tgoop.com/drsargolzaei/8527
Last Update:
⭕️ ادامهی نظرات گئورک لوکاچ
نویسنده: سوسن مدنی
🔹 وحشت سفید که پس از سرنگونی جمهوری شوروی مجارستان به وقوع پیوست، نه تنها علیه مقامات رژیم سرخ بود بلکه به شدت جامعهی یهودی را هدف قرار داد. یهودیستیزی در این دوره تغییر ماهیت داد. تا قرن نوزدهم، یهودیستیزی بیشتر ماهیتی مذهبی داشت، اما با توسعهی سرمایهداری در قرن نوزدهم، یهودیان بهعنوان سرمایهدارانی که سنتها و جامعه را تخریب میکردند، مورد حمله قرار گرفتند. این ترکیب از یهودستیزی مذهبی و سیاسی-اقتصادی تأثیر عمدهای بر جامعهی یهودی اروپا داشت و منجر به افزایش نفرتپراکنیها علیه آنان شد.
🔹 لوکاچ در دوران پس از شکست انقلاب به بازنگری در تحلیلهای مارکس پرداخت. او مفاهیمی مانند "شیوارگی" را توسعه داد، که نشان داد چگونه کارگران در نظام سرمایهداری دچار از خودبیگانگی شده و توان درک نفع واقعی خود و امکان تغییرات اجتماعی را از دست میدهند. او استدلال میکرد که تخصصی شدن کار و تقسیم وظایف در نظام سرمایهداری باعث خفتگی و بیتفاوتی ذهنی کارگران میشود، به طوری که آنها قادر به درک منافع واقعی خود نیستند و نمیتوانند علیه سرمایهداری قیام کنند. این شرایط به ایجاد یک رویکرد منفعلانه نسبت به جهان منجر میشود و تصور تغییر را دشوار میکند.
🔹 لوکاچ معتقد بود که «تراژدی فرهنگ» در اصل تراژدی سرمایهداری است و با آمدن سوسیالیسم حل خواهد شد. او بر این باور بود که پرولتاریا نمیتواند نظام سرمایهداری را سرنگون کند، زیرا توهمات بزرگی بر طبقهٔ پرولتاریا غلبه کردهاند. پرولتاریا بهجای انقلاب، فقط میتواند اصلاحات سرمایهداری را تصور کند. همچنین به انتقاد از روشنفکران بورژوایی پرداخت که به دلیل شیوارگی در تفکرشان، توانایی تخیل جامعهای غیر سرمایهداری را از دست دادهاند. همچنین فلسفه و علوم اجتماعی غیرکمونیستی، هرچند به برخی مشکلات سرمایهداری پرداختهاند، اما توان درک سرمایهداری بهعنوان یک کلیت را ندارند و نمیتوانند به این نتیجه برسند که این مشکلات فقط با پشت سر گذاشتن سرمایهداری حل میشوند. این نوع نگرش، بهزعم لوکاچ، محصول تخیل انقلابی بود و او آن را بهعنوان جوهره «خرد تاریخی» میپنداشت.
🔹 لوکاچ بر خلاف مارکسیستهای اقتصادی آن دوره، بیشتر بر نقش آگاهانهی انسانها و درک فرآیندهای اجتماعی تأکید میکرد و این دیدگاه از فلسفه هگل نشأت میگرفت. او از مفهوم «تمامیت» هگل استفاده کرد تا نشان دهد که امور جزئی باید در چارچوب کلیتر درک شوند، و انقلاب تنها زمانی ممکن است که این کلیت را بفهمیم. او در تحلیل خود از تولید سرمایهدارانه بر اهمیت «آگاهی» تأکید میکند و مفهوم «تمامیت» هگل را آشتی انسانها با تاریخ میداند، در حالی که خود سعی دارد انسانها را از پذیرش منفعلانه سرمایهداری خارج کند. به اعتقاد لوکاچ، تنها مارکسیسم دیالکتیکی میتواند حقایق خاص را در بستر کل بزرگتری درک کند و زمان حال را از منظر آزادی تفسیر کند. او آیندهای کمونیستی را پیشبینی میکند که در آن جامعهای منسجم و عاری از بیگانگی و چندپارگی وجود خواهد داشت. لوکاچ با تأکید بر این دیدگاه، نقدی به اندیشههای بورژوایی وارد میآورد و معتقد است که فقط مارکسیستها قادر به فهم مسیر واقعی تاریخ هستند. در این راستا، او تحلیلی مشابه به گرامشی ارائه میدهد، که تحت تأثیر شرایط سیاسی ایتالیا در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ قرار دارد.
⭕️ منبع : کتاب ذهن و بازار ، نویسنده جری مولر - ترجمه مهدی نصرالهزاده، نشر بیدگل
🔹 ادامه دارد
🔴 همراهان عزیز
در این سلسله مطالب، کتاب ذهن و بازار را (که از نظر من کتاب ارزشمندی در معرفی نظریهپردازان اقتصاد سیاسی است) فصلبهفصل خلاصه میکنیم. نه جری مولر (نویسندهٔ کتاب) از نظریهپرداز خاصی طرفداری کرده است و نه من؛ بنابراین لطفا انتشار این پستها را به حساب هگلی بودن، مارکسیست بودن، چپ بودن یا راست بودن نویسندهٔ کتاب، مترجم کتاب، خلاصهکنندهی کتاب یا من (محمدرضا سرگلزایی) نگذارید.
@drsargolzaei
BY دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Share with your friend now:
tgoop.com/drsargolzaei/8527