GAMAPER Telegram 71
| یادداشتی از یک مترجم دردآشنا
شرحی از همکاری با انتشارات سروش و مروارید
|
| وازریک درساهاکیان |


من از سال ۱۳۵۶ در تهران، تمام‌وقت به کار ترجمه پرداختم تا پایان سال ۱۳۶۵ که تن به هجرت دادم. ابتدا در مطبوعات، بخصوص در مجلهٔ تماشا، که بعد از انقلاب شد سروش، و در برههٔ «بهار آزادی» با صفحهٔ فرهنگی روزنامهٔ آیندگان و یکی‌دو جُنگ فرهنگی/اجتماعی/سیاسی. کار عمدهٔ من در آن دوره، به‌خصوص، در زمینهٔ سینما بود و به‌عنوان مترجم سینمایی شهرتی به هم زده بودم. در یک دورهٔ نزدیک به هفت-هشت سال (۱۳۵۹ تا ۱۳۶۵) ۱۳ عنوان کتاب ترجمه کردم (در کنار سه یا چهار کار مشترک با اسم مستعار، که بماند) و حق‌الترجمهٔ بعضی را با درصد پشت جلد دریافت کردم و چندتا را هم دربست به ناشر سپردم در مقابل وجهی نه‌چندان چشمگیر، اما به‌هرحال با رضایت خودم و هیچ گله‌ای هم در این مورد ندارم. اواخر همین دوره، یکی دو مقاله در نقد کتاب‌های سینمایی در نقد آگاه از من در آمد. رمان کوچولویی هم ترجمه کردم به نام خبرچین که یک بار دستنویسش را بردم به کتابفروشی «مروارید»، چون از ناشران معتبر آن سالها بود، و گفتم این را برسانید به دست مدیر انتشارات، و شمارهٔ تلفنم را هم دادم. چند روز بعد آقای حسن‌زاده، مدیر انتشارات، زنگ زد و قراری گذاشتیم. رفتم به دفترش، آشنا شدیم، و بعد از خوش‌وبش بسیار، فرمودند این کار به سیاق کارهای ما نمی‌خورد اما اگر کار دیگری داری بیار ببینیم. این قضیه به سال ۱۳۶۴ برمی‌گردد. کار دیگری حاضر و آماده نداشتم. خداحافظی کردیم و دیگر تماسی با ایشان نداشتم. تا سال‌ها بعد...

... حدود ده سال بعد، باز آقای حسن‌زاده طی سفر دیگری به این دیار، تماس گرفت و جویای احوال من شد و باز پیشنهاد کرد کتابی اگر حاضر و آماده دارم برای چاپ به «مروارید» بسپرم. گفتم چیزی حاضر و آماده ندارم اما طی چند سال گذشته تعدادی مقاله و مصاحبه از جاهای مختلف ترجمه کرده‌ام که بعضی از آنها در مجله‌های داخل و خارج چاپ شده‌اند و همه در زمینهٔ ادبیات هستند، شبیه کتابی که چند سال پیشتر از آقای روشنگر چاپ کرده بودند به نام هنر نویسندگی. این کتاب هم مجموعه‌ای است از مقاله‌ها و مصاحبه‌هایی با نویسندگان معروف که چندتایی‌شان را خود من برای چاپ در بررسی کتاب در اختیار آقای روشنگر قرار داده بودم. بنابراین، آقای حسن‌زاده با شیوه و محتوای مطالب پیشنهادی من آشنا بود. پذیرفت و من هم به‌سرعت دست‌به‌کار شدم. همهٔ مطالب را کنار هم گذاشتم و عنوان کتاب را نوشتم پای صحبت اهل قلم و در اختیار ایشان قرار دادم. کتاب در سال ۱۳۹۴ چاپ شد ولی در کمال حیرت دیدم در عنوانش اندکی دستکاری کرده‌اند و گذاشته‌اند در صحبت اهل قلم که نفهمیدم یعنی چه، ولی اعتراضی هم نکردم چون فایده‌ای نداشت. کتاب چاپ شده بود و در نمایشگاه کتاب آن سال گویا استقبال خوبی هم از آن شده بود. کتاب در ۱۱۰۰ نسخه چاپ شد به قیمت ۱۸۵۰۰ تومان. حق‌الترجمه‌اش را هم مطابق قرارداد بعد از (به نظرم شش ماه) به دوستی که معرفی کرده بودم پرداختند بابت همان تعداد و همان قیمت پشت جلد.

گذشت و گذشت، تا یکی‌دو سال پیش، در بحبوحهٔ کورونا یاد این کتاب افتادم، چون دیدم کتاب آقای روشنگر به چاپ چهارم رسیده، و پیش خودم فکر کردم پس باید کتاب من هم تجدید چاپ شده باشد. چطور خبری نشده؟ ابتدا سعی کردم با دفتر مروارید در تهران تماس بگیرم، با تلفن و ایمیل، ولی توفیق حاصل نشد. بنابراین از همان دوست خوبم در تهران خواهش کردم با آقای حسن‌زاده یا هر کسی که در انتشارات مروارید مشغول کار است تماس بگیرد و جویای احوالات کتاب بشود. تماس گرفت و خبر داد که می‌گویند هنوز تعدادی نزدیک به ۳۰۰ نسخه از کتاب در انبارشان هست. آقای روشنگر هم که با تهران تماس گرفته بود، همین خبر را تأیید کرد. این شد که رها کردم. ولی مدتی بعد دیدم کتاب آقای روشنگر (همان هنر نویسندگی که نزدیک به یک‌چهارمش را من ترجمه کرده‌ام) به چاپ پنجم رسیده. کنجکاو شدم، و باز جویا شدم، و گفتند هنوز حدود ۱۵۰ نسخه از کتاب مانده است. از شما چه پنهان سخت به من برخورد! چطور چنین چیزی ممکن است؟ هنر نویسندگی کتابی است دقیقاً در همین شیوه و محتوا. بنابراین کتاب من چرا باید در انبار خاک بخورد و این کتاب به چاپ پنجم برسد؟ باز چند ماهی گذشت و آقای حسن‌زاده همین چند ماه پیش باز تلفن کرد که «اینجا هستم، و می‌خواهم ببینم کتاب دیگری برای ما ندارید؟» من هم بی‌معطلی از در اعتراض درآمدم که چرا آن یکی کتاب را تجدید چاپ نمی‌کنید؟ گفت کدام کتاب؟ انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته است. نزدیک بود بزنم زیر خنده...

📄 متن کامل مقاله [در Instant Review]


‌ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]

🏷 GAMAper | Instagram



tgoop.com/gamaper/71
Create:
Last Update:

| یادداشتی از یک مترجم دردآشنا
شرحی از همکاری با انتشارات سروش و مروارید
|
| وازریک درساهاکیان |


من از سال ۱۳۵۶ در تهران، تمام‌وقت به کار ترجمه پرداختم تا پایان سال ۱۳۶۵ که تن به هجرت دادم. ابتدا در مطبوعات، بخصوص در مجلهٔ تماشا، که بعد از انقلاب شد سروش، و در برههٔ «بهار آزادی» با صفحهٔ فرهنگی روزنامهٔ آیندگان و یکی‌دو جُنگ فرهنگی/اجتماعی/سیاسی. کار عمدهٔ من در آن دوره، به‌خصوص، در زمینهٔ سینما بود و به‌عنوان مترجم سینمایی شهرتی به هم زده بودم. در یک دورهٔ نزدیک به هفت-هشت سال (۱۳۵۹ تا ۱۳۶۵) ۱۳ عنوان کتاب ترجمه کردم (در کنار سه یا چهار کار مشترک با اسم مستعار، که بماند) و حق‌الترجمهٔ بعضی را با درصد پشت جلد دریافت کردم و چندتا را هم دربست به ناشر سپردم در مقابل وجهی نه‌چندان چشمگیر، اما به‌هرحال با رضایت خودم و هیچ گله‌ای هم در این مورد ندارم. اواخر همین دوره، یکی دو مقاله در نقد کتاب‌های سینمایی در نقد آگاه از من در آمد. رمان کوچولویی هم ترجمه کردم به نام خبرچین که یک بار دستنویسش را بردم به کتابفروشی «مروارید»، چون از ناشران معتبر آن سالها بود، و گفتم این را برسانید به دست مدیر انتشارات، و شمارهٔ تلفنم را هم دادم. چند روز بعد آقای حسن‌زاده، مدیر انتشارات، زنگ زد و قراری گذاشتیم. رفتم به دفترش، آشنا شدیم، و بعد از خوش‌وبش بسیار، فرمودند این کار به سیاق کارهای ما نمی‌خورد اما اگر کار دیگری داری بیار ببینیم. این قضیه به سال ۱۳۶۴ برمی‌گردد. کار دیگری حاضر و آماده نداشتم. خداحافظی کردیم و دیگر تماسی با ایشان نداشتم. تا سال‌ها بعد...

