tgoop.com/fallosafahmshk/1319
Last Update:
در زندان به رضا گفته بودند همسر تو برای آمریکا کار می کند و اگر با رادیوها در ارتباط با آزاد شدن تو صحبت می کند دارد ماموریت خود را انجام می دهد. بازی های کثیفوزارت اطلاعات برای از هم پاچیدن زندگی خصوصی زندانیان ترفند کم تاثیری نبود و لایه به لایه حتی بعد از آزادی زندانیان ادامه داشت. بودند آشنایانی که به جای کمکبرای بازگشتن آرامش به کانون خانواده ما، به صورت سازماندهی شده افشاگری علیهمن را راه انداختند و عملا بخشی از پروژه اطلاعات سپاه شدند برای فروپاشیزندگی ما و درآخر، آن شد که نباید!
امروز که نوحه خوان های عربده کش بیت رهبری استاد دانشکده ادبیات دانشگاهتهران هستند و قرار است ۱۸ هزار نفر از حشدالشعبی در دانشگاه تهران پذیرفتهشوند فردای همان روزی است که دکتر رضا رئیس طوسی استاد خوش نام دانشکدهحقوق را آنقدر در انفرادی شکنجه دادند که یک روز نمی دانست زنده است یا مرده. او بعد ها نقل کرد که یک روز چندین فرشته با لباس های فاخر و مروارید را در سلول خود دیده است که با رضا صحبت می کردند و او نمی دانست چه زمانی مرده است! حداد قاضی بدنام قوه قضاییه دستور داد او را به بیمارستان منتقل کنند. همان روز سعیدمدنی را در دادگاه انقلاب دیدم و در گوش من گفت که رضا رئیسی را به بیمارستانبرده اند.
وقتی دکتر رضا رئیس طوسی از زندان آزاد شد دیگر رضا رئیسی سابق نبود. فشار یک سال زندان و شش ماه انفرادی و شکنجه سفید، یعنی کریدورهای سکوت مطلق همگی برای اسیب رساندن به روان کسانی طراحی شده بود که نظام های دیکتاتوریآنها را برنمی تابند.
رضا رئیس طوسی هیچگاه کلامی در تایید این نظام فاسد یک روز نسخه ای از کتاب را برای دعایی رئیس روزنامه اطلاعات بردم تا در روزنامهمعرفی کند. وقتی به او گفتم که ادیت و تنطیم این کتاب را من انجام دادم دعایی در جستجوی نام من در پشت جلد و در صفحات اول کتاب بود. تازه متوجه شدم نامی از من در هیچ جای کتاب نبود و حتی از من تشکر هم نشده بود. انتشارات صابرین نیزبه غیر از پیش پرداخت هیچگاه هزینه ادیت این کتاب را به من پرداخت نکرد.
روزهایی را که من و رضا در خفا و عیان با هم طی کردیم بسرعت از چهار سال عبور کرد. بخش بسیار بزرگی از این روزها در سفر و کوه گذشت. یک علت که ما خیلی به هم نزدیک شدیم خواهرم بود که هزار اشتراکات فکری و روحی با رضا داشت. تا اینکهزندگی مشترک من با مردی شروع شد که هر جا ما بودیم یک مامور اطلاعات به بهانهای در اطراف ما بود یا ما را شنود می کرد.
منزل ما برای سالها مرکز جلسات طیفی از فعالین سیاسی بود. هر بار که از سفر باز می گشتیم حضور چند ساعته ماموران را در خانه بزرگ سعادت آباد حس می کردیم. چیزهایی جابجا می شد که عجیب بود. یک بار شیشه پنجره اتاق خواب را درآوردهبودند که بیش از یک متر طول داشت و یادشان رفته بود آن را سر جایش بگذارند. هر قدر می گشتیم شنود ها را نمی یافتیم اما همیشه این حس را داشتیم که در ویترینوزارت اطلاعات زندگی می کنیم.
یکی از شب های سرد اسفند ۷۹ رضا به همراه چهل نفر از فعالان سیاسی نزدیک به مهندس سحابی در منزل بسته نگار در تجریش جلسه داشتند. آخر های شب مهدیههمسر زید آبادی زنگ زد و اطلاع داد که همه حاضران جلسه منزل بسته نگار بازداشتشده اند. هیچیک از ما این بازداشت را جدی نگرفتیم اما هر ماه که می گذشت بیشترمطمئن می شدیم که این دستگیری یک پروژه امنیتی سنگین است .
این اولین بار بود که رضا زندان را تجربه می کرد و وقتی از زندان آزاد شد همه چیزعوض شده بود. بازداشت شده ها روزهای سختی را در زندان اطلاعات سپاه درعشرت آباد گذراندند و سهم رضا به علت سابقه ای که در مبارزات سیاسی داشت بیشتر و سخت تر بود. سلول های انفرادی این بازداشتگاه مخوف سپاه برای نگهداریزندانیان در سکوت مطلق طراحی شده بود که شکنجه سفید نام دارد. سپاه و وزارتاطلاعات این شیوه از سرکوب و ارعاب را از کشورهای کمونیست اروپای شرقی آموختهبودند و هدف از آن این بود که تعادل روحی زندانیان در سکوت مطلق وهم آور به هم بریزد و أراده آنها بشکند. هر قدر وزارت اطلاعات و بازجوهای لعنتی سپاه تلاش کردندتا از مجموع بازجویی ها یک پروژه براندازی تراشیده شود عملا امکان پذیر نشد.
در اولین ماههایی که همسرم بازداشت بود همه وقت من و بسیاری دیگر از همسرانبازداشتی ها در انتظار یک تماس تلفنی می گذشت. ما در خیابان تظاهرات می کردیمشعار می دادیم و در جاهای مختلف تجمع می کردیم اما تاثیری نداشت.
پس از چند ماه برای ملاقات به دادگاه انقلاب رفتم. مردی با ریش انبوه به همراه مجیدپورسیف منشی دادگاه و یکی از پلیدترین ماموران دادگاه انقلاب از دور معلوم شد. آن مرد رضا بود. من را در آغوش کشید و بی درنگ در گوش من گفت که اینها می خواهندهمین امروز فردا تو را بازداشت و اذیت کنند مواظب باش.
BY Fallosafah | فلسفه محمد سعید حنایی کاشانی
Share with your friend now:
tgoop.com/fallosafahmshk/1319