Telegram Web
Audio
چی وارشی وارِه ایمرو رشت
شنبه 25/ 5/ 1399
مَردوم گیدی: "هَچین ای چوله بیگیر بوشو اَسَمان".
اَ شعر و ایجرا یاد دکَفتم:

🔖🎵
حسرت!

شعر: محمد بشرا
ایجرا: فریدون پوررضا

هیسته راشِه فاندیرم
کی بایه اَفتاب بیرون...
گَردِه اَ خانه دورون
غم و غوصه راسته راست...
کشکی پیدا ببه او شور و نشاط
کی گوما بُوسته اَمِه خانه مییان...
ر - چ
🌷🌹🎵🎵🎵
رحیم چراغی پژوهنده‌ی نکته‌سنج و از بنیان‌گذاران جریان هسا شعر گیلکی، سه جان دوست داشتنی هنر و ادبیات گیلکی در ۲۹ مهر ۱۴۰۳ روز بارانی پائیزی رشت این فایل را برای ادمین کانال تلگرامی دوات فرستاد، ما هم حیف‌مان آمد یادی از ☔️ و انوشه یاد فریدون جان نکنیم با آرزوی سلامت بشرای جان و رحیم فهیم.
https://www.tgoop.com/davat1394/16964
👍1
گفتگوی مزدک پنجه‌ای با مفتون امینی

نیمای در صحنه| نیمای در تاریخ

یادم نیست این گفتگو را برای کدام روزنامه گرفتم، آیا منتشر شد یا خیر. اما در میان فایل‌های قدیمی این صدا را یافتم. «یدااله مفتون امینی» مرد نازنینی بود، صادق،صاف و صمیمی! از آن دست چهره‌های متینِ ادبی که بدون سر و صدا کار خودش را می‌کرد. هم هنرمند قابلی بود و هم همسر و پدر خوبی برای خانواده. از آن دست هنرمندانی نبود که به خاطر هنر، خانواده را فدا کنند. دانش‌آموخته‌ی حقوق دانشگاه تهران بود و تا اوایل انقلاب به عنوان قاضی دادگستری کار می‌کرد. در واقع دوران اصلی شاعری او بعد از بازنشستگی در ابتدای دهه‌ی شصت آغاز شد. هجده کتاب در حوزه‌ی شعر و چندین مقاله و یادداشت در مطبوعات، از جمله کارنامه‌ی ادبی اوست. او در نود و شش سالگی در گذشت.
شعری از مفتون امینی:
باران
وقتي که از يک چتر آويخته مي‌چکد
باران
وقتي که از يک زنگ به صدا درآمده مي‌چکد
يا از يک قفل بسته
باران
وقتي که از شادي يک دهقان مي‌چکد
يا از شتاب يک مهمان
يا حتي وقتي که از يک علامت تعجب«!»
در هر حال قطراتي از خود را بر کاغذ سپيدي مي‌پراکند
که من روي آن شعري خواهم نوشت
و شگفت آن که اينجا قطره‌ي زودتر افتاده ديرتر مي‌خشکد
و آن که در جايي پايين‌تر از همه چکيده است
زيباتر نقطه‌اي است
براي پايان يک شعر…

#مفتون_امینی #نیما_یوشیج #احمد_شاملو #مزدک_پنجه‌ای

🔻گفتگو را در اینجا بشنوید👇

https://www.instagram.com/reel/C5lzOxwyQ6U/?igsh=enl5bWxodTZtYTY1

@mazdakpanjehee
4_5836728107062527942.mp4
13.5 MB
نگاهی به زندگی بیژن الهی
شاعر و مترجم
(۱۶تیر۱۳۲۴-۹آذر۱۳۸۹)
تدوین: بنفشه جوکار
@mazdakpanjehee
ترانه جان لیلی . زنده یاد فریدون پورر ضا
@moozikestan_bot
🎵🎵🎵🌷🌹

ترانه ای به یاد ماندنی
از اجراهای بی نطیرِ
زنده یاد فریدون پوررضا

جان' لِلِه ی

اجرا و صدای فریدون پوررضا
در جان' لِلِه ی
در کنار اجراهایی چون:
سییا ابران، حسرت،
پس از باران و...
از بهترین اجراهایش
و تاریخ موسیقی گیلان است.
با سپاس از
دکتر بهرام علی زاده
که اجرای قدیمیِ ترانه را
در اختیارم گذاشتند.

