Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
359966 - Telegram Web
Telegram Web
🌿🌿



پشت روز روشنم، شام سیاهی دیگر است
آنچه آن را کوه خواندم، پرتگاهی دیگر است

شاید از اول نباید عاشق هم می‌شدیم
این درست اما جدایی اشتباهی دیگر است

در شب تلخ جدایی عشق را نفرین مکن
این قضاوت انتقام از بی‌گناهی دیگر است

روزگاری دل سپردن‌ها دلیل عشق بود
اینک اما دل بریدن‌ها گواهی دیگر است

درد دل کردن برای چشم ظاهربین خطاست
آنچه با آیینه خواهم گفت آهی دیگر است

فاضل_نظری
📒 ضد
📜 جدایی


بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید

خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید

صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید


#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.

رقص با ارغوان

با صدای « مژگان شجریان »


ارغوان!
بیرق گلگون بهار!
تو برافراشته باش
شعر خون‌بار منی،
یاد رنگین رفیقانم را، بر زبان داشته باش

تو بخوان نغمه‌ی ناخوانده‌ی من!
ارغوان! شاخه‌ی هم خون جدا مانده‌ی من!


▪️هوشنگ ابتهاج
💕🌿


#شراب شوق مینوشم
به گرد یار میگردم

سخن مستانه میگویم
ولی هشیار میگردم

گهی خندم،
          گهی گریم،
                  گهی افتم
                          گهی خیزم

مسیحا در دلم پیدا
و من بیمار میگردم...!!❤️

#مولانا
🌿🌿

خوشا صبحی که چون از خواب خیزم
 به آغوش تو از بستر گریزم
 
 گشایم در به رویت شادمانه 
 رخت بوسم به پایت گل بریزم 


 #هوشنگ_ابتهاج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💕🌿


هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت

یاد تو می‌رفت و ما عاشق و بیدل بدیم
پرده برانداختی کار به اتمام رفت

ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت
سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت

مشعله‌ای برفروخت پرتو خورشید عشق
خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت

عارف مجموع را در پس دیوار صبر
طاقت صبرش نبود ننگ شد و نام رفت

گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی
حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت

هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت
آخر عمر از جهان چون برود خام رفت

ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان
راه به جایی نبرد هر که به اقدام رفت

همت سعدی به عشق میل نکردی ولی
می چو فرو شد به کام عقل به ناکام رفت

#سعدی
چشم بصیرت نگشایی چرا؟
بی‌خبر از خویش چرایی؟ چرا؟

صید که درمانده ز هرسو شده‌ست
غفلت او دام ره او شده‌ست

تا ره غفلت سپرد پای تو
دام بود جای تو ای وای تو

خواجهٔ مقبل که ز خود غافلی
خواجه نه‌ای بندهٔ نامقبلی

از ره غفلت به گدایی رسی
ور به خود آیی به خدایی رسی

#رهی_معیری
💕🌿



می نوش که عمر جاودانی اینست
خود حاصلت از دور جوانی اینست

هنگام گل و باده و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی اینست



یک روز ز بند عالم آزاد نیم
یک دمزدن از وجود خود شاد نیم

شاگردی روزگار کردم بسیار
در کار جهان هنوز استاد نیم


#خیام
آنکه جز نام نیابند نشان از دهنش
بر زبان کی گذرد نام یکی همچو منش

راستی را که شنیدست بدینسان سروی
که دمد سنبل سیراب ز برگ سمنش

هرکه در چین سر زلف بتان آویزد
آستین پر شود از نافهٔ مشک ختنش

گر چه از مصر دهد آگهی انفاس نسیم
بوی یوسف نتوان یافت جز از پیرهنش

هر غریبی که مقیم در مه رویان شد
تا در مرگ کجا یاد بود از وطنش

کشتهٔ عشق چو از خاک لحد برخیزد
چو نکوتر نگری تر بود از خون کفنش

من نه آنم که بتیغ از تو بگردانم روی
شمع دلسوخته نبود غم گردن زدنش

دوش خواجو سخنی از لب لعلت می‌گفت
بچکید آب حیات از لب و ترشد سخنش


#خواجوی_کرمانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌿🌿

کجایی؟ ای ز رخت آب ارغوان رفته
مرا به عشق تو آوازه در جهان رفته

به خون دیده ترا کرده‌ام به دست، ولی
ز دست من سر زلف تو رایگان رفته

همیشه قد تو با سرکشی قرین بوده
مدام زلف تو با فتنه هم عنان رفته

گل از شکایت آن جورها که روی تو کرد
هزار بار بنزدیکت باغبان رفته

ز دست زلف سیاه تو تا توان خواری
بدین شکستهٔ مسکین ناتوان رفته

به آب دیده بگریم ز هجرت آن روزی
که مرده باشم و خاک در استخوان رفته

چگونه راز دل اوحدی توان پوشید؟
حدیثش از دهن و تیرش از کمان رفته

#اوحدی
Shahre Gharat Zade
Hamidreza Aeen
.
به من آهسته بگو هستی و هستم… :)

نیما یوشیج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حاصلی از هنر عشق تو

جز حرمان نیست ...!

آه ازین درد که جز مرگ منش

درمان نیست ...



