tgoop.com/hamesh1/1476
Last Update:
شکریست با شکایت (دعاهای رمضانی)
شکایت سیزدهم
خدایا، شکایت میکنم از عسرت وطن و وسعت مهاجرت. مینالم از دشواریِ نفسکشیدن در شهری که در و دیوارش با من آشنایند و درمانش لابد هجرت است. خدایا، من در این زمین راهرفتن بلد شدم، من در این سرزمین قد کشیدم، من در این خانه دوست جستم و دانش آموختم و ازدواج کردم و کار یافتم. در رگ و خون من عناصر این زمین دویدهاند و استخوان من از شیرهی جان این خاک مستحکم شده. اما امروز این خاک آشنا مرا از خود میراند. اما امروز این خاک آشنا، آشنا نیست.
خدایا، مینالم از دیوارهای نزدیک وطن. مینالم از هوایی که میتوانست آزادتر باشد و زمینی که هموارتر. مینالم و گلایه میکنم از دهانهای بستهی دانایان و اکرام فرومایگان.(۱) از سروری جاهلان و سرهای کشیده در گلیم عالمان.(۲) شکایت میکنم از خاک عزیزی که در آن اهل نظر بر کناره میروند؛ هزار سخن بر زبان دارند و لب خاموش.(۳) خدایا، مینالم از نکبت نومیدی و خفت هراس که بر خاک آشنای وطن گسترده است.
خدایا، مگر احسان به والدین را سفارش نکردهای؟ وطن چه کم از پدر و مادر دارد؟ از دل ما کِی رود حبالوطن؟(۴) پدر و مادرِ پیر و فرتوت، خسته و بیحوصله، حتی دورباشگو و کملطف، باز پدر و مادرند. حالِ ما و حالِ وطنی که به ترککردنش وادار میشویم، حال رهاکردن پدر و مادرمان را دارد. حال رهاکردن و دورشدن از تکههایی از وجود خودمان را دارد. کدام رهاکردن شادیِ ماندگار و سعادت دیرپا را رقم خواهد زد؟ خدایا، شکایت میبریم از پایاننبردن زندگیای آرام و شیرین و دلچسب روی همان خاکی که آغاز کردیم و پایانبردن زندگیِ حسرتمند با غمی زنده و تُرد در خاکی که آغازمان با او نبود.
خدایا، مهد زمین تو بیمرز است و روزنهی مهاجرت برای همگان باز. خود گفتهای که از تنگناهای یک زمین به فراخیِ زمینی دیگر مهاجرت کنید. بله، تو همه جا خدا میمانی. همهجا میتوان در فلق و شفق آیهی تو را خواند و همهجا میتوان نسیم بهار تو را به جان آمیخت و همهجا میشود آسمان پرستارهی شب را نماز برد. اما، الفت و مهر و دلبستگیِ دیرین ما به خاک وطنمان چه میشود؟ خدایا، آسمان همهجا همین رنگ است، اما خاک نه. شکایت میبریم از هجرتی که ممکن است، اما دلگسستنی که ممکن نیست. شکایت میبریم از مهاجرتی که هوایش بازتر و پاکتر است، اما قیمتش جانی تَرَکخورده است؛ تَرکی ژرف که تبری جز یاد خاک آشنا ندارد.
خدایا، شکایت میبریم از هجرتی که آنهم به آسانیِ دیروز نیست. شکایت میبریم از مرزهایی بلند و سیمخاردارهایی خونین که مهاجرت را دیگر منحصر در عزم مهاجر نمیکند. خدایا، چه بسیار جانهایی خسته و خیالهایی شیرین و دلهای شیر که به عزم مهاجرت، به سدّ بلند مرزها و موجها زدند و جان دادند. تو بیش از همه بر سودا و سویدا و زخم و مرگ آنان آگاهی.
خدایا، وطنها را وطن نگه دار! وطنی که ترک گفته شود، دیگر برای مهاجر وطن نخواهد شد؛ حتی اگر روزی بدان باز گردد. که بیوطنی خانهی حتمی هر مهاجری است. خدایا، وطنها را وطن نگه دار! ما را مدد کن که بهرغم زمین تنگ و دیوارهای نزدیک وطن، بهرغم فشارهای جانفرسود و ناملایمتیهای نفسگیر، در خاک آشنا بمانیم و بمیریم.
(۱) عالمها ملجَم و جاهلها مکرَم. (امام علی، نهجالبلاغه)
(۲) جاهلان سرور شدستند و ز بیم
عاقلان سرها کشیده در گلیم (مولانا)
(۳) شد آنکه اهل نظر بر کناره میرفتند
هزار سخن بر زبان و لب خاموش (حافظ)
(۴) در سفر گر روم بینی یا خُتن
ار دل تو کِی رود حُبالوطن (مولانا)
#دعا
@Hamesh1
BY هامِش (علی سلطانی)
Share with your friend now:
tgoop.com/hamesh1/1476