... حدود ده سال بعد، باز آقای حسن‌زاده طی سفر دیگری به این دیار، تماس گرفت و جویای احوال من شد و باز پیشنهاد کرد کتابی اگر حاضر و آماده دارم برای چاپ به «مروارید» بسپرم. گفتم چیزی حاضر و آماده ندارم اما طی چند سال گذشته تعدادی مقاله و مصاحبه از جاهای مختلف ترجمه کرده‌ام که بعضی از آنها در مجله‌های داخل و خارج چاپ شده‌اند و همه در زمینهٔ ادبیات هستند، شبیه کتابی که چند سال پیشتر از آقای روشنگر چاپ کرده بودند به نام هنر نویسندگی. این کتاب هم مجموعه‌ای است از مقاله‌ها و مصاحبه‌هایی با نویسندگان معروف که چندتایی‌شان را خود من برای چاپ در بررسی کتاب در اختیار آقای روشنگر قرار داده بودم. بنابراین، آقای حسن‌زاده با شیوه و محتوای مطالب پیشنهادی من آشنا بود. پذیرفت و من هم به‌سرعت دست‌به‌کار شدم. همهٔ مطالب را کنار هم گذاشتم و عنوان کتاب را نوشتم پای صحبت اهل قلم و در اختیار ایشان قرار دادم. کتاب در سال ۱۳۹۴ چاپ شد ولی در کمال حیرت دیدم در عنوانش اندکی دستکاری کرده‌اند و گذاشته‌اند در صحبت اهل قلم که نفهمیدم یعنی چه، ولی اعتراضی هم نکردم چون فایده‌ای نداشت. کتاب چاپ شده بود و در نمایشگاه کتاب آن سال گویا استقبال خوبی هم از آن شده بود. کتاب در ۱۱۰۰ نسخه چاپ شد به قیمت ۱۸۵۰۰ تومان. حق‌الترجمه‌اش را هم مطابق قرارداد بعد از (به نظرم شش ماه) به دوستی که معرفی کرده بودم پرداختند بابت همان تعداد و همان قیمت پشت جلد.

گذشت و گذشت، تا یکی‌دو سال پیش، در بحبوحهٔ کورونا یاد این کتاب افتادم، چون دیدم کتاب آقای روشنگر به چاپ چهارم رسیده، و پیش خودم فکر کردم پس باید کتاب من هم تجدید چاپ شده باشد. چطور خبری نشده؟ ابتدا سعی کردم با دفتر مروارید در تهران تماس بگیرم، با تلفن و ایمیل، ولی توفیق حاصل نشد. بنابراین از همان دوست خوبم در تهران خواهش کردم با آقای حسن‌زاده یا هر کسی که در انتشارات مروارید مشغول کار است تماس بگیرد و جویای احوالات کتاب بشود. تماس گرفت و خبر داد که می‌گویند هنوز تعدادی نزدیک به ۳۰۰ نسخه از کتاب در انبارشان هست. آقای روشنگر هم که با تهران تماس گرفته بود، همین خبر را تأیید کرد. این شد که رها کردم. ولی مدتی بعد دیدم کتاب آقای روشنگر (همان هنر نویسندگی که نزدیک به یک‌چهارمش را من ترجمه کرده‌ام) به چاپ پنجم رسیده. کنجکاو شدم، و باز جویا شدم، و گفتند هنوز حدود ۱۵۰ نسخه از کتاب مانده است. از شما چه پنهان سخت به من برخورد! چطور چنین چیزی ممکن است؟ هنر نویسندگی کتابی است دقیقاً در همین شیوه و محتوا. بنابراین کتاب من چرا باید در انبار خاک بخورد و این کتاب به چاپ پنجم برسد؟ باز چند ماهی گذشت و آقای حسن‌زاده همین چند ماه پیش باز تلفن کرد که «اینجا هستم، و می‌خواهم ببینم کتاب دیگری برای ما ندارید؟» من هم بی‌معطلی از در اعتراض درآمدم که چرا آن یکی کتاب را تجدید چاپ نمی‌کنید؟ گفت کدام کتاب؟ انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته است. نزدیک بود بزنم زیر خنده...

📄 متن کامل مقاله [در Instant Review]


‌ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]

🏷 GAMAper | Instagram

BY Gama | گاما




Share with your friend now:
tgoop.com/gamaper/71

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

The public channel had more than 109,000 subscribers, Judge Hui said. Ng had the power to remove or amend the messages in the channel, but he “allowed them to exist.” The group’s featured image is of a Pepe frog yelling, often referred to as the “REEEEEEE” meme. Pepe the Frog was created back in 2005 by Matt Furie and has since become an internet symbol for meme culture and “degen” culture. Ng was convicted in April for conspiracy to incite a riot, public nuisance, arson, criminal damage, manufacturing of explosives, administering poison and wounding with intent to do grievous bodily harm between October 2019 and June 2020. Hui said the messages, which included urging the disruption of airport operations, were attempts to incite followers to make use of poisonous, corrosive or flammable substances to vandalize police vehicles, and also called on others to make weapons to harm police. 2How to set up a Telegram channel? (A step-by-step tutorial)
from us


Telegram Gama | گاما
FROM American