هوشنگ_ابتهاج
نوبهار آمد و چون عهد بتان توبه شکست
فصل گل دامن ساقی نتوان داد ز دست

کاسه و کوزۀ تقوی که نمودند درست
دیدم آن کاسه به سنگ آمد و آن کوزه شکست

باز از طرف چمن نالۀ بلبل برخاست
عاشقان بی می و معشوق نخواهند نشست

مژدگانی که دگر باره گل از گلبن رست
بلبل سوخته خرمن ز غم هجران رست

سرخ گل خنده زد و ابر به کوهسار گریست
لاله بگرفت قدح بلبل عاشق شد مست

گرفتد بر سر من سایۀ آن سرو بلند
پیش چشمم فلک بر شده بنماید پست

بخت اگر یار شود رخ به میخانه کشم
من دُردی کش ، سودا زدۀ باده پرست

نغمه ها داشتم از عشق تو چون ساز و فلک
گوشمال آنقدرم داد که تا رشته گسست

خبرت هست که دیگر خبر از خویشم نیست؟
خبرت نیست که آخر خبر از عشقم هست؟

دلرباتر ز رخت در دمنی گل ندمید
دلگشاتر ز لبت در چمنی غنچه نبست

شهریارا دگر از بخت چه خواهی که برند
خوبرویان غزل نغز تو را دست به دست



شهریار
سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند
همدم گل نمی‌شود یاد سمن نمی‌کند

دی گله‌ای ز طره‌اش کردم و از سر فسوس
گفت که این سیاه کج گوش به من نمی‌کند

تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمی‌کند

پیش کمان ابرویش لابه همی‌کنم ولی
گوش کشیده است از آن گوش به من نمی‌کند



حافظ
عاشق آن وَهْم اگر صادق بوَد
آن مجاز او حقيقت‌كش شود

حاصل اين بيت آن است كه،منعم عليه چون در تصوّر انعام منعم را به وجهى ديده است و از اين جهت مجاز توان گفتن كه او عاشق منعم است،اگر همچنين مجاز به صدق مقرون شود،يعنى داند كه انعام از منعم است و منعم صفت و اسم است و صفت هر دو پندات معقول نيست كه بقيۀ عاشق ذات بل در مشاهدۀ ذات باشد؛زيرا كه از اسم و صفت انتقال كرد و ملحوظ‍‌ نظر او ذات گرديد.چون اين نكتۀ دقيق را هر فهمى درنيابد، مى‌فرمايند؛

شرح مى‌خواهد بيان اين سخن
ليك مى‌ترسم ز افهام كهن

فهم كهن،فهم متكلّم و حكيم بود كه از تعقّل اسم و صفت به مشاهدۀ ذات نتواند رسيد.

#مکاشفات در مثنوی (لاهوری)
صبر چیست آهن سکاهن کردنست
پشم را در دیده آهن کردنست

شکر چیست انعام دایم دیدنست
پس در آن انعام منعم دیدنست

علم چیست از ذره قافی کردنست
تا ابد گردش طوافی کردنست

زهد چیست آزاد دنیا بودنست
دیده بان راه عقبی بودنست

فقر چیست از گمرهی ره کردنست
وز دو عالم دست کوته کردنست

زرق چیست از نقطه ساکن بودنست
وز بلای خویش ایمن بودنست

رزق چیست از زهر قند آوردنست
آسمان را در کمند آوردنست

جوع چیست اصل دو عالم خوردنست
هم ز جوع آخر بزاری مردنست

روزه چیست از غیر درگه بستنست
ازوجود و از عدم ره بستنست

فرق چیست اندر جهان پیوستنست
ذره ذره چیز در جان بستنست

ذکر چیست از درد درمان بردنست
بر در دل نقب بر جان بردنست

قبله چیست آیات کبری دیدنست
ذره ذره روی مولی دیدنست...

#عطار مصیبت نامه

🍃🍂
از دهانش خود سخن گفتن خطاست
زانکه آنجا تنگنا در تنگناست

بسدش مخدوم دایم آمده
لعل ازو یاقوت خادم آمده

رسته دندان او در بسته بود
در همه بازار حسن آن رسته بود

گر بخندیدی دمی آن سیمبر
در زمان از سنگ رستی نیشکر

از زنخدانش سخن حیرانی است
زانکه آنجا کوی سرگردانیست

برده گوی حسن رویش تا بماه
گوی او بر ماه و پس در گوی چاه

در میان گوی او چاه آمده
وی عجب آن چاه پرماه آمده

از خط او هیچ نقصانی نبود
ماه را از عقده تاوانی نبود

لیک گرد لوح سیمین آن ملیح
خط بزد یعنی بیاض آمد صحیح

گرچه عقلم شرح او نیکو دهد
لیکن او باید که شرح او دهد

آنچنان روئی که آن او سزد
شرح آن هم از زبان او سزد

گشت مردی از سپاه شهریار
عاشق او عاشقی بس بی قرار...

#عطار منطق الطیر
1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عالم حق فراخنایی است
بسطی بی‌پایان عظیم
عالمِ الله "نور در نور"
لذت در لذت، فرّ در فرّ
کَرم در کَرم است.....


#جناب شمس تبریزی
2025/07/09 11:00:40
Back to Top
HTML Embed Code: