tgoop.com/gamaper/110
Create:
Last Update:
Last Update:
آفتاب عصر
این اتاق، چه خوب با من آشناست.
این اتاق و آن بعدی
شده حالا دفتر: تمام عمارت
شده شرکت، دفاترِ ماملات و تجارت.
آه، چه مأنوسه این اتاق.
دیوانْ دَمِ در بود، همینجا،
یک قالیچهی تُرکی هم پاش؛
یک تاقچه، این پهلو،
با دوتا گلابپاش؛
دست راست، نه، روبرو، گنجهیی آینهدار؛
میز تحریر، وسط،
با سهتا صندلیِ حصیرکار.
کنار پنجره هم بستر بود
که دران چه عشقها ورزیدیم.
بیچاره اثاث
هنوز هم انگار همین دور و وراست.
کنار پنجره بستر بود
که آفتابِ عصر تا نیمه میگرفت.
عصری طرفِ چهار شد
که جدا شدیم و قرار شد ــــ به هفتهیی بعد... وایِ من،
هفتهیی که بیشمار شد.
شاعر: کنستانتین کاوافی | مترجم: بیژن الهی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
BY Gama | گاما
Share with your friend now:
tgoop.com/gamaper/110