GOODLIFEFEE Telegram 73686
#دوقسمت سی ونه وچهل
📝شقایق
گفتم جناب قاضی من شاهد بودم همه ی نگاه ها به سمته من برگشت عمه با نگرانی بهم نگاه کرد و ابروهایش در هم رفت رو به قاضی گفتم من همسر اون مرحوم هستم ،قاضی گفت جلسه ی پیش غیبت داشتین گفتن که حالتون میزون نیست و وکیلتون اظهارات شما رو رسونده خب بیا دخترم بیا تو جایگاه وایستا و بگو شاهد چی بودی ؟بدنم می‌لرزید وقتی دست روی قرآن گذاشتم که دروغ نگم احساس یخ زدگی داشتم با صدای لرزون گفتم جناب قاضی این بنده خدا راست میگه کسی که بی هوادعوا رو شروع کردوحمله کرد محمود بود ،اینقدر ماجرا سریع اتفاق افتاد که کسی فکرش هم نمی‌کرد این جوری بشه ،بعد کل ماجرا رو تعریف  شهادت من دادگاه به جلسه ی دیگه موکول شد و قرار شد تجدید نظری در پرونده بشه از دادگاه که اومدیم بیرون ،عمه با ناراحتی گفت این حرفا چی بود زدی شقایق؟چرا با ما هماهنگ نکردی؟اون پسره قاتله محموده تو ازش دفاع میکنی!گفتم نه عمه جان من از اون دفاع نمیکنم ولی حقیقت همونی بود که گفتم ،عمه قدم هایش رو تند کرد که با من فاصله پیدا کنه گریه میکرد و محمود رو صدا میکرد ،احمد حرفی نمی‌زد شوهر عمه خودشو به عمه رسوند و باهم هم قدم شدن 
اشک میریختم و تو دلم به محمود غر میزدم که چرا با من مشاوره نیومد ،چرا این همه لجبازی کرد چرا مرگ رو به این زندگی ترجیح داد ،بی صدا اشک میریختم و پشت سر عمه قدم میزدم ،احمد ماشینش رو از تو پارکینگ در آورد و همگی سوار شدیم عمه باهام حرف نمی‌زد کلا سکوت بود و غم احمد حتی ضبط ماشین رو روشن نکرده بود بالاخره رسیدیم خونه ،عمه رفت تو اتاق و شروع کرد به گریه و زاری کردن ،احمد زیر کتری رو روشن کرد و گفت الان یه دم نوش میدم مامان میخوره آروم میشه ،تو هم اینقدر گریه نکن ،اگه کارت درست بوده که باید پاش وایستی ،اگر هم اشتباه بوده که اصلا نباید انجامش می‌دادی گفتم احمد به خدا اون پسره ی بدبخت حتی محمود رو نگاه هم نکرده بود کل این اتفاق در یک لحظه ی کوتاه اتفاق افتاد اون حتی نفهمید برای چی کتک میخوره و از دست کی کتک میخوره احمد سری تکان داد و گفت خب برو صورتت رو بشور دیگه چیزی در این مورد نگو و حرفی نزن مامان حق داره داغداره ،هر چیزی اونو آزار میده و یاد جوونش میندازه علی الخصوص محمود که نور چشمیه مامان بود و دوست نداشت یه لحظه ازش دور باشه ،من خودم قضیه رودرست میکنم ،اون شب عمه اصلا از اتاق بیرون نیومد و شام نخورد ،پدر محمود هم ناراحت بود اما چیزی 
نمی‌گفت نمیتونستم بفهمم از من ناراحته یا به خاطر عمه ناراحته،اون شب با جو سنگینی که تو خونه حاکم بود گذشت ،فردای اون روز احمد و پدرش رفتن سرکارومنو عمه خونه بودیم به عمه گفتم عمه،جان ناهار چی  میخوری  درست کنم ؟عمه با غیض از سر میز صبحانه بلند شد و گفت ناهار مرگ میخورم ،کاش مرگ بخورم از این همه مصیبت و بدبختی خلاص بشم ناراحت گفتم خدا نکنه عمه جان این چه حرفیه ؟خدا شما رو برای ما حفظ کنه عمه گفت پسر جوونه دسته گلم زیر خروارها خاکه بعد من پیر زن اینجا رو زمین نفس میکشم ،خدا انصافت کجاست ؟این حقه منه آیا ؟بچه ی یتیم برادرم رو آوردم رو چشام بزرگ کردم که تو جوون نازنینم رو ازم بگیری؟عمه همینجور ناله میکرد و با خودش و خدا بلند حرف میزد و شکوه میکرد ،از دیدنه حال بد عمه حال منم خراب شد بی اختیار اشک میریختم و صدام در نمیومد،از تو فریزر چند تا تیکه مرغ در آوردم و گذاشتم تو ظرف و رو صندلی نشستم ،عمه همینجور می‌چرخید و گریه میکرد دوباره اومد تو آشپزخونه و منو که دید گفت تو چرا گریه می‌کنی ؟تو که از قاتله محمود دفاع کردی تو که محمود رو مقصر دونستی ،دیگه خلاص شدی از شر بداخلاقی وبددلیش دیگه گریه ت واسه چیه؟گفتم عمه محمود عزیز منم بود ،فکر می‌کنی واسه من راحته کسی رو که از بچگی عاشقش بودم رو دیگه نداشته باشم ،عمه فکر می‌کنی از اون شب که محمود رفته تا به الان من یه شبه راحت داشتم ؟همش صورته قشنگن محمود جلو نظرمه،همش اون دعوای لعنتی و اون صحنه ی وحشتناکه مرگه محمود جلو نظرمه ،عمه محمود پسرت بود داغش بزرگه ولی به خدا من با از دست داده محمود انگار تازه هم  پدرم رو از دست دادم هم عشقم رو هم کسی که مثل برادردلسوزم بود ،عمه به خدا داغ محمود واسه منم سنگینه ،عمه گفت تو با دفاع کردنه از اون پسر انگار تو قتل محمود دست داشتی ،اون پسرباعثه خشم و عصبانیته،محمود شد اونم به خاطر علاقه ی به تو ،محمود به خاطر تو و عشق تو با اون پسر گلاویز شد و خودشو به کشتن  داد بعد تو از قاتل محمود دفاع کردی توهم شریکی تو مردنه محمود ،تو هم مقصری ،همه دست به دست هم دادین جوون منو ازم گرفتین ،خودتون سالم سالم رو زمین راه میرین ،اون پسره هم فردا از زندان درمیاد زندگی میکنه ،فقط این وسط محمود من پرپر شد سر یه عشق الکی رفت زیرخاک عمه با بغض و گریه حرف میزد و منم با گریه می‌شنیدم و حرفی برای گفتن نداشتم

@goodlifefee



tgoop.com/goodlifefee/73686
Create:
Last Update:

#دوقسمت سی ونه وچهل
📝شقایق
گفتم جناب قاضی من شاهد بودم همه ی نگاه ها به سمته من برگشت عمه با نگرانی بهم نگاه کرد و ابروهایش در هم رفت رو به قاضی گفتم من همسر اون مرحوم هستم ،قاضی گفت جلسه ی پیش غیبت داشتین گفتن که حالتون میزون نیست و وکیلتون اظهارات شما رو رسونده خب بیا دخترم بیا تو جایگاه وایستا و بگو شاهد چی بودی ؟بدنم می‌لرزید وقتی دست روی قرآن گذاشتم که دروغ نگم احساس یخ زدگی داشتم با صدای لرزون گفتم جناب قاضی این بنده خدا راست میگه کسی که بی هوادعوا رو شروع کردوحمله کرد محمود بود ،اینقدر ماجرا سریع اتفاق افتاد که کسی فکرش هم نمی‌کرد این جوری بشه ،بعد کل ماجرا رو تعریف  شهادت من دادگاه به جلسه ی دیگه موکول شد و قرار شد تجدید نظری در پرونده بشه از دادگاه که اومدیم بیرون ،عمه با ناراحتی گفت این حرفا چی بود زدی شقایق؟چرا با ما هماهنگ نکردی؟اون پسره قاتله محموده تو ازش دفاع میکنی!گفتم نه عمه جان من از اون دفاع نمیکنم ولی حقیقت همونی بود که گفتم ،عمه قدم هایش رو تند کرد که با من فاصله پیدا کنه گریه میکرد و محمود رو صدا میکرد ،احمد حرفی نمی‌زد شوهر عمه خودشو به عمه رسوند و باهم هم قدم شدن 
اشک میریختم و تو دلم به محمود غر میزدم که چرا با من مشاوره نیومد ،چرا این همه لجبازی کرد چرا مرگ رو به این زندگی ترجیح داد ،بی صدا اشک میریختم و پشت سر عمه قدم میزدم ،احمد ماشینش رو از تو پارکینگ در آورد و همگی سوار شدیم عمه باهام حرف نمی‌زد کلا سکوت بود و غم احمد حتی ضبط ماشین رو روشن نکرده بود بالاخره رسیدیم خونه ،عمه رفت تو اتاق و شروع کرد به گریه و زاری کردن ،احمد زیر کتری رو روشن کرد و گفت الان یه دم نوش میدم مامان میخوره آروم میشه ،تو هم اینقدر گریه نکن ،اگه کارت درست بوده که باید پاش وایستی ،اگر هم اشتباه بوده که اصلا نباید انجامش می‌دادی گفتم احمد به خدا اون پسره ی بدبخت حتی محمود رو نگاه هم نکرده بود کل این اتفاق در یک لحظه ی کوتاه اتفاق افتاد اون حتی نفهمید برای چی کتک میخوره و از دست کی کتک میخوره احمد سری تکان داد و گفت خب برو صورتت رو بشور دیگه چیزی در این مورد نگو و حرفی نزن مامان حق داره داغداره ،هر چیزی اونو آزار میده و یاد جوونش میندازه علی الخصوص محمود که نور چشمیه مامان بود و دوست نداشت یه لحظه ازش دور باشه ،من خودم قضیه رودرست میکنم ،اون شب عمه اصلا از اتاق بیرون نیومد و شام نخورد ،پدر محمود هم ناراحت بود اما چیزی 
نمی‌گفت نمیتونستم بفهمم از من ناراحته یا به خاطر عمه ناراحته،اون شب با جو سنگینی که تو خونه حاکم بود گذشت ،فردای اون روز احمد و پدرش رفتن سرکارومنو عمه خونه بودیم به عمه گفتم عمه،جان ناهار چی  میخوری  درست کنم ؟عمه با غیض از سر میز صبحانه بلند شد و گفت ناهار مرگ میخورم ،کاش مرگ بخورم از این همه مصیبت و بدبختی خلاص بشم ناراحت گفتم خدا نکنه عمه جان این چه حرفیه ؟خدا شما رو برای ما حفظ کنه عمه گفت پسر جوونه دسته گلم زیر خروارها خاکه بعد من پیر زن اینجا رو زمین نفس میکشم ،خدا انصافت کجاست ؟این حقه منه آیا ؟بچه ی یتیم برادرم رو آوردم رو چشام بزرگ کردم که تو جوون نازنینم رو ازم بگیری؟عمه همینجور ناله میکرد و با خودش و خدا بلند حرف میزد و شکوه میکرد ،از دیدنه حال بد عمه حال منم خراب شد بی اختیار اشک میریختم و صدام در نمیومد،از تو فریزر چند تا تیکه مرغ در آوردم و گذاشتم تو ظرف و رو صندلی نشستم ،عمه همینجور می‌چرخید و گریه میکرد دوباره اومد تو آشپزخونه و منو که دید گفت تو چرا گریه می‌کنی ؟تو که از قاتله محمود دفاع کردی تو که محمود رو مقصر دونستی ،دیگه خلاص شدی از شر بداخلاقی وبددلیش دیگه گریه ت واسه چیه؟گفتم عمه محمود عزیز منم بود ،فکر می‌کنی واسه من راحته کسی رو که از بچگی عاشقش بودم رو دیگه نداشته باشم ،عمه فکر می‌کنی از اون شب که محمود رفته تا به الان من یه شبه راحت داشتم ؟همش صورته قشنگن محمود جلو نظرمه،همش اون دعوای لعنتی و اون صحنه ی وحشتناکه مرگه محمود جلو نظرمه ،عمه محمود پسرت بود داغش بزرگه ولی به خدا من با از دست داده محمود انگار تازه هم  پدرم رو از دست دادم هم عشقم رو هم کسی که مثل برادردلسوزم بود ،عمه به خدا داغ محمود واسه منم سنگینه ،عمه گفت تو با دفاع کردنه از اون پسر انگار تو قتل محمود دست داشتی ،اون پسرباعثه خشم و عصبانیته،محمود شد اونم به خاطر علاقه ی به تو ،محمود به خاطر تو و عشق تو با اون پسر گلاویز شد و خودشو به کشتن  داد بعد تو از قاتل محمود دفاع کردی توهم شریکی تو مردنه محمود ،تو هم مقصری ،همه دست به دست هم دادین جوون منو ازم گرفتین ،خودتون سالم سالم رو زمین راه میرین ،اون پسره هم فردا از زندان درمیاد زندگی میکنه ،فقط این وسط محمود من پرپر شد سر یه عشق الکی رفت زیرخاک عمه با بغض و گریه حرف میزد و منم با گریه می‌شنیدم و حرفی برای گفتن نداشتم

@goodlifefee

BY حس خوب زیستن


Share with your friend now:
tgoop.com/goodlifefee/73686

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Invite up to 200 users from your contacts to join your channel The initiatives announced by Perekopsky include monitoring the content in groups. According to the executive, posts identified as lacking context or as containing false information will be flagged as a potential source of disinformation. The content is then forwarded to Telegram's fact-checking channels for analysis and subsequent publication of verified information. The administrator of a telegram group, "Suck Channel," was sentenced to six years and six months in prison for seven counts of incitement yesterday. Avoid compound hashtags that consist of several words. If you have a hashtag like #marketingnewsinusa, split it into smaller hashtags: “#marketing, #news, #usa. How to create a business channel on Telegram? (Tutorial)
from us


Telegram حس خوب زیستن
FROM American