلیم همهی عاشقانههای از تو شدند
آمین
پرندهی بهشت!
آمین!
https://www.tgoop.com/Alirezapanjeei/2931
#poetry #nobel #afghanistan #tajikistan🇹🇯 #azarbaycan #چامه #چامک #شعرنو #شعرآوانگارد #شعرمدرن #شعرمعاصرايران #گیلان #رشت
https://www.tgoop.com/Alirezapanjeei/3914
https://www.instagram.com/tv/CcXcoktK95w/?igsh=NmFvdDBnaGR6M3p0
Telegram
Alireza panjeei علیرضا پنجهیی علیرضا پنجهای
👍1
Forwarded from درنگ
مزدک پنجه ای
تحمیق مخاطب با ادعای نوگرایی
من آسیبی را مطرح میکنم و شخص خاصی مدنظرم نیست. به طور کلی چیزی را عرض کنم. ببینید گاهی برخی مباحث و برخی نامها و کتابها مدام توسط خود شخص یا توسط اعوان و انصارش در بوق و کرنا میشود، بعد که اثر را مطالعه میکنی میبینی بیشتر پروپاگانداست. من حداقل در دهه هفتاد و هشتاد به واسطهی درگیری بیشترم با روزنامهنگاری این قضیه را استشمام کردم. برخی از این جریانها ناشی از مراد و مرید بازی است. گاهی یکی انقدر سمج میشود به اشخاص معتبر یا دست به قلم پیام میدهد یا تماس میگیرد که فلان اثرم را خواندی، بعد در معذوریت، طرف نظر یا یادداشتی آبکی مینویسد، بعد همان را پیراهن عثمان میکند و خود یا اطرافیانش به تبلیغ اثر میپردازند. مخاطب هم که اثر را نخوانده و از پشت پرده اطلاع ندارد. قطعاً دوستان این جمع، نهایت آوانگاردبازی خیلیها را در حداقل دو دهه اخیر دیدهاند، خیلی از آثار تهی به مدد ارتباط دوستان روزنامهنگارم به نشریات سراسری راه یافتند در حالی که سطح کار بسیار نازل بود. حتی در دوره کاری خودم چند باری کتابی برایم ارسال شد که در روزنامه شرق نقد و معرفیاش کن، به فلان نهاد میگوییم کتابت را بخرد.
یا حتی یکی کتابی چاپ کرده با ناشری معتبر 400 صفحه کتاب بدون رفرنس و منبع، گویی همه حرفها را خودش گفته، وقتی کتاب جریانشناسی شعر دیداری شنیداری را مینوشتم به منابع اصلی انگلیسی بر میخوردم بعد میدیدم که چگونه یک دهه عدهای تحمیق شدند و فریب شامورتیبازی آن نویسنده را خوردهاند. واقعیت این است با روزنامه نگاری خیلی زود میتوان مطرح شد اما روزنامهنگاری عمق ندارد، سطح است، ویترین است. زودگذر است، بعد از دورهای که ویترین را از دست دادی عیارت مشخص میشود.
حالا حکایت برخی اشخاص است که به مدد فضای مجازی و شگردهایی که در فوق بر شمرده شد، دنبال نان و آبی هستند، شعرهایی با ادعاهایی که ریشه تئوریاش نخنما و تجربه شده است، را نوگرایی میدانند در حالی که اساس و بن اثرشان نو بنیاد نیست. اساساً برخی ادعاها و نوگراییهای بدون پشتوانه تحمیق مخاطب است. حالا خیلی جا هم حضور دارند، کنفرانس و مصاحبه و چه ها چه ها را مطرح میکنند، عدهای هم نشستهاند و نگاه میکنند چون حوصله درگیری و حاشیه را ندارند، کوتاه میآیند و اظهارنظر نمیکنند وگرنه اگر کسی دقیق شود میتواند به طور مشروح نشان دهد که عدهای دور از این جمع، کلاهبردار که لباس روشنفکر و هنرمند را بر تن کرده سر مخاطب را کلاه میگذارد. مشکل آنجاست که به مدد پروپاگاندا وقتی اعتباری کسب کردند، دیگر سخت میشود به آنها نقد وارد کرد. حواریون نمیگذارند. و خلعت مقدس گونهشان میشود سپر بلا. اما واقعیت شاید این باشد که ادبیات به من، حداقل یاد داده آدمهای این چنینی عمرشان در عرصه هنر یک دهه است بعد فراموش میشوند و در پس آن
سرخورده!
