tgoop.com/hamesh1/1469
Last Update:
شکریست با شکایت (دعاهای رمضانی)
شکایت هفتم
خدایا، این بار نوبت فقر است که ازو شکایت برم. این آفت شوم قوت قلب ما را شکست. اعتماد به نفس ما را سوزاند. امید ما را کشت. اخلاق را به حاشیه راند و پرورش و رشد را در ما فراموشاند. همان دم که فقر سر رسید، بسیاری از فضیلتها و اعتدالهای اخلاقی که ثمرهی سالها خودسازی بود، کمرنگ شدند. همان دم که فقر سر رسید، قلم ما مجال نیافت که به علم و تحقیق بچرخد و ذهن خستهمان فراغت نیافت که به دوردستها و ژرفها بیندیشد. همان دم که فقر سر رسید، دست نوازش ما کمتر بر سر کودکمان کشیده شد و همان دم که ننگ و نکبتش درآمد، رنگ و بهجت، خدا و خرمی، معنا و مرام، از در دیگر بیرون رفت.
خدایا، شکایت از فقر، در درجهی نخست شکایت از فقرگستران و فقیرپروران است. فقر گاهی مجازات جمعی است، در بیدادگاهی که اساسش بر نابرابری و تبعیض است. خدایا، فقرگستران بارها همدستاند. یکی برایشان فلسفه میبافد، یکی ساختار میتراشد، یکی نام تو را به میان میکشد و حواله به صبر و مجازات اخروی میدهد، یکی مجیز ارباب قدرت را میگوید، یکی بر گرده ضعیفان سوار میشود، یکی قانون برایشان مینویسد، یکی در بیدادگاه چشم بر خیانتشان میبندد. اینان چرا مجال مییابند که بر صف شکنندهی فقرا بزنند و عده و عُده بیفزایند؟
خدایا، در بین این همدستها، بیش از همه اویی که از نام تو مایه میگذارد و داغ بر پیشانی دارد، داغ بر دل ما مینهد؛ اویی که زهد ریایی و عوامفریب دارد، اویی که مسجد را با مناره میدزدد، گرگی در پوشش میش و واعظی بیعمل است و بر خان مال همگانی با نامهای مقدسمآب، ترکتازانه یورش میبرد و پیشاپیش توجیه شرعی هم بر این یورش میتراشد.
خدایا، ما تو را عادل عادلان، در صف داوران میپسندیم و نه در صف کاذب متجاوزان. خدایا، برابریِ جبری و دستوری مطلوب ما نیست، سخن بر سر دزدیدن فرصتهای عمومی و بر هم زدن قاعدهی رقابت برابر است. اینان دزدان فرصت و کاسبان نابرابریاند و از فقر دیگران، کیسه اندوختهاند و آسمان خراشیدهاند.
خدایا، فقر فقط جیبها را خالی نمیکند، قلمها را از کلمه، ذهنها را از رویا، فکرها را از جرقه، سینهها را از عزت، دستها را از قدرت، دهانها را از فریاد، قامتها را از ایستادن هم تهی میکند؛ درد و دریغ از این تهیشدنها. شکایت از این بتهای زمینیِ قبیلهی فقر. این قلمها و فکرها و سینهها و دستها و کمرها و سجدهها را، بت فقر، شرکآلود میخرد و بر زمین بایرش شجرههای زقوم خود را میکارد.
خدایا، کاری کن. شکایت میکنیم از توحید لگدکوبشده با پای فقر. شکایت میکنیم از انسان تحقیرشده با زهر فقر. شکایت میکنیم از فضلهای بربادرفته در تندباد فقر. شکایت میکنیم از قرآنهای سوخته در آتش فقر. خدایا، به نفع عدالت و به نام حق زندگی، فقر را بکاه. به ما توان بده که فقرگستران را هم رسوا کنیم و به برابری و رفاه دامن بزنیم.
خدایا، فقر صفت پیر این دنیای مکاره است و حکمتش بر ما پوشیده. هر چه هست در نظر ما زیبا نیست. آن را نمیستاییم و به جایش حد معقولی از برخورداری را برای همنوعان انسانی خود میپسندیم. ما را یاری کن که فقیر نشویم، با فقر کنار نیاییم و با قلم و ذهن و زبان با مسببان فقر در هر شکل و شمایل بستیزیم.
#دعا
@Hamesh1
BY هامِش (علی سلطانی)
Share with your friend now:
tgoop.com/hamesh1/1469