tgoop.com/farhangosiasat/3031
Last Update:
متن سخنرانی :
انجمن فرهنگ و سیاست علی رغم عدم تمایل برای حضور در این برنامه به علت اطاله ی بیش از اندازه ی تغییرات دانشگاه و استمرار وضعیت نابه سامان و طاقت فرسای پیشین امروز متنی را در باب روز دانشجو و رسالت این نقطه ی عطف تاریخی قلم زده است که ان را قرائت خواهم کرد که به هیچ عنوان به معنای به رسمیت شناختن وضع فعلی مدیریت دانشگاه شیراز نیست و نخواهد بود.
و در همین راستا از عدم حضور معنادار استاندار محترم فارس در این برنامه تشکر به عمل می آوریم.
امروز روز دانشجوست؛ سکانسی از سه لکه خون بر دامان استکبار و استبداد و استرداد.
که حالا دیگر از تمامی این مفاهیم والای آزادی خواهی در دانشگاه، تنها و تنها همان گردن هایی مانده که همه ساله به حراج تیغ ها در می آیند؛ با آرمان های بزرگتر گردنها و برای حفظ ایدئولوژی های سخیف و کوچکتر گردن زن ها.
در وصال با تاریخ معاصرمان است که درمی یابیم چقدر از آنچه می بایست باشیم دورمان کردهاند. حداقل در ۱۷ شهریورها، ۱۶ آذرها و در ۱۸ تیرها رسالت آنهمه جوان بر خاک افتاده، همان «سینه سرخانِ سینه بر سیخ و بیست و دو سالگان سینه بر سنگ» پرواضح بود. آنها سنگفرشی شدند بر راه استقلال و استقلال خواهی تاریخ ایران، تا مام وطن فرزندان جسورتری بزاید. نمی دانستند که ما را همه روزه در خود می میرانند و لکه های خون برایمان عادی تر از آن می شود که برای هرکدام بزرگداشتی بگیریم و بر سوگ اینهمه جانِ به ستم مرده بنشینیم.
به مرور یادمان می رود که هرکداممان آخرین بار کجا مردیم؛ آخرین فریادمان را پشت کدام تریبون کشیدیم؛ آخرین بار کدام یک از هم بازی ها نئشمان را بر کوچه های کودکی مان به دوش کشید، و آخرین سیگارمان را با فندک کدام یک از رفیق هایمان، قبل از آخرین کلاسمان روشن کردیم و دست در دست هم رفتیم تا جهان را با هرآنچه در چنته داشتیم متحول کنیم.
اینها به ظاهر دانشگاه را سیاسی می خواستند و چنان سیاست زده اش کردند که هرگز نفهمیدند آنان که جانشان برای این خطه خاک در می رود، همان هایی هستند که در کودکی خودکار لای انگشت های کوچکشان شکاندند و حالا در اوج جوانی، قلم در گلویشان میشکنند و شعارهایشان را در خیابان ها...
چه حیف است سرزمین آدم دست نااهلانی بیفتد که بویی از وطن پرستی در مشام لاش خورشان نپیچیده و جز سیطره ی ناشایسته سالاری درسی نخوانده اند. آنان که یک شبه ایران را به عنوان ارث پدری زیر پاشان تاختند، دانشگاه را از هرآنچه سرمایه ی اجتماعی، محتوای علمی، آزادی بیان و گفتگوی مسالمت آمیز بود تهی کردند. صدرحمت به اسکندر و چنگیزخان و مسببان ترکمانچای و گلستان.
ایرانِ من، ای آنچه از دل جنگ ها و انقلاب ها سربلند و پا برجا سربرآوردی، ای سرزمینی که خائنانِ پست و وطن دوستانِ شریفی به خود دیدی، ای خاکی که دلیران و شیرانت پشت میله ها هنوز از تو می نویسند و از تو را می خوانند چه کسی می داند که تابِ پابرجا ماندنِ تو تا چه اندازه است؟
کاش آنان که امروز اداره ی کشور را به دست گرفتند، خیلی زودتر از آنچه دیر شود، بفهمند که این آخرین بارقه های امید در این مملکت است؛ این آخرین فشنگ های آخرین سربازهاست. امروز رسالتی بزرگ به سنگینی تاریخ تمدنی این آب و خاک بر دوششان است و در صورت سهل انگاری، دانشگاه و دانشجویان در حفظ آنچه ایران میخوانندش، از هیچ مبارزه ی سخت و نرمی فروگذار نمی کنند.
دانشجو، تو پیشگام، پیشرو و متفکری. آینده ی تاریخ معاصر ایران را از آن خود کن، مسیر بازتولید هویت ملی را بر مردم ات بگشا و از این ورطه ی نابهسامانی بیرونشان بکش، که آنچه در دست ها و در ذهن توست، قوت جان بخشی به تمام این تغییرها را دارد. دانشجو، صدای مطالبه ات فراگیر، قلمت در راه آزادی خواهی روان و روزت گرامی باد.
انجمن فرهنگ و سیاست دانشجویان دانشگاه شیراز
BY انجمن فرهنگ و سياست دانشگاه شيراز
Share with your friend now:
tgoop.com/farhangosiasat/3031