👆👆
تحمیق مخاطب با ادعای نوگرایی
من آسیبی را مطرح میکنم و شخص خاصی مدنظرم نیست. به طور کلی چیزی را عرض کنم. ببینید گاهی برخی مباحث و برخی نامها و کتابها مدام توسط خود شخص یا توسط اعوان و انصارش در بوق و کرنا میشود، بعد که اثر را مطالعه میکنی میبینی بیشتر پروپاگانداست. من حداقل در دهه هفتاد و هشتاد به واسطهی درگیری بیشترم با روزنامهنگاری این قضیه را استشمام کردم. برخی از این جریانها ناشی از مراد و مرید بازی است. گاهی یکی انقدر سمج میشود به اشخاص معتبر یا دست به قلم پیام میدهد یا تماس میگیرد که فلان اثرم را خواندی، بعد در معذوریت، طرف نظر یا یادداشتی آبکی مینویسد، بعد همان را پیراهن عثمان میکند و خود یا اطرافیانش به تبلیغ اثر میپردازند. مخاطب هم که اثر را نخوانده و از پشت پرده اطلاع ندارد. قطعاً دوستان این جمع، نهایت آوانگاردبازی خیلیها را در حداقل دو دهه اخیر دیدهاند، خیلی از آثار تهی به مدد ارتباط دوستان روزنامهنگارم به نشریات سراسری راه یافتند در حالی که سطح کار بسیار نازل بود. حتی در دوره کاری خودم چند باری کتابی برایم ارسال شد که در روزنامه شرق نقد و معرفیاش کن، به فلان نهاد میگوییم کتابت را بخرد.
یا حتی یکی کتابی چاپ کرده با ناشری معتبر 400 صفحه کتاب بدون رفرنس و منبع، گویی همه حرفها را خودش گفته، وقتی کتاب جریانشناسی شعر دیداری شنیداری را مینوشتم به منابع اصلی انگلیسی بر میخوردم بعد میدیدم که چگونه یک دهه عدهای تحمیق شدند و فریب شامورتیبازی آن نویسنده را خوردهاند. واقعیت این است با روزنامه نگاری خیلی زود میتوان مطرح شد اما روزنامهنگاری عمق ندارد، سطح است، ویترین است. زودگذر است، بعد از دورهای که ویترین را از دست دادی عیارت مشخص میشود.
حالا حکایت برخی اشخاص است که به مدد فضای مجازی و شگردهایی که در فوق بر شمرده شد، دنبال نان و آبی هستند، شعرهایی با ادعاهایی که ریشه تئوریاش نخنما و تجربه شده است، را نوگرایی میدانند در حالی که اساس و بن اثرشان نو بنیاد نیست. اساساً برخی ادعاها و نوگراییهای بدون پشتوانه تحمیق مخاطب است. حالا خیلی جا هم حضور دارند، کنفرانس و مصاحبه و چه ها چه ها را مطرح میکنند، عدهای هم نشستهاند و نگاه میکنند چون حوصله درگیری و حاشیه را ندارند، کوتاه میآیند و اظهارنظر نمیکنند وگرنه اگر کسی دقیق شود میتواند به طور مشروح نشان دهد که عدهای دور از این جمع، کلاهبردار که لباس روشنفکر و هنرمند را بر تن کرده سر مخاطب را کلاه میگذارد. مشکل آنجاست که به مدد پروپاگاندا وقتی اعتباری کسب کردند، دیگر سخت میشود به آنها نقد وارد کرد. حواریون نمیگذارند. و خلعت مقدس گونهشان میشود سپر بلا. اما واقعیت شاید این باشد که ادبیات به من، حداقل یاد داده آدمهای این چنینی عمرشان در عرصه هنر یک دهه است بعد فراموش میشوند و در پس آن
سرخورده!
👆👆
صبح میشوم
حسن فرخی
این عشق است
نگاهم کن
سالهاست بی تو
همچنان در خیابانهای تهران پرسه میزنم
وتن مست میکند
عشق میکنم
بیدارم میکند
به زیبایی روزی که هر جنایت کار سقوط میکند
به وقتی که زمانهی بدی است
و اینجا دوزخ میآفرینند
حالا که آهو تعریف می کنم
موسیقی از خراسان میآید.
این عشق است
آزادم میکند
این اندازه حقیقی که مرکز لذت است
به این زیبایی
به این خجستگی
که زن زندگی را معنا میدهد
و من این اندازه متکی به خود
و آرام
شب را به صبح میرسانم
این عشقِ دست نخوردهی من است
زنده
و سراپا آفتابی
شادی به جان جهان میریزد.
این عشق من است
حالا که دریا تعریف میکنم
برای دیدن آفتاب عجله میکنم
و شرایط آزادی مهیاست
مثل گیاهی که هم چنان رشد میکند
مثل پرندهای که هم چنان آواز میخواند
و من میتوانم به راحتی بخوابم
و خواب گرد آفرید ببینم
بیدار شوم
و بخندم
اینجا عشق هم چنان جادو است
به زیباییِ روز
به تردیِ لبخند
با همهی انسانها حرف میزند
و من خاطره بازی میکنم
عشق آشنایم و از یادش نبردهام
جز عشق در عرصهی این خاک چیزی ندارم
هر روز
و هر کجا
ازتو نشانهای هست
جستوجو میکنم
در هر گوشهی این خاک دست تو را میگیرم
این عشق آشنای من است
مثل خورشید میآید
و خانهام را روشن میکند
"صبح میشوم."
تهران
آبان ماه/۱۴۰۳
https://www.tgoop.com/davat1394/16989
حسن فرخی
این عشق است
نگاهم کن
سالهاست بی تو
همچنان در خیابانهای تهران پرسه میزنم
وتن مست میکند
عشق میکنم
بیدارم میکند
به زیبایی روزی که هر جنایت کار سقوط میکند
به وقتی که زمانهی بدی است
و اینجا دوزخ میآفرینند
حالا که آهو تعریف می کنم
موسیقی از خراسان میآید.
این عشق است
آزادم میکند
این اندازه حقیقی که مرکز لذت است
به این زیبایی
به این خجستگی
که زن زندگی را معنا میدهد
و من این اندازه متکی به خود
و آرام
شب را به صبح میرسانم
این عشقِ دست نخوردهی من است
زنده
و سراپا آفتابی
شادی به جان جهان میریزد.
این عشق من است
حالا که دریا تعریف میکنم
برای دیدن آفتاب عجله میکنم
و شرایط آزادی مهیاست
مثل گیاهی که هم چنان رشد میکند
مثل پرندهای که هم چنان آواز میخواند
و من میتوانم به راحتی بخوابم
و خواب گرد آفرید ببینم
بیدار شوم
و بخندم
اینجا عشق هم چنان جادو است
به زیباییِ روز
به تردیِ لبخند
با همهی انسانها حرف میزند
و من خاطره بازی میکنم
عشق آشنایم و از یادش نبردهام
جز عشق در عرصهی این خاک چیزی ندارم
هر روز
و هر کجا
ازتو نشانهای هست
جستوجو میکنم
در هر گوشهی این خاک دست تو را میگیرم
این عشق آشنای من است
مثل خورشید میآید
و خانهام را روشن میکند
"صبح میشوم."
تهران
آبان ماه/۱۴۰۳
https://www.tgoop.com/davat1394/16989
Forwarded from شعر امروز ایران (zia eddin khaleghi)
♦️دو شعر کوتاه
💠 امروز
آواز میخوانم
خنده میسپارم
گاهی هم در تنهایی میگریم
تو نیستی
و غبار در تو گم شده
انگار ورقی از تقویم را
با خود بردهای.
💠 باران و خاک
اینجا
کنار پنجره
گلدان کوچکیست
تا فرصت طلایی خورشید
در کوچه
مردی عاشق
آواز میخواند
به لهجهی باران
به طعم خاک.
#علیرضا_پنجهای
💠 امروز
آواز میخوانم
خنده میسپارم
گاهی هم در تنهایی میگریم
تو نیستی
و غبار در تو گم شده
انگار ورقی از تقویم را
با خود بردهای.
💠 باران و خاک
اینجا
کنار پنجره
گلدان کوچکیست
تا فرصت طلایی خورشید
در کوچه
مردی عاشق
آواز میخواند
به لهجهی باران
به طعم خاک.
#علیرضا_پنجهای
👍1
Mibousam Az Kenare To Darya Ra
Ziaoddin Khaleghi | @Schahrouzk
▨ شعر: میبوسم از کنار تو دریا را
▨ شاعر: ضیاءالدین خالقی
▨ با صدای: #ضیاءالدین_خالقی
♬ پالایش و تنظیم: شهروز
──────♬ ──────
شعر با صدای شاعر | @Schahrouzk
https://www.tgoop.com/davat1394/16997
▨ شاعر: ضیاءالدین خالقی
▨ با صدای: #ضیاءالدین_خالقی
♬ پالایش و تنظیم: شهروز
──────♬ ──────
شعر با صدای شاعر | @Schahrouzk
https://www.tgoop.com/davat1394/16997
https://www.instagram.com/reel/DCJGAPagfyW/?igsh=YmVyN3owYXBjdG1l
شعر بهار بیستاره از منصور بنیمجیدی
صدا و آهنگ : هوش مصنوعی
شعر بهار بیستاره از منصور بنیمجیدی
صدا و آهنگ : هوش مصنوعی
•••
شب
تا گلوی صبح
فریاد ستارههاست
#علی_رضا_پنجه_یی
از کتاب #آن_سوی_مرز_باد ۱۳۷۰
#poetry #poet #poem #tajikistan #iran #afghanistan #poëzie #japan #chain #rusha #usa #nobel
#turkey #ایران #افغانستان #چامک
#شعرهفتاد #تاتو #اینستاگرام #شعرشبانه #کتاب #گیلان #رشت
https://www.instagram.com/reel/DCMKYhNq98p/?igsh=MXh6ZzhsNnFwd3ExYw==
https://www.tgoop.com/davat1394/17004
شب
تا گلوی صبح
فریاد ستارههاست
#علی_رضا_پنجه_یی
از کتاب #آن_سوی_مرز_باد ۱۳۷۰
#poetry #poet #poem #tajikistan #iran #afghanistan #poëzie #japan #chain #rusha #usa #nobel
#turkey #ایران #افغانستان #چامک
#شعرهفتاد #تاتو #اینستاگرام #شعرشبانه #کتاب #گیلان #رشت
https://www.instagram.com/reel/DCMKYhNq98p/?igsh=MXh6ZzhsNnFwd3ExYw==
https://www.tgoop.com/davat1394/17004
۸۱ سالگی علی باباچاهی همایون
علی باباچاهی، شاعر، منتقد، و دومین دبیر شعر مجلهی آدینه، بیستم آبان ۱۳۲۲ در کنگان بندر بوشهر زاده شده است، دوستی ما از دههی شصت آغاز شد، او به تقاضای من برای نشریاتی که سردبیرشان بودم مقاله و شعر میفرستاد، من هم از خودم ، شاعران گیلان، بیژن کلکی و به اصرار او از نصرت رحمانی جان جانان شعر برایش شعر میفرستادم، او مدتیست به سفارش پزشکان از این بلای تناجان آدمی _فضای مجازی_ دور نگه داشته شده است، و چه خوب کاش همهی ما کمتر خودمان را کارمند بی مزد و مواجب این ابزار دلار پارو کردن سهامدارانشان بدانیم، پاری... امیدوارم تنش به زیر میزی و آز و ناز برخی طبیبان هرگز نیازمند نباشد، او از زحمتکشان ادبیات شعری مام گربهسان بوده و نامش با ادبیات معاصر محشور است؛ سایهاش مانا و تا هست هستی تابان. ایدون باد!
https://www.tgoop.com/davat1394/17006
علی باباچاهی، شاعر، منتقد، و دومین دبیر شعر مجلهی آدینه، بیستم آبان ۱۳۲۲ در کنگان بندر بوشهر زاده شده است، دوستی ما از دههی شصت آغاز شد، او به تقاضای من برای نشریاتی که سردبیرشان بودم مقاله و شعر میفرستاد، من هم از خودم ، شاعران گیلان، بیژن کلکی و به اصرار او از نصرت رحمانی جان جانان شعر برایش شعر میفرستادم، او مدتیست به سفارش پزشکان از این بلای تناجان آدمی _فضای مجازی_ دور نگه داشته شده است، و چه خوب کاش همهی ما کمتر خودمان را کارمند بی مزد و مواجب این ابزار دلار پارو کردن سهامدارانشان بدانیم، پاری... امیدوارم تنش به زیر میزی و آز و ناز برخی طبیبان هرگز نیازمند نباشد، او از زحمتکشان ادبیات شعری مام گربهسان بوده و نامش با ادبیات معاصر محشور است؛ سایهاش مانا و تا هست هستی تابان. ایدون باد!
https://www.tgoop.com/davat1394/17006
□٢١ أبان زادروز نيما□
□تو را من چشم در راهم
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایهها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام در آندم که بر جا درهها چون مردهماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر
به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه
من از یادت نمیکاهم
تو را من چشم در راهم
□داروگ
خشک آمد کشتگاه من
در جوارِ کشت همسایه
گر چه میگویند: «میگریند روی ساحل نزدیک سوگواران در میان سوگواران.»
قاصد روزان ابری، داروگ! کی میرسد باران؟
بر بساطی که بساطی نیست
در درون کومهی تاریک من
که ذرهای با آن نشاطی نیست
و جدار دندههای نی به دیوار اتاقم دارد از خشکیش میترکد
چون دل یاران که در هجران یاران
قاصدِ روزانِ ابری، داروگ! کی میرسد باران؟
□هست شب
هست شب یک شبِ دم کرده و خاک
رنگِ رخ باخته است
باد نوباوهی ابر از بر کوه
سوی من تاخته است
هست شب، همچو ورم کرده تنی گرم در استاده هوا
هم ازین روست نمیبیند اگر گمشدهای راهش را
با تنش گرم، بیابان دراز
مرده را ماند در گورش تنگ
به دل سوختهی من ماند
به تنم خسته که میسوزد از هیبت تب!
هست شب آری، شب
□تو را من چشم در راهم
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایهها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام در آندم که بر جا درهها چون مردهماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر
به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه
من از یادت نمیکاهم
تو را من چشم در راهم
□داروگ
خشک آمد کشتگاه من
در جوارِ کشت همسایه
گر چه میگویند: «میگریند روی ساحل نزدیک سوگواران در میان سوگواران.»
قاصد روزان ابری، داروگ! کی میرسد باران؟
بر بساطی که بساطی نیست
در درون کومهی تاریک من
که ذرهای با آن نشاطی نیست
و جدار دندههای نی به دیوار اتاقم دارد از خشکیش میترکد
چون دل یاران که در هجران یاران
قاصدِ روزانِ ابری، داروگ! کی میرسد باران؟
□هست شب
هست شب یک شبِ دم کرده و خاک
رنگِ رخ باخته است
باد نوباوهی ابر از بر کوه
سوی من تاخته است
هست شب، همچو ورم کرده تنی گرم در استاده هوا
هم ازین روست نمیبیند اگر گمشدهای راهش را
با تنش گرم، بیابان دراز
مرده را ماند در گورش تنگ
به دل سوختهی من ماند
به تنم خسته که میسوزد از هیبت تب!
هست شب آری، شب
👍1
آگاه شدیم که ساسان رضایی راد ، از حلقهی دوستان داستاننویس دوات در اندوه درگذشت برادر خود سوگوار است، برای آن انوشه یاد آمرزش و برای بازماندگان شکیبایی آرزو میکنیم .
#گیلکانه_چامک
گومگومه
راوه کونه
جه درودیفار
مرگ فیوه
توفیرناره کویا
جخترا نیشه
ف
ر
د
ا...
واتاو :
زمزمه سرریزشده/مرگ می ریزد از درو دیوار/فرقی نمی کندکجا/فراموش نمی شود/ف/ر/د/ا....
#محمدرضا_پویافر
https://www.tgoop.com/davat1394/17011
گومگومه
راوه کونه
جه درودیفار
مرگ فیوه
توفیرناره کویا
جخترا نیشه
ف
ر
د
ا...
واتاو :
زمزمه سرریزشده/مرگ می ریزد از درو دیوار/فرقی نمی کندکجا/فراموش نمی شود/ف/ر/د/ا....
#محمدرضا_پویافر
https://www.tgoop.com/davat1394/17011