ای روزای بوشُومای هیمه واچینه...
جنگل' مییانِه ی...
نییا بُودم بیدِم همساده ریکای دونبال درای...
هندِه بوگوتای هیس...
مره ترس بیگیتای
می دیل دکَتای...
اون بودُو بودُو
من بودُو بودُو...
یِکته گِل گوده ویگیته بزِه...
خو دس' خو کمر بزِه
خنده بوکودای
هار هار هار
هیر هیر هیر...

جان' لِله ی...
جنگل' مییانِه ی...
مرِه بکَتَم جنگل' واشان' مییانِه ی...
خوره فارسانِه...
آ...ی...ی... جان' لِله ی... جان' لِله ی... جان' لِله ی...

با هم شُوئیم کوهات' سَر زندگی گودیم...

هیتُو خو دسان' خو کمر بزِه
خنده بوکودای...
می سر' بنا خو زانو سَر...
ایته موچّی بزِه می پیشانِه...
مره یاد بدابُوی مزه ی جوانِه ی...

فوروارد ترانه پیشکش به دوستدارانِ صدایش
ر - چ
🌹🌷🎵🎵🎵
شعری در هوای بهار رشت
#رشت_شهر_باران‌‌_های_همیشه
اجرای جدید اسپند ماه ۱۴۰۲
#علی_رضا_پنجه_یی
https://www.tgoop.com/Alirezapanjeei/4665
◇ *رشت   شهرباران* ◇

به کدام سازت برقصم
ای آسمان رشت؟...
به گاه ِ بارانی که خاکه خاکه
چون نقره‌های آسمانی
بر صورت و مویم می‌نشینند؟
با بهارانی که بالابال ِ قرقاولان -مَست-
به جست و جوی یار می‌گردیم؟
یه کدام سازت برقصم
ای آسمان رشت
به گاه ِهمیشه بهارانت
که آلاله‌های قوس و قزح
فرش سبزه‌زاران است؟
که عیدانه‌های مرا سرشار می‌کنند؟
به روزهای آخر اسفند
که سپید ماهیانت
دم می‌جنبانند و
به جیب‌هایم
چشم می‌دوزند؟
یا «سیاه‌کولی»هایت
که هم‌عیار  طلا شده‌اند؟
به سفره‌های رنگارنگ خانه‌هایت
که مانندی ندارند؟
به گاه آن‌که
فکر می‌کنم
رشت همان مرکز جهان است؟

با کدام سازت بخوانم
دست در دستِ  پامچال
زیر آسمانت
زنده کنم یاد خوش یار
با گل شب‌بو
یا گل لاله
لاله‌ی نوروز

با کدام سازت
باغ محتشم را قاب یادگاری کنم
سین سنبل برم
بر سفره‌ی نوروز
شبانه پای بکوبم
با ضرب بارانت
روی بام شهر

به کدام سازت برقصم
رشت؟
شهر باران‌های همیشه‌ام!

#علی_رضا_پنجه_یی


 ۱۲ دی ماه روزی که رشت در ۴۵۷ سال پیش به عنوان مرکز سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی استان گیلان انتخاب گردیده است.
💧💦

*روز رشت* ☔️
https://www.tgoop.com/Alirezapanjeei/4663
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تخیل آدمی، جهان آدمی را می‌سازد. برادران رایت، با تخیل به آرزوی پرواز رسیدند. جهان به شکل عجیبی در حال تغییر است. سرعت تغییر آنقدر بالاست که بعید است آدمی بتواند خود را همسو با آن کند. جهان پیش رو جهانی به شدت متاثر از تکنولوژی است. جهانی واقعی در کنار جهان عجیب مجازی. می‌گویند دو خط موازی هیچگاه به هم نمی‌رسند. حالا در مقابل جهان حقیقی و جهان مجاز قرار گرفته‌اید. روزی شما در مقام انتخاب خواهید بود که در کدام سوی این جهان زیست کنید. حقیقی یا مجازی؟ به این پرسش عمیقاً فکر کنید. و با این مقدمه به فیلم نشر شده بنگرید.

در دبی، عمیق‌ترین و عجیب‌ترین استخر جهان قرار دارد که با طراحی منحصربه‌فرد به شکل یک شهر غرق‌شده، تجربه‌ای متفاوت از غواصی و کاوش در زیر آب را به ماجراجویان ارائه می‌دهد.
تکلمه: در روزهای جنگ و خون، یکی چنین مکاشفه‌وار می‌سازد و یکی چون آن دیگری نابود می‌کند. آنچه نابود می‌شود، تنها آدمی نیست، رویاهای ما، آرزوهای ما، و تخیلی است که جهان آدمی را می‌سازد.

@mazdakpanjehee
▫️به گزارش گروه شعر فارسی خانه‌ی فرهنگ گیلان؛ سومین نشست از شب‌های شعر جهان که اين‌بار به فدریکو گارسیا لورکا اختصاص یافته بود، با حضور دکتر سینا جهاندیده و سخنرانی تصویری فانوس بهادروند عصر یکشنبه بیست و نهم مهر هزار و چهارصد و سه با حضور جمعی از علاقه‌مندان و هنرمندان در هوای سرد و پاییزی خانه‌ی فرهنگ گیلان برگزار شد. در ابتدا دبیر نشست، اعظم اسعدی شاعر، شعری از لورکا را برای حاضران خواند و سپس قرائت شعری از این شاعر اسپانیایی توسط شاملو پخش شد.
در ادامه‌ سخنرانی تصویری مترجم کتاب «قصیده‌ی اندوه تار» پخش شد. این مترجم در ابتدای سخنان خود بیان داشت که لورکا چون به بیماری فلج اطفال مبتلا شد، نتوانست دوستان زیادی داشته باشد. «از سال ۱۹۲۵ تا ۱۹۲۸ رابطه‌ی نزدیکی با نقاش برجسته‌ی اسپانیایی، سالوادور دالی داشت. در این مدت بیشتر بر سوررئالیسم متمایل بود.» سپس بهادروند با اشاره به لوئی آراگون، پل الوار و ژاک پره‌ور بیان داشت که این افراد از دوستان آندره برتون و همسو با جریان‌های چپ سیاسی بودند. «لورکا درباره‌ی قصاید کولی در نامه‌ای می‌گوید که می‌خواهد پیوندی اساطیری میان زندگی کولیان و زندگی مدرن بیافریند. فضا و طبیعت اندلس زیبا، فرهنگ بومی‌شان، زبان رازگونه و موسیقی فلامینکو، خرافه‌پرستی و افسانه‌های مذهبی-سنتی و زندگی مدرن در شهرهای بزرگ اسپانیا، عناصری بودند که قصاید کولی را شکل می‌دادند.» مترجم کتاب «سفر به جزیره» افزود که مضامینی مانند سرنوشت و اهمیت آن، عشق و مرگ به شعر او غنا می‌بخشیدند. «صدا، موسیقی و حرکت جز جدایی‌ناپذیر اشعار لورکا هستند. شعر او به‌طور ماهرانه‌ای توان برون‌رفت از خویش را دارد. از تک‌صدایی رها شده و این توانایی جز در سایه‌ی اندیشه‌ای پویا میسر نبود. اندیشه‌ای که از خودشیفتگی فراتر رفته است.»
در ادامه مترجم کتاب عروسی خون افزود: گفت‌وگو، داستان‌سرایی و روایت با مضامین دراماتیک هر یک از سلوک‌های آوازهای کولی را در حد نمایشی جذاب و خیال‌انگیز فراتر برده است.
در بخش دیگر برنامه، دبیر نشست از دکتر سینا جهاندیده، شاعر و منتقد دعوت به عمل آورد تا درباره‌ی شعر لورکا به سخنرانی بپردازد. این منتقد در ابتدا بیان کرد که شاملو بزرگ‌ترین مترجم آثار لورکا است. «ابتدا باید بپرسیم مسیح ساخته‌شده بهتر است یا مسیح واقعی: بی‌شک مسیح ساخته‌شده. بنابراین چیزی که در ذهن مردم باقی مانده اهمیت دارد. بنابراین رویاهای ما از حقیقت مهمتر است و پس لورکایی که در ایران ساخته شده، لورکای برساخته است.» سپس او به بحث جامعه‌شناسی احساسات پرداخت و افزود در هر دوره احساسات ما ساخته می‌شود. «ما نمی‌دانیم که احساسات ما ساخته شده‌اند و فکر می‌کنیم خودمان آنها را به وجود آورده‌ایم.»
جهاندیده سپس بیان داشت که لورکا با اینکه اصلا شاعر سیاسی نبود، اما در ایران سیاسی‌ترین شاعر است. «لورکا قهرمان نبود. لورکا شباهت بسیاری به هدایت دارد و در آخر نتوانستند به هیچ‌کدام برچسب سیاسی بزنند. در لورکا تمایلات زنانگی فراوانی وجود داشته و دارای روحیه‌ی بسیار لطیفی بوده. با شخصیت‌های بزرگ آمریکایی ارتباط برقرار می‌کند و استعداد فراوانی در موسیقی، تئاتر و شعر نشان می‌دهد. درک عمیقی هم از ادبیات عامه داشته است.»
این نظریه‌پرداز افزود که درک شاملو از لورکا حماسی است. «همین احساس در دهه‌ی شصت در من شکل گرفته شد. بنابراین لورکای ذهن من، دروغ نبود. حتی در قصیده‌ی لبخند چاک‌چاک شمس لنگرودی هم با جهان لورکایی مواجه هستیم.»
این شاعر سپس بیان داشت که هرکه به دنبال لورکا بود، دنبال ترجمه‌ی شاملو بود. «بنابراین از یک نظر او بدترین مترجم بود. چون تصویری که از لورکا برای ما ساخت، با تصویر لورکا در اسپانیا متفاوت بود. به‌دلیل غلبه‌ی ایدئولوژی بر شاملو، شعری ساخت که با صدای ایدئولوژیک آن دوره همساز است. بنابراین لورکایی را تنفس می‌کنیم که متعلق به‌دهه‌ی خاصی از حیات سیاسی ایران است، نه برآمده از حیات سیاسی جهان یا اسپانیا.»
سپس او خاطرنشان کرد که لورکا علاقه‌ی زیادی به ادبیات عامه داشت و به همین دلیل بود که شعر ایگناسیو را سرود. «لورکا در شاملو نفوذ کرد و باعث شد به افسانه‌ها و زبان آرکائیک توجه کند. لورکا حتی از شعر حافظ و خیام هم تأثیر پذیرفت.»
جهاندیده در ادامه گفت: در دهه‌ی پنجاه، اشعار سیاسی شاعران جهان را به خورد مردم دادیم. «در دهه‌ی هفتاد متوجه شدیم، حتی مارکس و نرودا هم اشعار عاشقانه دارند و به هیچ‌وجه شاعران خشکی نیستند.»
سپس این شاعر به دهه‌ی نود معطوف شد و افزود جنبه‌ی آسمانی شعر در این دوره کم می‌شود و جنبه‌ی اروتیک به خود می‌گیرد. «در این دهه اشعار دیگری از لورکا را می‌خوانیم که با ترجمه‌ی شاملو متفاوت هستند. اما نوستالژی صدای شاملو همچنان در ذهن ما است و تحت‌تأثیر او قرار داریم. بنابراین لورکای ایرانی بسیار پیچیده است و وجوه مختلفی دارد.»
@kfgil
🔻🔻🔻
اگر انوری خواهد از روزگار
که یک لحظه بی‌زای زحمت زید
مگس را پدید آورد روزگار
که تا بر سر رای رحمت رید
 #چامک_کهن_دیداری
https://www.tgoop.com/davat1394/16973
به مناسبت هشتاد و یک سالگی انتشار رمان شازده کوچولو اثر جاودانه آنتوان دو سنت اگزوپری :می‌کنیم...

*شازده کوچولو پرسید:*
غم انگیزتر از اینکه بیای و کسی خوشحال نشه چیه؟
روباه گفت: *بری و کسی متوجه نشه!*

*شازده کوچولو گفت:*
چطوری حماقتم رو نشون بدم؟
روباه گفت:
*برای هر چیزی اظهار نظر کن!*


*روباه گفت: ‎عاشق هیچ گل عجیبی نشو بذار تنها بمونه*...
شازده كوچولو پرسيد چرا؟
روباه گفت؛ خسته ميشی ميری اونوقت اون تنها‌تر ميشه...


*شازده كوچولو: حرف همو نمی‌فهمیم؟*
روباه گفت:
*فقط دو تا دشمن میتونن خوب حرف همو بفهمن* ،
        *وگرنه دوستی‌ها  پر از سوءتفاهمه…*


*شازده کوچولو پرسید: گول‌خوردن یعنی چی؟*
روباه گفت: همون که اگر نخوری “تنها” میمونی...


*شازده کوچولو پرسید: کی اوضاع بهتر میشه؟*
روباه گفت: از وقتی که بفهمی همه چیز به خودت بستگی داره...



*شازده کوچولو از گل پرسید:*
*آدم‌ها کجایند؟*
گل گفت: باد به اینور و انورشان می‌برد این بی‌ریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده...

    انتوان دوسنت اگزوپری: و تو چه دانی که جنگ چیست...

هواپیماهای انگلیسی به سمت هدفهای آلمانی حمله میکردند . ضدهوایی ها نیز آسمان را به آتش کشیده بودند . در کشاکش درگیری ، گلوله های پدافند یکی از هواپیماها را هدف گرفت !

هواپیما در حال سقوط بود درحالی که نشانه ای از خروج خلبان دیده نمیشد . هواپیما به میان دریا سقوط کرد و در ژرفای آبها غرق شد !

ساعتی بعد :

اینجا رادیو ارتش آلمان ، من گزارش امروزِ جنگ را به سمعِ ملتِ آلمان میرسانم ...
ساعاتی پیش هواپیماهای ارتش انگلستان
مواضع ما را مورد حمله قرار دادند .
در این عملیات خساراتی به مواضع ما رسید و چند فروند از هواپیماهای انگلیسی نیز توسط پدافند خودی منهدم شدند . لازم به ذکر است که خلبان یکی از این هواپیماها ...

افسر جوانی که گزارشگر این اخبار بود ناگهان سکوت کرد !
مردمی که صدای رادیو را می شنیدند با سکوت گزارشگر کنجکاو شدند !
لحظاتی بعد صدای هق هقِ گریهٔ گزارشگر شنیده میشد .
همه می پرسیدند چه اتفاقی افتاده ؟
ناگهان همه گوش به زنگ رادیو شدند تا علت سکوت و گریه گزارشگر را بفهمند .

لحظاتی بعد گزارشگر ادامه داد :
خلبان یکی از این هواپیماها ، "آنتوان دوسنت اگزوپری" ، نویسنده شهیر فرانسوی و خالق داستان "شازده کوچولو" بود .

ناگهان کشور آلمان در سکوتی غریب غرق شد ! کسی چیزی نمی گفت . بُهت و بغض در چهره ها کاملا مشهود بود .

اگزوپری ، گرچه خلبان دشمن بود ولی از هر هموطنی به مردم نزدیکتر بود ! چیزی فراتر از یک دوست بود . با شازده کوچولو در قلب ️همه جاگرفته بود . آن روز هیچکس در آلمان خوشحال نبود و آلمان در هاله ای از غم فرورفته بود .
حتی آدولف هیتلر نیز از مرگ "اگزوپری" متاثر شد ! پایانی غیرمعمول برای یک داستان نویس جهانی ...

این خاصیت ادبیات است که دوست و دشمن را بر مزار ادیبی جهانی جمع میکند تا به یاد او اندکی تعمق کنند و حتی در سوک فرو روند .
کسی نمیدانست چه اتفاقی در آخرین لحظات برای او افتاد ؟ چرا از هواپیما خارج نشد ؟ زخمی بود ؟ مرده بود ؟ کشته شده بود ؟!

داستانهای اگزوپری به ویژه "شازده کوچولو" آنقدر قوی بود که او را در طی حیاتش به "نویسنده ای جهانی" تبدیل کند . و شاید مرگ قهرمانانه او ، اعتبارش را میان اروپاییان بیشتر و بیشتر کرد .

کمتر کسی در تاریخ جنگهای بشری ، در جایگاهی قرار گرفت که "اگزوپری" پیدا کرد .
او برای مردمش و ارتش متفقین یک قهرمان و برای مردم آلمان یک دلاور شد . او در داستانهایش از انسان و انسانیت سخن میگفت .
ماجرای تاثیر اعلام مرگ او بر روی مردم بسیار شنیدنی است اما عجیبترین قسمت این ماجرا ، "گزارشگر" رادیو آلمان بود .

آن افسر جوانی که با گریه و هق هق ، مرگِ اگزوپری را اعلام کرد ، خود "مترجم شازده کوچولو" به زبان آلمانی بود ...

https://www.tgoop.com/davat1394/16975
👍1
بیژن نجدی



چقدر داشتن صابون
آب و طناب و رختِ چرک خوشبختی ست (مادرم می گفت)
چقدر کر بودن
نشنیدن خبر از رادیو
ندانستن بهای طلا ، گران شدن ناگهانی نفت در کشتار ِ مردان خاورمیانه
خوشبختی ست (من از ترس نمی گفتم)

از کدام گوش ِ تو
خون می چکد روی ِ زمین که من با گوش ِ دیگر تو حرف بزنم؟
که من حرف بزنم با گوش ِ دیگرت
در اتاقی با جغرافیای ِ یک گربه
کنار طرح و رنگ ِ قالی شده ی پوست ِ مادر من
در گشادگی ِ دستانش
هفت گنبد مرده اش شیرین
به نفرین ِ هفت گانه می شکند
و هفت پیکر ِ برگ شده، پاییزشان نیامده می افتند
کنار ِ بوی ِ سیب زمینی سرخ شده
و صدای ِ برنج در سینی
شستن پنجره

چقدر داشتن یک سفره، سبزی پلو، ماست و خیار و یک لبخند
خوشبختی ست (مادرم می گفت)
تو مرده ای و گودال های ِ بی شیشه آغاز شده است
در آغوش ِ من
سپیداری ای کاش می رویید
و گندم کاشکی سواری بود بر پشت ِ مبارک ِ اسب

چقدر رویای ِ قرن ِ دیگرم خوشبختی ست (من باید می گفتم)
شگفتا که نور نمی گذرد و سایه اما راه می رود زیر ِ درخت
و روز می گذرد
بی هیچ آفتابی از فنجان ِ قهوه ی کولی ها
در فنجان ِ قهوه
هیچ نیست مگر بوی ِ مرگ ِ پوشیده ی قهوه

چقدر راه رفتن یک قیچی
روی ِ پارچه ای با گل های ِ اطلسی خوشبختی ست (مادرم می گفت)
نیست ؟
این رویای ِ مقدس ِ قبیله ی من آیا نیست
که سرخ را به خاطر آوردن بدون ِ رنگ ِ خون؟ (من گفتم)
من کنار بوی ِ نیمرو بزرگ شده ام
در اتاقکی از یخ
و روی ِ جرزهای ِ موسیقی
آجر بود
بر آجرهای ِ خانه ی من

چقدر بودن بی این قرن، خوشبختی ست
از کوله پشتی ِ مادرانه می افتد
گریه ی کودکانه روی گِل
از رادیو
گفت و گوی ِ عزای ِ هفت روزه می آید

چقدر داشتن ِ طناب و رخت ِ چرک خوشبختی ست
چقدر
ندانستن ِ اخبار ِ خلیج فارس
ندانستن ِ بهای طلا
روزی که تو می میری
خوشبختی ست

از کدام گوش ِ تو خون می چکد روی ِ زمین
که من حرف بزنم با گوش ِ دیگرت
که من با گوش ِ دیگر تو حرف بزنم؟

#بیژن_نجدی
https://www.tgoop.com/davat1394/16976
👍1
تقديم به دو جان‌نثار ارتش ایران‌زمین #سرگرد_جها‌ن‌_دیده و #استوار_شاهرخی_فر
#گویه_واکنشی :
دی‌شب هنگام سقوط، خلبان، آنتوان اگزوپری خالق شازده کوچولو از روباه پرسید:جنگ گنج نیست؟
و روباه گفت: این خبط بشر است که همه چیز را در آینه باژگونه می‌بیند.
۵ آبان ۱۴۰۳
سازه‌ای واکنشی با بهره از شخصیت‌های #شازده_کوچولو #آنتوان_دوسنت_اگزوپری
#علی‌_رضا_پنجه_یی
#شازده_کوچولو #جنگ #ایران #گویه
#‌Antoine_de_Saint_Exupéry
#iran #tajikistan #afghanistan #israel #palestine #lobnan #araq #usa
https://www.instagram.com/reel/DBlcmHYKJk2/?igsh=amV0czN2MGQ3amx4
https://www.tgoop.com/davat1394/16978
👍1
لینک نمایش فیلمی از نشست نقد و بررسی کتاب جریان‌شناسی شعر دیداری شنیداری که توسط آکادمی شعر معاصر حلقه نقد ادبی انجمن ترویج زبان و ادب فارسی در تاریخ ۹ تیر ۱۴۰۰ با حضور منتقدانی چون سینا جهاندیده، سعید جهانپولاد، محمد آزرم، دکتر فرخ لطیف‌نژاد برگزار شد.

از اینکه فیلم این نشست بعد از سال‌ها منتشر شده خوشحالم، اما اقدام عجیب منتشرکنندگان که می‌تواند همراه با سهل‌انگاری نیز باشد، این است که در تیتر فیلم‌های تقطیع‌شده فقط عنوان کتاب را نوشته‌اند و اشاره‌ای به مولف و ناشر نکرده‌اند.

https://www.aparat.com/result/%D8%AC%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86_%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C_%D8%B4%D8%B9%D8%B1_%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C


#جریان‌شناسی_شعردیداری_شنیداری
#مزدک_پنجه‌ای
#انتشارات_دوات_معاصر

Www.davatmoaser.ir

@mazdakpanjehee
🔰رونمایی شمارۀ جدید مجلۀ فرهنگی هنری «عصر روشن»
در استان گلستان، شهر گرگان
دوشنبه ۷ آبان ۱۴۰۳ از ساعت ۱۷

با میزبانی دوشنبه‌های شعر گرگان، خانۀ ادبیات داستانی گرگان و انجمن ادبی استارباد

با حضور جمعی از شاعران، نویسندگان و هنرمندان هنرهای دیگر، از استان گلستان و دیگر استان‌ها

نشانی: گرگان، میدان ولی‌عصر، خیابان شهید نامجو (دوم لشگر)، نبش لشگر ۸، تالار اتاق بازرگانی

@asrerowshan
چشم به راه
《زبان‌زد و گل‌واژه》ی
ناصر وحدتی باشیم


□ناصر وحدتی خنیاگر فرهنگ و موسیقی زادرومی، طی مکتوبی در باره‌ی آفرینه‌ی در دست انتشار خود به تحریریه‌ی کانال تلگرامی دوات گفت:
بالاخره زبانزدهای زبان سیاهکل و دیلمان را پس از چند سال گردآوری به حروف چین سپردم، حروف‌چینی انجام شد ، الان هم دارم نسخه‌های حروف‌جینی شده را اصلاح می‌کنم تا پس از آخرین باز بینی چاپ و منتشر شود.
فعلن حدود ۱۷۷ صفحه‌ی آ۴ شده است.
او در ادامه افزود، هر آنچه جمع کرده‌آم پیشتر از مادر، پدر و آدم‌های سن‌دار خانه‌ی پدری در 《لیش》 شنیده بودم، بعد مادر همسرم و همسرم و زنان فامیل زبانزدهای بسیاری به من ارسال کردند.
این زبانزدها به زبان دیلمی - گالشی است زیرا زبان دیلمی - گالشی
با زبان گیلکی بسیار فرق دارد.
مثل زبان تالشی که با زبان گیلکی و دیلمی فرق دارد.
زبانزدها جایی نوشته نشده، فقط باید از مردم پرسید و نوشت که همین کار را کرده‌ام.
پیشتر محمود پاینده به زبان گیلکی_ لنگرود و ابراهیم فخرایی به زبان گیلکی_ رشت کتابی منتشر کرده‌اند.
این دو کتاب را کاملن خوانده‌ام اما از نظر معنا و نوع نگارش واژه‌ها با زبان دیلمی فرق دارند.
علاوه بر مردم شهرستان سیاهکل ،
شامل شهر سیاهکل
و دیلمان، مردم شهرستان‌های :رحیم اباد، اتاقور،رانکوه،املش،کلاچای
چابکسر،واجارگاه،رامسر،
شهسوار به زبان دیلمی- گالشی حرف‌ می‌زنند.
به این زبان کل مردم شهرستان رودسر نیز حدودن حرف می‌زنند
نمونه‌ی زبانزدها را که حروفش زده شده ملاحظه بفرمایید.

#ناصر_وحدتی
https://www.tgoop.com/davat1394/16981
https://www.tgoop.com/davat1394/16983
2025/07/13 11:43:18
Back to Top
HTML Embed Code: