FICTION_12 Telegram 8456
یک گُلِ سرخ برای امیلی
(بخش پنجم)

نویسنده: #ویلیام_فاکنر
برگردان: #نجف_دریابندری

انگار این خاصیتی بود که بارها روح او را به زنجیر می‌کشید؛ اما وحشی‌تر و خبیث‌تر از آن بود که مرگ را بپذیرد.
دفعۀ بعد که او را دیدیم، دیگر چاق شده بود و موهایش داشت خاکستری می‌شد، و در مدتِ چندسالِ بعد، آن‌قدر خاکستری شد و شد تا کاملاً به ‌رنگِ فلفل‌نمکی و چدنی درآمد؛ و همان‌طور ماند. و تا روز مرگش در هفتادسالگی، هنوز به همان رنگِ چدنی، مثلِ موهای یک مردِ زبروزرنگ باقی بود.
از همان‌ وقت به بعد، درِ جلوییِ عمارتش همیشه بسته بود، به‌جز مدت شش‌هفت سال ــ زمانی که حدوداً چهل سالش بود و نقاشیِ چینی تعلیم می‌داد. در آن موقع کارگاهی در یکی از اتاق‌های طبقۀ پایین‌ ترتیب داده بود و دخترها و نوه‌های مردمِ دورۀ کلنل سارتوریس با همان نظم و همان روحی که یک‌شنبه‌ها با یک سکۀ بیست‌وپنج سنتی ــ برای انداختن توی سینیِ اعانه که دُور می‌گرداندند ــ به کلیسا فرستاده می‌شدند، به کارگاهِ میس امیلی می‌رفتند. میس امیلی در آن زمان از پرداخت مالیت معاف بود.
آن‌وقت خرده‌خرده نسلِ جدید روی کار آمد و استخوان‌‌بندی و روحِ شهر را تشکیل داد. شاگردهای قدیمی بزرگ شدند و دیگر بچه‌هاشان را با جعبه‌رنگ و قلم‌مو و عکس‌هایی که از مجلاتِ مُدِ بانوان بردیده می‌شد نزد میس امیلی نفرستادند. درِ جلویِ عمارت پشت سر آخرین شاگرد بسته شد، و هم‌چنان بسته ماند. وقتی شهر دارای سرویسِ پُست شد، تنها میس امیلی بود که نگذاشت شمارۀ فلزی بالای درِ خانه‌اش بکوبند و جعبۀ پُستی به آن بیاویزند. میس امیلی حرف کسی را گوش نمی‌کرد.
روزها و ماه‌ها و سال‌ها ما کاکاسیاهِ میس امیلی را می‌پاییدیم که موهایش خاکستری‌تر و قامتش خمیده‌تر می‌شد، و با زنبیلش آمدوشد می‌کرد. ماه دسامبرِ هر سال که می‌شد، یک ابلاغیۀ مالیات برای میس امیلی می‌فرستادیم، که یک هفته بعد توسط پُست پس فرستاده می‌شد. گاه‌گاهی، جسته‌گریخته او را در یکی از پنجره‌های طبقۀ پایین می‌دیدیم. پیدا بود که اتاق‌های طبقۀ بالا را به‌کلی بسته است. نیم‌تنۀ میس امیلی، مثل نیم‌تنۀ سنگیِ بتی که به دیوارِ محرابِ معبدی نصب شده باشد، به ما نگاه می‌کرد، یا نگاه نمی‌کرد؛ ما هرگز نتوانستیم این را تشخیص بدهیم.
به این ترتیب میس امیلی، میس امیلیِ عالی‌مقام، حی‌وحاضر، نفوذناپذیر، آرام، سمج، نسلی را پشتِ سر می‌گذاشت و به نسل دیگر می‌پیوست.
آن‌وقت مرگِ او اتفاق افتاد. در میان خانه‌ای که پُر از سایه و تاریکی و گردوخاک بود، مریض شد؛ در جایی که غیر از سیاهِ پیرِ لرزان کسی بر بالینش نبود. ما حتی از مریض شدنش هم باخبر نشدیم. مدتی بود که دیگر از سیاه خبر نمی‌گرفتیم.
سیاه با کسی، شاید حتی با خود میس امیلی هم، حرف نمی‌زد. چون که صدایش انگار از ماندن و به‌کار نرفتن خشن و زنگ‌زده شده بود. میس امیلی در یکی از اتاق‌های طبقۀ پایین، روی یک تخت‌خوابِ چوبِ گردوی پرده‌دار، مُرد؛ درحالی‌که موهای خاکستری‌اش میانِ بالشی که از ندیدنِ نور خورشید زرد شده بود فرورفته بود.
سیاه، اولین دستۀ زن‌ها را که صداهاشان را در سینه خفه کرده بودند و با هیس! هیس! هم‌دیگر را خاموش می‌کردند و نگاه‌های سریع و کنجکاوِ خود را به اطراف می‌انداختند، از درِ عمارت داخل کرد؛ و خودش ناپدید شد. مستقیماً رفت داخل عمارت و از درِ پشتِ آن خارج شد و دیگر کسی او را ندید.

ادامه‌دارد...
@Fiction_12



tgoop.com/fiction_12/8456
Create:
Last Update:

یک گُلِ سرخ برای امیلی
(بخش پنجم)

نویسنده: #ویلیام_فاکنر
برگردان: #نجف_دریابندری

انگار این خاصیتی بود که بارها روح او را به زنجیر می‌کشید؛ اما وحشی‌تر و خبیث‌تر از آن بود که مرگ را بپذیرد.
دفعۀ بعد که او را دیدیم، دیگر چاق شده بود و موهایش داشت خاکستری می‌شد، و در مدتِ چندسالِ بعد، آن‌قدر خاکستری شد و شد تا کاملاً به ‌رنگِ فلفل‌نمکی و چدنی درآمد؛ و همان‌طور ماند. و تا روز مرگش در هفتادسالگی، هنوز به همان رنگِ چدنی، مثلِ موهای یک مردِ زبروزرنگ باقی بود.
از همان‌ وقت به بعد، درِ جلوییِ عمارتش همیشه بسته بود، به‌جز مدت شش‌هفت سال ــ زمانی که حدوداً چهل سالش بود و نقاشیِ چینی تعلیم می‌داد. در آن موقع کارگاهی در یکی از اتاق‌های طبقۀ پایین‌ ترتیب داده بود و دخترها و نوه‌های مردمِ دورۀ کلنل سارتوریس با همان نظم و همان روحی که یک‌شنبه‌ها با یک سکۀ بیست‌وپنج سنتی ــ برای انداختن توی سینیِ اعانه که دُور می‌گرداندند ــ به کلیسا فرستاده می‌شدند، به کارگاهِ میس امیلی می‌رفتند. میس امیلی در آن زمان از پرداخت مالیت معاف بود.
آن‌وقت خرده‌خرده نسلِ جدید روی کار آمد و استخوان‌‌بندی و روحِ شهر را تشکیل داد. شاگردهای قدیمی بزرگ شدند و دیگر بچه‌هاشان را با جعبه‌رنگ و قلم‌مو و عکس‌هایی که از مجلاتِ مُدِ بانوان بردیده می‌شد نزد میس امیلی نفرستادند. درِ جلویِ عمارت پشت سر آخرین شاگرد بسته شد، و هم‌چنان بسته ماند. وقتی شهر دارای سرویسِ پُست شد، تنها میس امیلی بود که نگذاشت شمارۀ فلزی بالای درِ خانه‌اش بکوبند و جعبۀ پُستی به آن بیاویزند. میس امیلی حرف کسی را گوش نمی‌کرد.
روزها و ماه‌ها و سال‌ها ما کاکاسیاهِ میس امیلی را می‌پاییدیم که موهایش خاکستری‌تر و قامتش خمیده‌تر می‌شد، و با زنبیلش آمدوشد می‌کرد. ماه دسامبرِ هر سال که می‌شد، یک ابلاغیۀ مالیات برای میس امیلی می‌فرستادیم، که یک هفته بعد توسط پُست پس فرستاده می‌شد. گاه‌گاهی، جسته‌گریخته او را در یکی از پنجره‌های طبقۀ پایین می‌دیدیم. پیدا بود که اتاق‌های طبقۀ بالا را به‌کلی بسته است. نیم‌تنۀ میس امیلی، مثل نیم‌تنۀ سنگیِ بتی که به دیوارِ محرابِ معبدی نصب شده باشد، به ما نگاه می‌کرد، یا نگاه نمی‌کرد؛ ما هرگز نتوانستیم این را تشخیص بدهیم.
به این ترتیب میس امیلی، میس امیلیِ عالی‌مقام، حی‌وحاضر، نفوذناپذیر، آرام، سمج، نسلی را پشتِ سر می‌گذاشت و به نسل دیگر می‌پیوست.
آن‌وقت مرگِ او اتفاق افتاد. در میان خانه‌ای که پُر از سایه و تاریکی و گردوخاک بود، مریض شد؛ در جایی که غیر از سیاهِ پیرِ لرزان کسی بر بالینش نبود. ما حتی از مریض شدنش هم باخبر نشدیم. مدتی بود که دیگر از سیاه خبر نمی‌گرفتیم.
سیاه با کسی، شاید حتی با خود میس امیلی هم، حرف نمی‌زد. چون که صدایش انگار از ماندن و به‌کار نرفتن خشن و زنگ‌زده شده بود. میس امیلی در یکی از اتاق‌های طبقۀ پایین، روی یک تخت‌خوابِ چوبِ گردوی پرده‌دار، مُرد؛ درحالی‌که موهای خاکستری‌اش میانِ بالشی که از ندیدنِ نور خورشید زرد شده بود فرورفته بود.
سیاه، اولین دستۀ زن‌ها را که صداهاشان را در سینه خفه کرده بودند و با هیس! هیس! هم‌دیگر را خاموش می‌کردند و نگاه‌های سریع و کنجکاوِ خود را به اطراف می‌انداختند، از درِ عمارت داخل کرد؛ و خودش ناپدید شد. مستقیماً رفت داخل عمارت و از درِ پشتِ آن خارج شد و دیگر کسی او را ندید.

ادامه‌دارد...
@Fiction_12

BY کاغذِ خط‌خطی


Share with your friend now:
tgoop.com/fiction_12/8456

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

6How to manage your Telegram channel? Ng Man-ho, a 27-year-old computer technician, was convicted last month of seven counts of incitement charges after he made use of the 100,000-member Chinese-language channel that he runs and manages to post "seditious messages," which had been shut down since August 2020. bank east asia october 20 kowloon Informative In the next window, choose the type of your channel. If you want your channel to be public, you need to develop a link for it. In the screenshot below, it’s ”/catmarketing.” If your selected link is unavailable, you’ll need to suggest another option.
from us


Telegram کاغذِ خط‌خطی
FROM American