Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
363971 - Telegram Web
Telegram Web
🌿💕


تو سوز آه من ای مرغ شب چه میدانی؟
ندیده ای شب من تاب و تب چه میدانی؟

بمن گذار که لب بر لبش نهم ای جام
تو قدر بوسه آن نوش لب چه میدانی؟

چو شمع و گل شب و روزت به خنده می گذرد
تو گریه سحر و آه شب چه میدانی؟

بلای هجر ز هر درد جانگدازتر است
ندیده داغ جدایی تعب چه میدانی؟

رهی به محفل عشرت به نغمه لب مگشای
تو دل شکسته نوای طرب چه میدانی؟


رهی معیری
1
🌺🍃


ای که از یار نشان می‌طلبی، یار کجاست؟
همه یارند، ولی یار وفادار کجاست؟

تا نپرسند، بخوبان غم دل نتوان گفت
ور بپرسند، بگو: قوت گفتار کجاست؟

رفت آن تازه گل و ماند بدل خار غمش
گل کجا جلوه گر و سرزنش خار کجاست؟

صبر در خانه ویرانه دل هیچ نماند
خواب در دیده غمدیده بیدار کجاست؟

پار بر داغ دل سوخته مرهم بودی
یارب! امسال چه شد؟ مرحمت یار کجاست؟

در خرابات مغان هوش مجویید ز ما
همه مستیم، درین میکده هشیار کجاست؟

بهتر آنست، هلالی، که نهان ماند راز
سر خود فاش مکن، محرم اسرار کجاست؟‌

هلالی جغتایی
از بلندی، زلف در پای تو آخر سر نهاد
چون سر زلف بلندت، کس بلند اقبال نیست...

غزل ۱۱۶
#فروغی_بسطامی
Eshvehaye Penhani
Alireza Eftekhari
ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی
تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی

بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را
آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی

بی‌وفا نگار من، می‌کند به کار من
خنده‌های زیر لب، عشوه‌های پنهانی

دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟

ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی‌خواهیم
حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی

رسم و عادت رندیست، از رسوم بگذشتن
آستین این ژنده، می‌کند گریبانی

زاهدی به میخانه، سرخ رو ز می دیدم
گفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانی

زلف و کاکل او را چون به یاد می‌آرم
می‌نهم پریشانی بر سر پریشانی

خانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن!
پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی

ما سیه گلیمان را جز بلا نمی‌شاید
بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی


شعر:شیخ بهائی
خواننده:علیرضا افتخاری ...🌹



🕊🕊🕊
سر عشق
استاد شجریان
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
رُوزت بسُتودم و نِمی دانستم
شب با تو غُنودم و نِمی‌ دانستم

ظَن برده بُدَم به خود که من من بودم!
من جمله تو بودم و نِمی‌ دانستم



(*حضرت مولانای بلخی، رباعیات*)
دیگر نمی‌دانم طریق! از دست رفتم چون غریق
آنک دهانت چون عقیق از بس که خونم می خوری



[حضرت سعدی شیخ اَجل]
جمال يار ندارد نقاب و پرده ولی

غبار ره بنشان تا نظر توانی‌ كرد!



#حافظ
مقیم صومعه بودم به عالم لاهوت
کشید عشق به کوی شرابخانه مرا

چه حکمت است که صیاد کارخانه غیب
ز زلف و خال تو بنهاد دام و دانه مرا



#ابن_حسام_خوسفی
👍1

همچو پروانه دلم
سوخته ‌ىِ عشق تو بود
زانکه در تیره شَبم
شمعِ شَبستان بودى

فيض_كاشانى
👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ابلهی دید اشتری به چَرا

گفت نقشت همه گژ است چرا
پای طلبم سست شد از سخت دویدن

هر سو که شدم راه به سوی تو ندیدم




#خاقانی
کشته شمشیر عشق حال نگوید که چون
تشنه دیدار دوست راه نپرسد که چند



#سعدی
گران جانی مکن ای یار برگو
از آن زلف و از آن رخسار برگو
ز باغ جان دو سه گلدسته بربند
حکایت‌های آن گلزار برگو
ز حسنش گفتنی بسیار داری
ملولی گوشه نه بسیار برگو
ز یاد دوست شیرینتر چه کار است
هلا منشین چنین بی‌کار برگو
چه گفتی دی که جوشیده‌ست خونم
بیا امروز دیگربار برگو
ز یاد عالم غدار بگذر
ز لطف عالم الاسرار برگو
ز لاف فتنه تاتار کم کن
ز ناف آهوی تاتار برگو
ز عشق حسن شمس الدین تبریز
میان عاشقان آثار برگو




#مولانا
آنان که بالا گیرند
به پاکی بالا گیرند
نه به بسیاری کار



#ابوالحسن_خرقانی
👍1
عشق آتش است. هر جا که باشد جز او رخت دیگری ننهد. هر جا که رسد سوزد، و به رنگ خود گرداند.



#عین‌القضات_همدانی
.


من که جز هم‌نفسی با تو ندارم هوسی
با وجود تو چرا دل بسپارم به کسی

زنده ام بی تو و شرمنده ام از خود هرچند
که دمی از سر رغبت نکشیدم نفسی

ناامیدم مکن از صبر و بگو می‌آید
عادل ظلم ستیزی، ملک دادرسی

به کجا پَر بکشد در هوس آزادی
آنکه از بال و پرش ساخته باشد قفسی

من کسی جز تو ندارم که به دادم برسد
می‌توانی مگر ای عشق به دادم نرسی !

#فاضل_نظری
👏1

آه کز تاب ِدل ِ سوخته جان می سوزد
ز آتش ِدل چه بگویم که زبان میسوزد

یارب این رخنهٔ دوزخ به رخ ِما که گشود؟
که زمین در تب و تاب است و زمان می‌سوزد

دود برخاست ازین تیر که در سینه نشست
مکن ای دوست که آن دست و کمان می سوزد

مگر این دشت ِشقایق دل ِخونین ِمن است ؟
که چنین در غم ِ آن سروِ روان میسوزد

آتشی در دلم انداخت و عالَم بو برد
خام پنداشت که این عود نهان می‌سوزد

لذّت ِ عشق و وفا بین که سپند ِ دل ِ من
بر سر ِ آتش ِ غم رقص کنان می سوزد

گریۀ ابر ِ بهارش چه مدد خواهد کرد؟
دل ِ سرگشته که چون برگ ِ خزان می سوزد

سایه خاموش کزین جان ِ  پُر آتش که مراست
آه را گر بدهم راه جهان می سوزد

#هوشنگ_ابتهاج
.


از دیدن رویت دل آیینه فرو ریخت
هر شیشه دلی طاقت دیدار ندارد

در هر شکن زلف گره‌گیرتودامیست
این سلسله یک حلقهٔ بیکار ندارد

ما گوشه‌نشینان چمن‌آرای خیالیم
در خلوت ما نکهت گل بار ندارد

بلبل ز نظربازی شبنم گله‌مند است
مسکین خبر از رخنهٔ دیوار ندارد

پیش ره آتش ننهندچوب خس وخار
صائب حذر از کثرت اغیار ندارد


صائب تبریزی
.

منزل‌گه دل‌ها همه کاشانه‌ی عشق است
هرجا که دلی گم شده در خانه‌ی عشق است

ویرانه‌ی جاوید بماند دل بی عشق
آن دل شود آباد که ویرانه‌ی عشق است

فرزانه در آید به پری خانه‌ی مقصود
هرکس که در این بادیه دیوانه‌ی عشق است

پیمانه‌ی زهر فلکم تلخ نسازد
این حوصله تلخی‌کش پیمانه‌ی عشق است

هرکس به لبش گرم شود چشم تبسم
با او ننشینند که بیگانه‌ی عشق است

عرفی دل و دین باخته‌ای دلخوش او باش
این‌ها ثمر کاشتن دانه‌ی عشق است

#عرفی_شیرازی
2025/07/13 20:30:21
Back to Top
HTML Embed Code: