tgoop.com/hamesh1/1527
Last Update:
روز طلوع روشنگریِ متعادل ایرانی دور نیست
شهامت پرسشگری و خوداتکاییِ انسانی و آن چیزی که بعدها کانت خودفرمانروایی یا خودآیینیِ (autonomy) انسان نامید، پرچم آغاز دوران روشنگری است؛ جایی که انسان مدعی شد که ایستاده بر زانوی عقل خود و بینیاز به دستگاههای کلان الهیاتی و فرهنگی، میتواند شناخت را آغاز کند و دست به تجربه بزند و خود را خوشبخت سازد. بگذریم از اینکه امروزه در جهان پسامدرن چنین سودایی را خیال خام انسان دوران روشنگری میدانند. مثلا کسی مثل Merold Westphal در کتاب در ستایش دگرآیینی؛ جا باز کردن برای وحی In Praise of Heteronomy: Making Room for Revelation 2017 ایدهی خودآیینیِ کسانی چون هگل و کانت و اسپینوزا را رد میکند و مدعی میشود که آدمی هیچگاه نه «خودآیین» و صاحب عقلی خالص و مستقل، بلکه همیشه «دگرآیین» بوده و متأثر از فرهنگ و دین و جامعه و خانواده و ... عقلانیت ورزیده است. (۱)
اگر به برخی از فیلسوفان و اندیشمندان دوران روشنگری در مثلا فرانسه، مثل دیدرو و دُلباک، نگاه کنیم، درمییابیم که عقلانیت خودبنیاد و تجربهگرایی در نوع رادیکال خود در این دوران مدعی بینیازی و خوشبختیِ مستقل است و تمام همتش ستیز با نهادهای سنت است؛ بهویژه با کلیسا و کشیشان کاتولیک که برای بسیاری از اصحاب دایرةالمعارف فرانسهی دوران روشنگری، دشمن درجه یک بود. اما پس از عبور پوزیتیویسم اولیه و پیشروی در پرسشگری و ورود به عصر شکاکیت در حتی تجربهگرایی، اتکا به وسعت عقلانیت و قدرت تجربه هم، فروتن و واقعیتر شد. گویا علم تجربی و عقل مدرن نیز دیگر جام جهاننما نبودند که با تکیه بر آنان کوس غرور و شادیِ جاودان بزنیم. وقتی آنگونه شد، مادهگراییِ خوابیده در مغز روشنگریِ رادیکال و انکار مطلق هرگونه متافیزیک، تعدیل یافت. انسان مدرن فهمید که کارگاه تجربه و عقل هم آنقدرها که خیال میکرد، جنس درجه اول و ناب بیرون نمیدهد.
اگر سیر روشنگریِ رادیکال اولیه تا روشنگریِ تعدیلیافتهی ثانویهی پسامدرن را بپذیریم و مبنا قرار دهیم، از برخی تندرویهای رنسانس ایرانی نباید بترسیم. این مثل روشنگریِ غربی در آغاز دوران رادیکال خود است که بیش از ایجاب، درصدد نفی و طرد اقتدار نهادهای سنتی است. که بیش از فروتنیِ تجربی و عقلی، خیال میکند فتحالفتوح کرده و شاخ غول را شکسته است. به علم تجربی استناد میکند و آنچه در «شناخت» تجربه نیاید را منکر «هست» میشود. این تکرار خیالِ خودفرمانرواییِ انسان است. این اقتضای آغاز نوعی از اومانیسمِ ایرانی است، ولو فقیرتر از پیشنیازهای فلسفی و علمیِ روشنگریِ غربی. ما در اینجا نیز مثل صنعت و اقتصاد و ...، با تأخیر از خواب بیدار شدهایم و با مونتاژی عجولانه و تقلیدی سرهمبندی میخواهیم سریع انسانی نو شویم.
باز اگر این سیر را بپذیریم، میتوان آیندهای را متصور شد که جامعهی ایرانی در خلق اومانیسم و خودآیینیِ خود از تندرویهای آغازین فاصله گرفته و به نقطهی تعادل و قرار رسیده است. یعنی هیجانهای سلبی و سیاسی در بینیازیِ مطلق به معرفتها و معنویتهای برآمده از سنت و خاصه سنت دینی را ترک گفته است. آن نقطهی تعادل، نقطهی مبارکی است. نقطهای است که خروجیاش رواداری و ترک تندروی از سوی طرفین است. نقطهای است که سنت به صرف تعلق به گذشته طرد نمیشود. نقطهای است که معنویتگرایی مترادف با سلطهی نهاد دین و اقتدار روحانیان و بهرهگیری سیاسی نیست، جمود رخت بربسته و پرسشگری و نگاه انتقادی مترادف کفر نیست، در عین حال توهم بینیازی به مدد آن هم از میان رفته و با بازاندیشی در سنت، نسخهی متعارف و متعادلی از معنویت پذیرفته و رایج شده.
به بیان دیگر، روشنگریِ تندرو و هیجانیِ اولیه که پرچمش ستیز با سنت و طرد مطلق و بنیادگرای آن بود، جای خود را به نسخهای متعادل و بازاندیش میدهد که گفتوگوی انتقادی با سنت را به معنای بازگشت به عقب نمیداند. عین آنچه در غرب پسامدرنِ فروتن و متعادلتر امروز رخ میدهد. در دل این روزهای هیجانی و ستیزهپسند، به گمان من، آن روزِ خوش تعادل دور نیست. روزی که نه معنویت طعمهی فریب میشود و نه روشنگری بهانهی ستیز.
۱. آشنایی با این کتاب را مدیون معرفیِ یاسر میردامادی در سخنرانی درآمدی به وحیشناسی فلسفی هستم.
۲. کتاب In Praise of Heteronomy: Making Room for Revelation 2017 را به صورت رایگان از اینجا دانلود کنید.
#یادداشت
@Hamesh1
BY هامِش (علی سلطانی)
Share with your friend now:
tgoop.com/hamesh1/1527