HAMESH1 Telegram 1496
شکریست با شکایت (دعاهای رمضانی)
شکایت بیست و پنجم


ابرهای فرصت به سرعت از فراز سر ما می‌گذرند و می‌روند. (۱) و ما را در خسارتی ذاتی و همیشگی تنها می‌گذارند. (۲) شکایت می‌بریم از کوتاهیِ گذر ابرهای فرصت و بزرگیِ خسارت مدام ما؛ خاصه مای پسامدرن و پسامتجدد. شکایت می‌بریم از صابون لیزِ وقت و دستان همیشه کف‌آلود و ناشُسته‌ی عمر. شکایت می‌بریم از عبور سرد زمان و حسرت گرم دل و دریغ داغ جان. ما فرزندان زمان مثل گندم در آسیاب فلک خرد و خاکستر می‌شویم و گرگ گرسنه‌‌ی روزگار از خوردن زخمناک ما سیر نمی‌شود. (۳) شکایت از آن آسیاب و شکایت از این گرگ.

خدایا، شوربختانه چشمان ما به گذر ابرهای فرصت عادت کرده است. خسارت در وجود ما عادی شده و باختن از سرمایه و نه سود، ککمان را نمی‌گزد. کاروانمان مدام به خسارت راهزن مبتلا می‌شود، اما ما اسیر و غافل بازی‌های پوچیم. چرا چشمان ما از اشک خشک و چرا حنجره‌مان از فریادِ درد، پاره نمی‌شود؟ چرا ما نمی‌لرزیم و نمی‌ترسیم و چرا از شدت آگاهی و بیداری، هر آنچه در نفس داریم، خرج نمی‌کنیم؟ ما دیگر کِی باید به خود بیاییم و دست به کاری بزنیم؟ ما چرا این اندازه غوطه‌ور رفت‌وآمدهای تکراری و عبثیم و لحظه‌ای از عذاب سیزیفی (۴) و عبور در سِیر تهیِ دوّارمان سیر نمی‌شویم؟

خدایا، آسیاب خسارت روزگار یک‌لحظه نمی‌ایستد. ما در خسارت برمی‌خیزیم و در خسارت نفس می‌کشیم و در خسارت می‌خوابیم. خسارت خسته نمی‌شود و از چین‌وچروک انداختن بر ما یک آن دست نمی‌کشد. در بازار شبانه‌روزیِ خسارت، ما هم می‌فروشیم، اما مشتمان از درآمد خالی‌ست. هی کالایمان کم می‌شود، هی می‌خرند و می‌برند، اما خبری از اندوخته‌ و سود ما نیست. ما فقط گاه‌گاهی یادمان می‌آید که باید برای روز فقر ثروتی به هم بزنیم، اما باز شبیخون خسارت و خاموشیِ ابرهای فرصت، ما را مشغول پوچ و هیچ می‌کند.

خدایا، لحظه‌ی بستن بازار نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود، ولی باز خیال خام و خاسر ما، دست از فریفتن ما برنمی‌دارد. ازو به تو شکایت نکنیم، از کدام راهزن باید شکایت کنیم؟ چرا ما بر او غالب نمی‌شویم و دستش را نمی‌خوانیم و مچش را نمی‌گیریم؟ کم به ما فریب‌های تکراری داده و کم به سرعت از فراز سر ما ابرها را پرانده؟

خدایا، مپسند که ابرها بگذرند، آب‌ها جاری شوند، بازارها برپا گردند، اما دست ما خالی بماند. شور و رنگ سرگرمی‌ها در دوران ما، قیاس‌پذیر با سرگرمی‌های حوصله‌سربر دوران‌های پیش نیست. رنگ و لعاب بازار ما این‌قدر رنگارنگ‌تر و گرگ خسارت روزگار ما این‌قدر تنومندتر است که هشیاری بر عبور ابرهای فرصت بسی سخت‌ترست. از بازار رنگارنگ‌تر و گرگ خسارتِ سیری‌ناپذیرتر به تو پناه می‌بریم و میش‌‌های سپیدمان را به تو می‌سپاریم. ما تو را به امانت‌داری شناخته‌ایم. تو چوپان راست‌گو و توانای مایی. آیا میش‌های جوانمان را به گرگ‌های قوی‌ترِ خسارت می‌سپاری؟ مگر او کم دریده است و مگر تو کم غم‌خوار و مهربانی؟

خدایا، شبان لحظه‌های ما باش و شکایتمان را به بیداری متصل کن و هاتف همیشگیِ ابرهایی باش که در غفلت ما می‌گذرند. ما را با واژگان آسمانی و معلمان جانی همنشین و از این طریق درد غفلتمان را درمان کن. هماره سایه‌ی خنکِ ابرهای فرصتی که می‌گذرند را خودآگاهِ ما کن. و جان سبزپسند و سبزجوی ما را از بارانشان بی‌نصیب مگذار.

۱. الفُرصَه تمُّر مرِّ السَحاب فانتَهِزوا فُرَصَ الخَیّر
فرصت‌ها همانند ابر می‌گذرند.  پس هرگاه فرصت خیری پیش آمد، آن را مغتنم بشمارید. (امام علی، نهج البلاغه، حکمت ۲۱)
 
۲. إن الانسان لفی خسر. (العصر، ۱)

۳. دریاب دمی که می‌توانی
بشتاب که عمر در شتاب است
این گرسنه‌گرگ بی‌ترحم
خود سیر نمی‌شود ز مردم
ابنای زمان مثال گندم
وین دور فلک چو آسیاب است (سعدی، غزل ۵۲)

۴. سیزیف در اساطیر یونان فردی است که به جرم فاش‌کردن راز خدایگان محکوم ‌می‌شود تا تخته سنگی را به دوش گرفته و تا قله کوه حمل کند، اما همین که به قله می‌رسد، سنگ به پایین می‌غلتد و سیزیف باید دوباره این کار را انجام دهد. این اسطوره در دنیای جدید نماد پوچی است و از سوی فیلسوفانی مثل کیرکگارد، شوپنهاور، نیچه و نویسنده‌هایی مثل آلبر کامو دستمایه‌ی تحلیل‌های مفصل حول موضوع «معنای زندگی» یا «پوچی» قرار گرفته است.

#دعا
@Hamesh1



tgoop.com/hamesh1/1496
Create:
Last Update:

شکریست با شکایت (دعاهای رمضانی)
شکایت بیست و پنجم


ابرهای فرصت به سرعت از فراز سر ما می‌گذرند و می‌روند. (۱) و ما را در خسارتی ذاتی و همیشگی تنها می‌گذارند. (۲) شکایت می‌بریم از کوتاهیِ گذر ابرهای فرصت و بزرگیِ خسارت مدام ما؛ خاصه مای پسامدرن و پسامتجدد. شکایت می‌بریم از صابون لیزِ وقت و دستان همیشه کف‌آلود و ناشُسته‌ی عمر. شکایت می‌بریم از عبور سرد زمان و حسرت گرم دل و دریغ داغ جان. ما فرزندان زمان مثل گندم در آسیاب فلک خرد و خاکستر می‌شویم و گرگ گرسنه‌‌ی روزگار از خوردن زخمناک ما سیر نمی‌شود. (۳) شکایت از آن آسیاب و شکایت از این گرگ.

خدایا، شوربختانه چشمان ما به گذر ابرهای فرصت عادت کرده است. خسارت در وجود ما عادی شده و باختن از سرمایه و نه سود، ککمان را نمی‌گزد. کاروانمان مدام به خسارت راهزن مبتلا می‌شود، اما ما اسیر و غافل بازی‌های پوچیم. چرا چشمان ما از اشک خشک و چرا حنجره‌مان از فریادِ درد، پاره نمی‌شود؟ چرا ما نمی‌لرزیم و نمی‌ترسیم و چرا از شدت آگاهی و بیداری، هر آنچه در نفس داریم، خرج نمی‌کنیم؟ ما دیگر کِی باید به خود بیاییم و دست به کاری بزنیم؟ ما چرا این اندازه غوطه‌ور رفت‌وآمدهای تکراری و عبثیم و لحظه‌ای از عذاب سیزیفی (۴) و عبور در سِیر تهیِ دوّارمان سیر نمی‌شویم؟

خدایا، آسیاب خسارت روزگار یک‌لحظه نمی‌ایستد. ما در خسارت برمی‌خیزیم و در خسارت نفس می‌کشیم و در خسارت می‌خوابیم. خسارت خسته نمی‌شود و از چین‌وچروک انداختن بر ما یک آن دست نمی‌کشد. در بازار شبانه‌روزیِ خسارت، ما هم می‌فروشیم، اما مشتمان از درآمد خالی‌ست. هی کالایمان کم می‌شود، هی می‌خرند و می‌برند، اما خبری از اندوخته‌ و سود ما نیست. ما فقط گاه‌گاهی یادمان می‌آید که باید برای روز فقر ثروتی به هم بزنیم، اما باز شبیخون خسارت و خاموشیِ ابرهای فرصت، ما را مشغول پوچ و هیچ می‌کند.

خدایا، لحظه‌ی بستن بازار نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود، ولی باز خیال خام و خاسر ما، دست از فریفتن ما برنمی‌دارد. ازو به تو شکایت نکنیم، از کدام راهزن باید شکایت کنیم؟ چرا ما بر او غالب نمی‌شویم و دستش را نمی‌خوانیم و مچش را نمی‌گیریم؟ کم به ما فریب‌های تکراری داده و کم به سرعت از فراز سر ما ابرها را پرانده؟

خدایا، مپسند که ابرها بگذرند، آب‌ها جاری شوند، بازارها برپا گردند، اما دست ما خالی بماند. شور و رنگ سرگرمی‌ها در دوران ما، قیاس‌پذیر با سرگرمی‌های حوصله‌سربر دوران‌های پیش نیست. رنگ و لعاب بازار ما این‌قدر رنگارنگ‌تر و گرگ خسارت روزگار ما این‌قدر تنومندتر است که هشیاری بر عبور ابرهای فرصت بسی سخت‌ترست. از بازار رنگارنگ‌تر و گرگ خسارتِ سیری‌ناپذیرتر به تو پناه می‌بریم و میش‌‌های سپیدمان را به تو می‌سپاریم. ما تو را به امانت‌داری شناخته‌ایم. تو چوپان راست‌گو و توانای مایی. آیا میش‌های جوانمان را به گرگ‌های قوی‌ترِ خسارت می‌سپاری؟ مگر او کم دریده است و مگر تو کم غم‌خوار و مهربانی؟

خدایا، شبان لحظه‌های ما باش و شکایتمان را به بیداری متصل کن و هاتف همیشگیِ ابرهایی باش که در غفلت ما می‌گذرند. ما را با واژگان آسمانی و معلمان جانی همنشین و از این طریق درد غفلتمان را درمان کن. هماره سایه‌ی خنکِ ابرهای فرصتی که می‌گذرند را خودآگاهِ ما کن. و جان سبزپسند و سبزجوی ما را از بارانشان بی‌نصیب مگذار.

۱. الفُرصَه تمُّر مرِّ السَحاب فانتَهِزوا فُرَصَ الخَیّر
فرصت‌ها همانند ابر می‌گذرند.  پس هرگاه فرصت خیری پیش آمد، آن را مغتنم بشمارید. (امام علی، نهج البلاغه، حکمت ۲۱)
 
۲. إن الانسان لفی خسر. (العصر، ۱)

۳. دریاب دمی که می‌توانی
بشتاب که عمر در شتاب است
این گرسنه‌گرگ بی‌ترحم
خود سیر نمی‌شود ز مردم
ابنای زمان مثال گندم
وین دور فلک چو آسیاب است (سعدی، غزل ۵۲)

۴. سیزیف در اساطیر یونان فردی است که به جرم فاش‌کردن راز خدایگان محکوم ‌می‌شود تا تخته سنگی را به دوش گرفته و تا قله کوه حمل کند، اما همین که به قله می‌رسد، سنگ به پایین می‌غلتد و سیزیف باید دوباره این کار را انجام دهد. این اسطوره در دنیای جدید نماد پوچی است و از سوی فیلسوفانی مثل کیرکگارد، شوپنهاور، نیچه و نویسنده‌هایی مثل آلبر کامو دستمایه‌ی تحلیل‌های مفصل حول موضوع «معنای زندگی» یا «پوچی» قرار گرفته است.

#دعا
@Hamesh1

BY هامِش (علی سلطانی)


Share with your friend now:
tgoop.com/hamesh1/1496

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Earlier, crypto enthusiasts had created a self-described “meme app” dubbed “gm” app wherein users would greet each other with “gm” or “good morning” messages. However, in September 2021, the gm app was down after a hacker reportedly gained access to the user data. The Channel name and bio must be no more than 255 characters long How to build a private or public channel on Telegram? Telegram offers a powerful toolset that allows businesses to create and manage channels, groups, and bots to broadcast messages, engage in conversations, and offer reliable customer support via bots. A Hong Kong protester with a petrol bomb. File photo: Dylan Hollingsworth/HKFP.
from us


Telegram هامِش (علی سلطانی)
FROM American