tgoop.com/drakbarjabari/716
Last Update:
ایجاد تغییرات بنیادین در زندگی روزمره کاری دشوار است و عامه مردم ناتوان از چنین تغییراتی هستند. اغلب مردم در همه عمرِ خود به یک منوال زندگی میکنند و بسیار کم پیش میآید یک آدم معمولی در سن ۳۰ یا ۴۰ سالگی ناگهان تصمیم بگیرد همه زندگی خود را زیر و رو کند و شیوهای جدید در زندگی در پیش گیرد. مثلا کسی تصمیم بگیرد رو به علم و فلسفه و تفکر آورد و یک زندگی فلسفی اختیار کند. چنین چیزی تقریبا برای عامه مردم دشوار و ناممکن است.
اما مرگ یک دیگری آشنا و یا یک عزیز میتواند نیرو و پتانسیل لازم برای چنین تغییراتی را فراهم سازد. تو گویی در مرگ یک عزیز، ناگهان دریچهای برای این تغییرات گشوده میشود و شاید پس از مدتی نیز بسته شود. باز هم اغلب آدمها در سوگ از دست دادن آن عزیز، آن نیرو و پتانسیل را حیف و میل میکنند، چندانکه پس از سوگواری به زندگی عادی روزمره پیشین بازمیگردند و روز از نو و روزی از نو!
شانزده سالم بود که دو دوستم با نام عباس و احمد را طی یک حادثه رانندگی از دست دادم. وقتی در سردخانهی بیمارستان پورسینا رشت، جنازه خونآلود این دو دوست را دیدم، گویی همه چیز در من فرو ریخت. از انروز پناه بردم به فلسفه و کتاب. فلسفه و مطالعه برایم مکانیزم دفاعی بالغانهای بود که مسیر زندگیام را تغییر داد. آن مرگ برایم تبدیل به یک امکان شد. امکانی که شاید در حالت عادی و روزمره هرگز پدیدار نمیشد. گویی برای یک شروع تازه و خلق انسانی جدید، باید همه چیز را رها شده و از دست رفته ببینی. مرگ یک عزیز، چنین وضعیتی را رقم میزند.
https://www.tgoop.com/drakbarjabari
BY اکبر جباری
Share with your friend now:
tgoop.com/drakbarjabari/716