ديدبان آزار
Photo
مانیفست ستم.pdf
434.8 KB
تمرکز اصلی این مطلب و نقطهعزیمتِ آن، نامۀ «پخشان عزیزی»، با عنوانِ «کتمان حقیقت و آلترناتیوِ آن» است. برای جاگیریِ درستِ مطلب و تدقیق نوشته در ذهن خواننده، گزارههای زیر را که از نامۀ پخشان استخراج شده، رونویسی میکنم: «بارها در بازجویی به دار کشیده شدم ...10 متر به قعرِ زمین فرو بُرده شدم ... سَرخورده و شکستخوردۀ اجتماعی قلمداد شدم ... از همان کودکی مُهر تجزیهطلبی و جنس دوم و شهروندنبودن خوردم ... من تروریست نیستم و ...»
این گزارهها بخشی از نامۀ دقیق و درست پخشان عزیزی است، که میتوان از دلِ آن، رهیافتهایی مسیریاب و هدفساز پیدا کرد؛ بهویژه در زمانهای که محرز شده: «ما جز خودمان کسی را نداریم.»
@harasswatch
این گزارهها بخشی از نامۀ دقیق و درست پخشان عزیزی است، که میتوان از دلِ آن، رهیافتهایی مسیریاب و هدفساز پیدا کرد؛ بهویژه در زمانهای که محرز شده: «ما جز خودمان کسی را نداریم.»
@harasswatch
ديدبان آزار
Photo
🔹روسپیکشی در ایران با نگاهی به شهر نو
نویسنده: الصا
ما وقتی شنیدیم، با موتور دو ساعت رو ۴۰ دیقهای اومدم. صدای جیلیز و ولیز زن و بچه و آهن و آتیش میاومد، بلندگوها که هی عربده میزدن «روح خدا آمد»، «مرگ بر شاه» و ... بعدها شنیدم میگفتن هرکی از اون آتیش فرار کرد لاتا پیداشون کردن، تحویلشون دادن به کلانتری کفترک. میگفتن اعدامشون کردن. هرکی که زنده دررفته، اکثرشون از دهاتا فرار کرده بودن، یا گول خورده بودن. اولش فکر میکردن مسافرن و قراره بیان اینجا کار کنن، بعضیاشون حتی نمیدونستن اینجا چه خبره. یه تعدادیشون رو همین لاتا میکشتن، یا وقتی از کار میافتادن میگذاشتنشون توی کوچه. از صبح تا شب پر از مشتری بود. زنا رو هیچکس اینجا نمیشناخت، چون اسمشون عوض میشد. واویلا روزی که یکی میفهمید آشناش اینجاست، فرداش خون به پا بود.
این روایت نشان میدهد زنان روسپی نه فقط در تهران بلکه در شهرهای دیگر نیز به بیرون از شهر رانده میشدند. بسیاری زنان از خریدوفروش خود بیخبر بودند، بخشی مهاجر و بخشی تارک خانه بودند، ترس از قتل با انگیزه «ناموسی» آنقدر بالا بود که زنان روسپی نام خود را عوض میکردند. و این پیوند قتل ناموسمحور و قتل روسپی را بهدرستی نشان میدهد. برخی شکلگیری شهر نو و دلیل جدایی فیزیکی روسپیان را رعایت بهداشت مردم دانستهاند اما حقیقت فقط این نیست. روایت تاریخی میگوید «وجود دو روسپی در خانه دو اجنبی توسط مردم به شهربانی گزارش داده میشود و رضاخان به فتوای حاج جمال اصفهانی دستور میدهد که هر دو روسپی را در میدان شهر با چوب بزنند تا حد جاری شود، از شدت ضربات چوب، دو زن خون استفراغ کردند، روسپیها به خارج از شهر تبعید و سپس رضاخان دستور داد که تمام روسپیان را از شهر بیرون ببرند تا شهر فاسد نشود. بعد از این اقدام مردم با افتخار به او میگویند سردار سپه.»
تقدیس روسپیکشی و طرد روسپی را در سال ۱۳۰۱ در ارومیه نیز میبینیم؛ مقامات محلی ارومیه با اعتراض مردم روسپیگری را ممنوع و روسپیان را در گونی میکردند و میزدند. بعد موهایشان را میتراشیدند و بهصورت وارونه بر الاغ میگذاشتند و روی صورتهایشان دوده میمالیند و در شهر میگرداندند تا عبرتی شود برای زنان. تاریخ سرکوب روسپیان پر است از نمونههایی که نشان میدهد خوشحالی مردم برای کشتن روسپیان در سال ۵۷ و به آتش کشیدن شهر نو، ریشه سیاسی-فرهنگی عمیقی دارد. چنان عمیق، که زیبایی کنونی پارک رازی کمتر کسی را به یاد فاجعه سوزاندن و کشتار زنانی میاندازد که بسیاریشان در بستر فضای سبز پارک چال شدهاند.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2387/
@harasswatch
نویسنده: الصا
ما وقتی شنیدیم، با موتور دو ساعت رو ۴۰ دیقهای اومدم. صدای جیلیز و ولیز زن و بچه و آهن و آتیش میاومد، بلندگوها که هی عربده میزدن «روح خدا آمد»، «مرگ بر شاه» و ... بعدها شنیدم میگفتن هرکی از اون آتیش فرار کرد لاتا پیداشون کردن، تحویلشون دادن به کلانتری کفترک. میگفتن اعدامشون کردن. هرکی که زنده دررفته، اکثرشون از دهاتا فرار کرده بودن، یا گول خورده بودن. اولش فکر میکردن مسافرن و قراره بیان اینجا کار کنن، بعضیاشون حتی نمیدونستن اینجا چه خبره. یه تعدادیشون رو همین لاتا میکشتن، یا وقتی از کار میافتادن میگذاشتنشون توی کوچه. از صبح تا شب پر از مشتری بود. زنا رو هیچکس اینجا نمیشناخت، چون اسمشون عوض میشد. واویلا روزی که یکی میفهمید آشناش اینجاست، فرداش خون به پا بود.
این روایت نشان میدهد زنان روسپی نه فقط در تهران بلکه در شهرهای دیگر نیز به بیرون از شهر رانده میشدند. بسیاری زنان از خریدوفروش خود بیخبر بودند، بخشی مهاجر و بخشی تارک خانه بودند، ترس از قتل با انگیزه «ناموسی» آنقدر بالا بود که زنان روسپی نام خود را عوض میکردند. و این پیوند قتل ناموسمحور و قتل روسپی را بهدرستی نشان میدهد. برخی شکلگیری شهر نو و دلیل جدایی فیزیکی روسپیان را رعایت بهداشت مردم دانستهاند اما حقیقت فقط این نیست. روایت تاریخی میگوید «وجود دو روسپی در خانه دو اجنبی توسط مردم به شهربانی گزارش داده میشود و رضاخان به فتوای حاج جمال اصفهانی دستور میدهد که هر دو روسپی را در میدان شهر با چوب بزنند تا حد جاری شود، از شدت ضربات چوب، دو زن خون استفراغ کردند، روسپیها به خارج از شهر تبعید و سپس رضاخان دستور داد که تمام روسپیان را از شهر بیرون ببرند تا شهر فاسد نشود. بعد از این اقدام مردم با افتخار به او میگویند سردار سپه.»
تقدیس روسپیکشی و طرد روسپی را در سال ۱۳۰۱ در ارومیه نیز میبینیم؛ مقامات محلی ارومیه با اعتراض مردم روسپیگری را ممنوع و روسپیان را در گونی میکردند و میزدند. بعد موهایشان را میتراشیدند و بهصورت وارونه بر الاغ میگذاشتند و روی صورتهایشان دوده میمالیند و در شهر میگرداندند تا عبرتی شود برای زنان. تاریخ سرکوب روسپیان پر است از نمونههایی که نشان میدهد خوشحالی مردم برای کشتن روسپیان در سال ۵۷ و به آتش کشیدن شهر نو، ریشه سیاسی-فرهنگی عمیقی دارد. چنان عمیق، که زیبایی کنونی پارک رازی کمتر کسی را به یاد فاجعه سوزاندن و کشتار زنانی میاندازد که بسیاریشان در بستر فضای سبز پارک چال شدهاند.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2387/
@harasswatch
دیدبان آزار
طردشدگان ابدی؛ روسپیکشی در ایران با نگاهی به شهر نو
اریخ سرکوب روسپیان پر است از نمونههایی که نشان میدهد خوشحالی مردم برای کشتن روسپیان در سال 57 و به آتش کشیدن شهر نو، ریشه سیاسی-فرهنگی عمیقی دارد. چنان عمیق، که زیبایی کنونی پارک رازی کمتر کسی را به یاد فاجعه سوزاندن و کشتار زنانی میاندازد که بسی
ديدبان آزار
Photo
🔹درباره نسبت مردان با قانون حجاب و عفاف؛ «مامورم و معذور»
برایش اساماس توقیف ماشین به خاطر بیحجابی آمده بود و استرس زیادی داشت. گفت حالا جواب شوهرم را چی بدهم. از سرکار میآید و بهم سرکوفت میزند. به شوهرش تلفن کرده و جریان را گفته بود و همانطور که حدس میزد سرزنش و شماتت زیادی شنیده بود. همسرش گفته بود «چرا دنبال دردسر هستی؟ چرا یک چیزی نمیاندازی روی سرت که این بیشرفها گیر ندهند؟» و بیشرفها را طوری گفته بود که یعنی ببین من هم در تیم شما هستم و از اینها به اندازه شما بدم میآید، ولی ماشین؟ تو رو خدا حجابت را رعایت کن که ماشین را توقیف نکنند. اگر توی جاده باشیم و یکدفعه نگهمان دارند چی؟ پولش میرود در جیب جمهوری اسلامی و با این حرفها و فشارها توانسته بود حجاب را به داخل ماشین برگرداند.
دوستم اولش مقاومت زیادی کرده و گفته بود حتی اگر بمیرد هم دیگر روسری سر نمیکند، اما حالا چند ماهی است که او هم مثل خیلیها در ماشین حجاب میگذارد و در کوچه و خیابان روسریاش را برمیدارد چون او هم مثل بسیاری به این نتیجه رسیده که گاهی باید در مقابل دشمن سینه سپر کرد و گاهی سنگر گرفت.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2388/
@harasswatch
برایش اساماس توقیف ماشین به خاطر بیحجابی آمده بود و استرس زیادی داشت. گفت حالا جواب شوهرم را چی بدهم. از سرکار میآید و بهم سرکوفت میزند. به شوهرش تلفن کرده و جریان را گفته بود و همانطور که حدس میزد سرزنش و شماتت زیادی شنیده بود. همسرش گفته بود «چرا دنبال دردسر هستی؟ چرا یک چیزی نمیاندازی روی سرت که این بیشرفها گیر ندهند؟» و بیشرفها را طوری گفته بود که یعنی ببین من هم در تیم شما هستم و از اینها به اندازه شما بدم میآید، ولی ماشین؟ تو رو خدا حجابت را رعایت کن که ماشین را توقیف نکنند. اگر توی جاده باشیم و یکدفعه نگهمان دارند چی؟ پولش میرود در جیب جمهوری اسلامی و با این حرفها و فشارها توانسته بود حجاب را به داخل ماشین برگرداند.
دوستم اولش مقاومت زیادی کرده و گفته بود حتی اگر بمیرد هم دیگر روسری سر نمیکند، اما حالا چند ماهی است که او هم مثل خیلیها در ماشین حجاب میگذارد و در کوچه و خیابان روسریاش را برمیدارد چون او هم مثل بسیاری به این نتیجه رسیده که گاهی باید در مقابل دشمن سینه سپر کرد و گاهی سنگر گرفت.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2388/
@harasswatch
دیدبان آزار
«مامورم و معذور»
بعد از ژینا از بین رشتههای درهمتنیده و پوسیده سنت، باورها و حرفهای تازه و برابریخواهانه مجال بروز پیدا کرد و مردانی هم در کنار زنان علیه ظلم صدایشان را بلند کردند. قانون «عفاف و حجاب» قرار است از 23 آذر ماه اجرایی شود و وظیفه ماست که زن و مرد و
ديدبان آزار
Video
ویدئو مربوط به لحظه آزادسازی زنان از زندان صیدنایا است. زندانی که گفته میشود رژیم بشار اسد ۱۳ هزار نفر را در آن اعدام کرده و هزاران نفر دیگر را تحت شدیدترین شکنجهها قرار داده است. زنان زندانی به شکنجه جنسی و تجاوز گسترده در زندانهای بشار اسد شهادت داده بودند. عدهای از این زنان با اتکا به صلاحیت قضایی جهانی در کشورهای اروپایی پی دادخواهی و پاسخگو کردن رژیم اسد رفتند. در ادامه بخشهایی از روایات و شهادتهای زنان زندانی را میخوانید.
هشدار: محتوای آزاردهنده
پرتمان میکردند روی زمین و لگد میزدند، سرتاسر بدنمان را مورد ضربوشتم قرار میدادند. با کابلهای ضخیم برق شلاقمان میزدند. روی دست و پستانهایم سیگار خاموش کردند. یک بار با ضربه محکمی به سرم بیهوش شدم.
بهزور به پشت میخواباندنم و پاهایم را بالا می بردند. بعد به ران و پاهایم با چوب و کابل برق حمله میکردند. بارها این کار را انجام دادند.
جنازهها را با تحقیر روی زمین میکشیدند، زندانیان را آویزان میکردند و شکنجه میدادند. روی دیوارها رد خون بود. سلولهای زندان بوی خون میداد.
ژاکت مشکی برایم صحنههای تجاوز را تداعی میکند. صدای قطرههای آب مرا به سلول انفرادی بازمیگرداند. ابزارهای شکنجه بازجو دایما در کابوسهایم ظاهر میشوند.
در دفتر رئیس گارد جمهوریخواه در حلب، زیر تصویر بشار اسد به من تجاوز کردند. دچار خونریزی شدم.
طی دو هفته در فرودگاه ارتش در المزه، بیش از سه بار مورد تجاوز و تعرض جنسی قرار گرفتم. در بازجوییها لختم کردند و از جلو و پشت مورد تجاوز قرار گرفتم. از تجاوز فیلم گرفت و تهدید کرد که برای آشنایان و اطرافیانم میفرستد.
میتوانستی در صورت همه زنان ببینی که شکنجه شدهاند. دختری ۱۶ ساله توسط شش نفر مورد تجاوز گروهی قرار گرفته بود. از خانوادهای مذهبی بود. بردندش و دیگر از او خبری نرسید.
شکنجه شدم، به من جلوی دیگران تجاوز کردند. در سلول حبسم کرده بودند، اما صدای فریاد زندانیان را میشنیدم. صدایشان تا ابد در گوشم زنگ میزند و فراموش کردن آن ممکن نیست.
«فرمانده سلیمان زیباترین دختران را انتخاب میکرد و به اتاق خود میبرد. در دفترش دو اتاق بود. جلوی آن دفتر بود و پشت آن اتاق تجاوز جنسی. یکی از دخترانی که مورد تجاوز قرار گرفته بود باردار شد. آنها به تجاوز به او در دوره بارداری هم ادامه دادند تا جایی که در ماه ششم بارداری زایمان کرد و جلوی چشمش به بچه شلیک کردند.
@harasswatch
هشدار: محتوای آزاردهنده
پرتمان میکردند روی زمین و لگد میزدند، سرتاسر بدنمان را مورد ضربوشتم قرار میدادند. با کابلهای ضخیم برق شلاقمان میزدند. روی دست و پستانهایم سیگار خاموش کردند. یک بار با ضربه محکمی به سرم بیهوش شدم.
بهزور به پشت میخواباندنم و پاهایم را بالا می بردند. بعد به ران و پاهایم با چوب و کابل برق حمله میکردند. بارها این کار را انجام دادند.
جنازهها را با تحقیر روی زمین میکشیدند، زندانیان را آویزان میکردند و شکنجه میدادند. روی دیوارها رد خون بود. سلولهای زندان بوی خون میداد.
ژاکت مشکی برایم صحنههای تجاوز را تداعی میکند. صدای قطرههای آب مرا به سلول انفرادی بازمیگرداند. ابزارهای شکنجه بازجو دایما در کابوسهایم ظاهر میشوند.
در دفتر رئیس گارد جمهوریخواه در حلب، زیر تصویر بشار اسد به من تجاوز کردند. دچار خونریزی شدم.
طی دو هفته در فرودگاه ارتش در المزه، بیش از سه بار مورد تجاوز و تعرض جنسی قرار گرفتم. در بازجوییها لختم کردند و از جلو و پشت مورد تجاوز قرار گرفتم. از تجاوز فیلم گرفت و تهدید کرد که برای آشنایان و اطرافیانم میفرستد.
میتوانستی در صورت همه زنان ببینی که شکنجه شدهاند. دختری ۱۶ ساله توسط شش نفر مورد تجاوز گروهی قرار گرفته بود. از خانوادهای مذهبی بود. بردندش و دیگر از او خبری نرسید.
شکنجه شدم، به من جلوی دیگران تجاوز کردند. در سلول حبسم کرده بودند، اما صدای فریاد زندانیان را میشنیدم. صدایشان تا ابد در گوشم زنگ میزند و فراموش کردن آن ممکن نیست.
«فرمانده سلیمان زیباترین دختران را انتخاب میکرد و به اتاق خود میبرد. در دفترش دو اتاق بود. جلوی آن دفتر بود و پشت آن اتاق تجاوز جنسی. یکی از دخترانی که مورد تجاوز قرار گرفته بود باردار شد. آنها به تجاوز به او در دوره بارداری هم ادامه دادند تا جایی که در ماه ششم بارداری زایمان کرد و جلوی چشمش به بچه شلیک کردند.
@harasswatch
ديدبان آزار
Photo
🔹ضمایر غایب؛ رهایی زنان چگونه با رهایی حیوانات پیوند میخورد؟
برگردان: علی بنیاسد
ضمیر غایب درواقع مفهومی است برای توضیح اینکه چگونه در جریان گوشتخواری و باقی رفتارهای کالاپندارانۀ مشابه، حیوانات از حضور زندۀ یگانهشان محروم میشوند. البته، آدامز معتقد است این مفهوم در روابط بیناانسانی هم وجود دارد، مثل تبعیضهای جنسیتی و نژادی. آدامز مشخصاً دربارۀ جنسیت میگوید در فرهنگهای پدرسالارانه-صنعتی، زنان و حیوانات را باید ضمایر غایب همپوشان به شمار آورد. منظور این است که نظامها و ایدئولوژیهای فرادست نیز گاهی زنان را از یگانگی، تَکبودگی، و سوژگیشان محروم میکند. بنابراین، زنان و حیوانات از اَشکالی مشابه (اما نه یکسان) از خشونت در رنجاند. بدن زنان از طریق ابزارهای ایدئولوژیک (همچون رسانه، پورنوگرافی، بازاریابی، و غیره) تکهتکه و ابژهسازی میشود، چنانکه نگاهِ بیننده بر اجزای بدنِ زن دوخته میشود و نه فردیّت یکپارچۀ او.
بسیاری اوقات این دست فرایندهای ابژهسازی و تکهتکهسازی زنان، عمیقاً متأثر از زبان و تصاویری است که برای توصیف و تحقیرِ حیوانات به کار میرود. بخشهای جنسیشدۀ بدن زنان با واژگانِ حیواننما توصیف میشود و زنان را گاهی پهلوبهپهلوی حیوانات میگذارند. آدامز توضیح میدهد این فرایندها چرخۀ بازگشتی میسازد که باز به حیوانات برمیگردد و به نوبۀ خود به جنسیشدن و زنانهشدنِ حیوانات میانجامد. گاهی در بازاریابیها و تبلیغاتِ تنپارهها و تولیدات ثانویۀ حیوانات [مانند لبنیات و تخممرغ] میبینیم خودِ حیوان مشتاقِ مصرفشدن است یا برای خوردهشدن در حال اغواگری است. آدامز این نکته را اینگونه خلاصه میکند: «در دنیای مردسالارِ حیوانخوار، حیوانْ خاصیتی زنانه و جنسی پیدا میکند و زن نیز خاصیتی حیوانی» (آدامز، ۲۰۱۶:۱۶۵).
نسخه کامل متن:
https://harasswatch.com/news/2384/
@harasswatch
برگردان: علی بنیاسد
ضمیر غایب درواقع مفهومی است برای توضیح اینکه چگونه در جریان گوشتخواری و باقی رفتارهای کالاپندارانۀ مشابه، حیوانات از حضور زندۀ یگانهشان محروم میشوند. البته، آدامز معتقد است این مفهوم در روابط بیناانسانی هم وجود دارد، مثل تبعیضهای جنسیتی و نژادی. آدامز مشخصاً دربارۀ جنسیت میگوید در فرهنگهای پدرسالارانه-صنعتی، زنان و حیوانات را باید ضمایر غایب همپوشان به شمار آورد. منظور این است که نظامها و ایدئولوژیهای فرادست نیز گاهی زنان را از یگانگی، تَکبودگی، و سوژگیشان محروم میکند. بنابراین، زنان و حیوانات از اَشکالی مشابه (اما نه یکسان) از خشونت در رنجاند. بدن زنان از طریق ابزارهای ایدئولوژیک (همچون رسانه، پورنوگرافی، بازاریابی، و غیره) تکهتکه و ابژهسازی میشود، چنانکه نگاهِ بیننده بر اجزای بدنِ زن دوخته میشود و نه فردیّت یکپارچۀ او.
بسیاری اوقات این دست فرایندهای ابژهسازی و تکهتکهسازی زنان، عمیقاً متأثر از زبان و تصاویری است که برای توصیف و تحقیرِ حیوانات به کار میرود. بخشهای جنسیشدۀ بدن زنان با واژگانِ حیواننما توصیف میشود و زنان را گاهی پهلوبهپهلوی حیوانات میگذارند. آدامز توضیح میدهد این فرایندها چرخۀ بازگشتی میسازد که باز به حیوانات برمیگردد و به نوبۀ خود به جنسیشدن و زنانهشدنِ حیوانات میانجامد. گاهی در بازاریابیها و تبلیغاتِ تنپارهها و تولیدات ثانویۀ حیوانات [مانند لبنیات و تخممرغ] میبینیم خودِ حیوان مشتاقِ مصرفشدن است یا برای خوردهشدن در حال اغواگری است. آدامز این نکته را اینگونه خلاصه میکند: «در دنیای مردسالارِ حیوانخوار، حیوانْ خاصیتی زنانه و جنسی پیدا میکند و زن نیز خاصیتی حیوانی» (آدامز، ۲۰۱۶:۱۶۵).
نسخه کامل متن:
https://harasswatch.com/news/2384/
@harasswatch
دیدبان آزار
ضمایر غایب؛ رهایی زنان چگونه با رهایی حیوانات پیوند میخورد؟
شکال مختلف سرکوب، ریشههای مشترک دارند. تبعیضهای مبتنی بر نژاد، جنسیت، یا گونهی جانوری بر سازوکارهای مشابهی استوارند. متن پیش رو با معرفی و تشریح مفهوم «ضمیر غایب» ابزاری به دست میدهد برای جلب توجه ما به رگههای همانند خشونت علیه زنان و خشونت علیه
ديدبان آزار
Photo
🔹معرفی ترجمه جدید سروناز احمدی
#سروناز_احمدی، مترجم، مددکار اجتماعی و کنشگر فمینیست که در زندان محبوس است، ترجمه جدیدیش را به آواز و موی مادرش تقدیم کرده است، دومین کتاب او هم، مانند اثر اول، زمانی منتشر میشود که او در بند است.
زنان و جامعه (قدرت و واژگونی) نوشته سلما جیمز و ماریاروزا دلا کاستا است که هر دو از بنیانگذاران کارزار دستمزد برای کار خانگی هستند. جیمز علاوه بر این، یکی از موسسان مرکز زنان پیوندگاه است که در لندن فضایی جمعی را برای زنان فراهم میکند تا تجربیات خود از خشونت جنسی و نژادی را به اشتراک بگذارند و اقداماتی جمعی را سازماندهی کنند و کنار یکدیگر فعالیتهایی را از آشپزی گرفته تا تماشای فیلم انجام دهند و برای بهبود کیفیت زندگی و رفاه خود قدم بردارند. دالا کاستا همچنین از بنیانگذاران کالکتیو فمینیستی جهانی بوده است که نقش مهمی در بینالمللی ساختن جنبش مزد برای کار خانگی داشت و از دیدگاهی فمینیستی و مارکسیستی به نابرابریهای جنسیتی در زمینه کار خانگی میپرداخت.
کتاب «پایهای مادی برای خواهرانگی» ترسیم میکند که عبارت است از کار خانگی. زنان و واژگونی جامعه به موضوعاتی چون «خانواده» در سرمایهداری، استثمار زنان و لزوم مبارزهی طبقاتی آنان میپردازد و این کتاب برای کسانی که در پی درک نقش نادیدهگرفتهشده زنان در نظام سرمایهداری هستند، یکی از متون مرجع به شمار میرود. ترجمه کتاب توسط نشر افکار منتشر شده و شامل دو مقاله است: زنان و واژگونی جامعه و جایگاه یک زن. مقالهٔ اول را دالا کاستا و جیمز با هم نوشتهاند و دومی را جیمز بهتنهایی.
برشی از متن مقاله اول: «با ظهور شیوه تولید سرمایهداری، زنان، تبعید به انزوا، محبوس در سلول خانواده و از هر نظر به مردان وابسته شدند. استقلال تازۀ برده مزدبگیرِ آزاد (مردان) به او داده نشد و او در همان مرحلۀ وابستگی فردی پیشاسرمایهداری باقی ماند، اما این بار به طرز بیرحمانهتری، زیرا در شرایط جدید، تولید، غالبا در مقیاس وسیع و در شکلی بسیار اجتماعیشده انجام میشود، اما کار خانگی زنان چنین وضعیتی ندارد. ... بر همین اساس هم زنان از تولیدِ مستقیمِ اجتماعیشده حذف و در خانهها منزوی شدند و هرگونه امکان زندگی اجتماعی، خارج از محل سکونتشان از آنها سلب شد و به این ترتیب از دانش اجتماعی و آموزش اجتماعی محروم شدند. وقتی زنان از تجربه سازماندهی و برنامهریزی مبارزات جمعیِ صنعتی یا سایر مبارزات تودهای در سطح گسترده محروم شوند، در اصل از منبع اصلی آموزش یعنی تجربه شورش اجتماعی محروم شدهاند.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2391/
@harasswatch
#سروناز_احمدی، مترجم، مددکار اجتماعی و کنشگر فمینیست که در زندان محبوس است، ترجمه جدیدیش را به آواز و موی مادرش تقدیم کرده است، دومین کتاب او هم، مانند اثر اول، زمانی منتشر میشود که او در بند است.
زنان و جامعه (قدرت و واژگونی) نوشته سلما جیمز و ماریاروزا دلا کاستا است که هر دو از بنیانگذاران کارزار دستمزد برای کار خانگی هستند. جیمز علاوه بر این، یکی از موسسان مرکز زنان پیوندگاه است که در لندن فضایی جمعی را برای زنان فراهم میکند تا تجربیات خود از خشونت جنسی و نژادی را به اشتراک بگذارند و اقداماتی جمعی را سازماندهی کنند و کنار یکدیگر فعالیتهایی را از آشپزی گرفته تا تماشای فیلم انجام دهند و برای بهبود کیفیت زندگی و رفاه خود قدم بردارند. دالا کاستا همچنین از بنیانگذاران کالکتیو فمینیستی جهانی بوده است که نقش مهمی در بینالمللی ساختن جنبش مزد برای کار خانگی داشت و از دیدگاهی فمینیستی و مارکسیستی به نابرابریهای جنسیتی در زمینه کار خانگی میپرداخت.
کتاب «پایهای مادی برای خواهرانگی» ترسیم میکند که عبارت است از کار خانگی. زنان و واژگونی جامعه به موضوعاتی چون «خانواده» در سرمایهداری، استثمار زنان و لزوم مبارزهی طبقاتی آنان میپردازد و این کتاب برای کسانی که در پی درک نقش نادیدهگرفتهشده زنان در نظام سرمایهداری هستند، یکی از متون مرجع به شمار میرود. ترجمه کتاب توسط نشر افکار منتشر شده و شامل دو مقاله است: زنان و واژگونی جامعه و جایگاه یک زن. مقالهٔ اول را دالا کاستا و جیمز با هم نوشتهاند و دومی را جیمز بهتنهایی.
برشی از متن مقاله اول: «با ظهور شیوه تولید سرمایهداری، زنان، تبعید به انزوا، محبوس در سلول خانواده و از هر نظر به مردان وابسته شدند. استقلال تازۀ برده مزدبگیرِ آزاد (مردان) به او داده نشد و او در همان مرحلۀ وابستگی فردی پیشاسرمایهداری باقی ماند، اما این بار به طرز بیرحمانهتری، زیرا در شرایط جدید، تولید، غالبا در مقیاس وسیع و در شکلی بسیار اجتماعیشده انجام میشود، اما کار خانگی زنان چنین وضعیتی ندارد. ... بر همین اساس هم زنان از تولیدِ مستقیمِ اجتماعیشده حذف و در خانهها منزوی شدند و هرگونه امکان زندگی اجتماعی، خارج از محل سکونتشان از آنها سلب شد و به این ترتیب از دانش اجتماعی و آموزش اجتماعی محروم شدند. وقتی زنان از تجربه سازماندهی و برنامهریزی مبارزات جمعیِ صنعتی یا سایر مبارزات تودهای در سطح گسترده محروم شوند، در اصل از منبع اصلی آموزش یعنی تجربه شورش اجتماعی محروم شدهاند.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2391/
@harasswatch
دیدبان آزار
زنان و جامعه، قدرت و واژگونی
سروناز احمدی مترجم، مددکار اجتماعی و کنشگر فمینیست که در زندان محبوس است، ترجمه جدیدیش را به آواز و موی مادرش تقدیم کرده است، دومین کتاب او هم، مانند ترجمه اول زمانی منتشر میشود که او در بند است.
ديدبان آزار
Photo
🔹«او کسی بود»
روز سهشنبه، هزاران نفر که اکثرا زن بودند در خیابانهای نایروبی تظاهرات کردند و خواهان مداخله دولت برای توقف زنکشی شدند. در شهرهای دیگر کنیا هم تجمعاتی کوچکتر برگزار شد. معترضین شعار میدادند: «کشتار زنان را متوقف کنید.» پلیس با گاز اشکآور به استقبال این اعتراض مسالمتآمیز رفت و دستکم سه تن از کنشگران حقوق زنان بازداشت شدند. سال گذشته نیز هزاران نفر علیه زنکشی در سراسر کنیا به خیابان آمدند. این تجمع بزرگترین اعتراض خیابانی بود که تا آن زمان علیه خشونت جنسی و جنسیتمحور در کنیا صورت گرفته بود. در نایروبی، زنان نام قربانیان زنکشی را روی تیشرتهایشان چاپ کردند. روی پلاکاردهایی که بهدست داشتند شعارهایی چون «ما فقط میخواهیم زندگی کنیم»، «کشتن ما را متوقف کنید»، «زنبودن نباید مجازات مرگ در پی داشته باشد» و ... نوشته شده بود. تصویر تعدادی از زنان کشتهشده نیز در دستان معترضان به چشم میخورد. زیر یکی از این تصاویر نوشته شده: «او کسی بود.»
آمار پلیس میگوید از ماه آگوست تا اکتبر سال جاری، ۹۷ زن به بهانههای مرتبط با جنسیت به قتل رسیدهاند. یک دانشجو به قتل رسید و بدن بیجانش رها شده بود. دونده المپیک، توسط پارتنر سابقش به آتش کشیده شد و جانش را از دست داد. زنی به همراه دختر و خواهرزادهاش شکنجه شد، به قتل رسید و بدنهای مثلهشدهشان در نقاط مختلفی پیدا شد. ست نیاکو دختر ۲۳سالهای بود که در ماه اکتبر مورد تجاوز قرار گرفت و به قتل رسید. اما هنوز کسی بابت قتل او بازداشت نشده است. مادرش لوسی موانیکی میگوید: «مردگان نمیتوانند سخن بگویند، پس چه کسی حقیقت را بگوید و از آنها دفاع کند؟ در خیابان به مردان خیره میشوم و از خودم میپرسم آیا او قاتل دخترم است؟ تا ابد باید با این خشم و تروما زندگی کنم.»
فعالان حقوق زنان و خانوادههای قربانیان میگویند پلیس پروندههای زنکشی را باجدیت پیگیری نمیکند. یکی از مظنونان که بابت قتل یک زن و رها کردن جنازهاش در زبالهها بازداشت شده بود، به کمک افسران پلیس از بازداشتگاه فرار کرده است. مادر یکی دیگر از قربانیان میگوید: «زنان بسیاری را از دست دادیم و همچنان زنکشی جدی گرفته نمیشود. گویی هرروز برای ما روز آخر دنیاست.»
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2392/
@harasswatch
روز سهشنبه، هزاران نفر که اکثرا زن بودند در خیابانهای نایروبی تظاهرات کردند و خواهان مداخله دولت برای توقف زنکشی شدند. در شهرهای دیگر کنیا هم تجمعاتی کوچکتر برگزار شد. معترضین شعار میدادند: «کشتار زنان را متوقف کنید.» پلیس با گاز اشکآور به استقبال این اعتراض مسالمتآمیز رفت و دستکم سه تن از کنشگران حقوق زنان بازداشت شدند. سال گذشته نیز هزاران نفر علیه زنکشی در سراسر کنیا به خیابان آمدند. این تجمع بزرگترین اعتراض خیابانی بود که تا آن زمان علیه خشونت جنسی و جنسیتمحور در کنیا صورت گرفته بود. در نایروبی، زنان نام قربانیان زنکشی را روی تیشرتهایشان چاپ کردند. روی پلاکاردهایی که بهدست داشتند شعارهایی چون «ما فقط میخواهیم زندگی کنیم»، «کشتن ما را متوقف کنید»، «زنبودن نباید مجازات مرگ در پی داشته باشد» و ... نوشته شده بود. تصویر تعدادی از زنان کشتهشده نیز در دستان معترضان به چشم میخورد. زیر یکی از این تصاویر نوشته شده: «او کسی بود.»
آمار پلیس میگوید از ماه آگوست تا اکتبر سال جاری، ۹۷ زن به بهانههای مرتبط با جنسیت به قتل رسیدهاند. یک دانشجو به قتل رسید و بدن بیجانش رها شده بود. دونده المپیک، توسط پارتنر سابقش به آتش کشیده شد و جانش را از دست داد. زنی به همراه دختر و خواهرزادهاش شکنجه شد، به قتل رسید و بدنهای مثلهشدهشان در نقاط مختلفی پیدا شد. ست نیاکو دختر ۲۳سالهای بود که در ماه اکتبر مورد تجاوز قرار گرفت و به قتل رسید. اما هنوز کسی بابت قتل او بازداشت نشده است. مادرش لوسی موانیکی میگوید: «مردگان نمیتوانند سخن بگویند، پس چه کسی حقیقت را بگوید و از آنها دفاع کند؟ در خیابان به مردان خیره میشوم و از خودم میپرسم آیا او قاتل دخترم است؟ تا ابد باید با این خشم و تروما زندگی کنم.»
فعالان حقوق زنان و خانوادههای قربانیان میگویند پلیس پروندههای زنکشی را باجدیت پیگیری نمیکند. یکی از مظنونان که بابت قتل یک زن و رها کردن جنازهاش در زبالهها بازداشت شده بود، به کمک افسران پلیس از بازداشتگاه فرار کرده است. مادر یکی دیگر از قربانیان میگوید: «زنان بسیاری را از دست دادیم و همچنان زنکشی جدی گرفته نمیشود. گویی هرروز برای ما روز آخر دنیاست.»
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2392/
@harasswatch
دیدبان آزار
«او کسی بود»
وز سهشنبه، هزاران نفر که اکثرا زن بودند در خیابانهای نایروبی تظاهرات کردند و خواهان مداخله دولت برای توقف زنکشی شدند. در شهرهای دیگر کنیا هم تجمعاتی کوچکتر برگزار شد. معترضین شعار میدادند: «کشتار زنان را متوقف کنید.» پلیس با گاز اشکآور به استقب
ديدبان آزار
Photo
🔹در امتداد سهشنبههای نه به اعدام
روز بیستم آبان وریشه مرادی، فعال حقوق زنان، کودکان و طبقات محروم و از اعضای جامعه آزاد زنان شرق کردستان (کژار)، از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست قاضی ابوالقاسم صلواتی به اتهام «بغی» به اعدام محکوم شد. در جلسات دادگاه، وریشه مرادی حق دفاع از خود را نداشته و قاضی به وکلای نیز اجازه دفاع از او را نداده است. وریشه در تاریخ ۱۰ مرداد ۱۴۰۲ توسط نیروهای امنیتی در سنندج به طرز خشونتآمیزی بازداشت شد و ماهها از دسترسی به وکیل، ملاقات، و حقوق اولیه زندانی محروم ماند. او تجربه بازجویی در بند ۲۰۹ زندان اوین را اینگونه توصیف کرده است: «آنجا به مدت چهار ماه و نیم در بازجوییها، تحت فشارهای بسیار، از جمله شکنجههای سفید، سناریوسازیهای متناقض و فریبنده و تهدید به ترور شخصیت، گرفتن اعتراف اجباری و ... نگه داشته شدم. سردردهای شدید و خونریزیهای مداوم (از ناحیه بینی)، شدیدتر شدن دردهای گردن و کمر، ارمغان روزهای حضورم در سلول انفرادی بود.»
پخشان عزیزی فعال سیاسی کرد و مددکار اجتماعی داوطلب، پس از ۱۰ ماه بازداشت موقت و بلاتکلیفی با اتهامات مشابه توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری به اعدام محکوم شد. بنا بر اظهارات وکلای پخشان عزیزی مبنی بر رسیدگی شتابزده در دیوان عالی کشور، او در خطر جدی اعدام قرار گرفته است. پخشان عزیزی در پاییز سال ۱۳۹۳ جهت کمکرسانی در کمپهای آوارگان جنگی به شمال سوریه و شهر قامیشلو رفت. او برای کار در حوزۀ مددکاری زنان به راهی کمپهای آوارگان شد و به زنان و کودکان آسیبدیده کمک میکرد. او در مکاتباتش نوشته است: «از اینکه اینجا برای پول کار نمیکنم، خوشحالم. اینجا مثل مدرسهای برای کسب تجربۀ فعالیت و زندگی است.»
مدتی پیش شش متهم پرونده اکباتان نیز به اعدام محکوم شدند. ۷۴ درصد از کل اعدامهای ثبتشده جهانی در سال ۲۰۲۳ (از جمله اعدام ۲۲ زن) مربوط به ایران بوده است. با اعدام دستکم ۱۶۶ نفر در ماه اکتبر سال جاری، رکورد اعدام ماهانه در دو دهه اخیر شکسته شد. صدور و اجرای احکام اعدام در ایران در حالی ادامه دارد که ۴۷ هفته از آغاز کارزار سهشنبههای «نه به اعدام» در سراسر ایران میگذرد و تاکنون ۲۷ زندان به این جریان اعتراضی پیوستهاند از جمله بند زنان اوین و زنان زندانی سیاسی در لاکان رشت. صدای نه به اعدام که در جنبش «زن، زندگی، آزادی» به اوج خود رسید، رساتر از همیشه تدوام پیدا کرده است. در صدور حکم اعدام، هرگز عدالتی در کار نیست و نه دستگاه قضایی جمهوری اسلامی و نه هیچ دستگاه قضایی دیگری صلاحیت تصمیمگیری درباره «زندگی»، این اسم رمز مبارزه ما را ندارد. ما جمعی از کنشگران مدنی و فعالان حقوق زنان، از طیفها و رویکردهای متنوع سیاسی انزجار خود را از احکام اعدام اعلام میکنیم و با تمامی ابزارهای موجود به مبارزه با این کردار ضدانسانی ادامه میدهیم. ما خواهان لغو احکام اعدام، و آزادی بیقیدوشرط پخشان عزیزی و وریشه مرادی هستیم.
مشاهده اسامی امضاکنندگان:
https://forms.gle/RCXfMdmkZsBb9yhB9
@harasswatch
روز بیستم آبان وریشه مرادی، فعال حقوق زنان، کودکان و طبقات محروم و از اعضای جامعه آزاد زنان شرق کردستان (کژار)، از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست قاضی ابوالقاسم صلواتی به اتهام «بغی» به اعدام محکوم شد. در جلسات دادگاه، وریشه مرادی حق دفاع از خود را نداشته و قاضی به وکلای نیز اجازه دفاع از او را نداده است. وریشه در تاریخ ۱۰ مرداد ۱۴۰۲ توسط نیروهای امنیتی در سنندج به طرز خشونتآمیزی بازداشت شد و ماهها از دسترسی به وکیل، ملاقات، و حقوق اولیه زندانی محروم ماند. او تجربه بازجویی در بند ۲۰۹ زندان اوین را اینگونه توصیف کرده است: «آنجا به مدت چهار ماه و نیم در بازجوییها، تحت فشارهای بسیار، از جمله شکنجههای سفید، سناریوسازیهای متناقض و فریبنده و تهدید به ترور شخصیت، گرفتن اعتراف اجباری و ... نگه داشته شدم. سردردهای شدید و خونریزیهای مداوم (از ناحیه بینی)، شدیدتر شدن دردهای گردن و کمر، ارمغان روزهای حضورم در سلول انفرادی بود.»
پخشان عزیزی فعال سیاسی کرد و مددکار اجتماعی داوطلب، پس از ۱۰ ماه بازداشت موقت و بلاتکلیفی با اتهامات مشابه توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری به اعدام محکوم شد. بنا بر اظهارات وکلای پخشان عزیزی مبنی بر رسیدگی شتابزده در دیوان عالی کشور، او در خطر جدی اعدام قرار گرفته است. پخشان عزیزی در پاییز سال ۱۳۹۳ جهت کمکرسانی در کمپهای آوارگان جنگی به شمال سوریه و شهر قامیشلو رفت. او برای کار در حوزۀ مددکاری زنان به راهی کمپهای آوارگان شد و به زنان و کودکان آسیبدیده کمک میکرد. او در مکاتباتش نوشته است: «از اینکه اینجا برای پول کار نمیکنم، خوشحالم. اینجا مثل مدرسهای برای کسب تجربۀ فعالیت و زندگی است.»
مدتی پیش شش متهم پرونده اکباتان نیز به اعدام محکوم شدند. ۷۴ درصد از کل اعدامهای ثبتشده جهانی در سال ۲۰۲۳ (از جمله اعدام ۲۲ زن) مربوط به ایران بوده است. با اعدام دستکم ۱۶۶ نفر در ماه اکتبر سال جاری، رکورد اعدام ماهانه در دو دهه اخیر شکسته شد. صدور و اجرای احکام اعدام در ایران در حالی ادامه دارد که ۴۷ هفته از آغاز کارزار سهشنبههای «نه به اعدام» در سراسر ایران میگذرد و تاکنون ۲۷ زندان به این جریان اعتراضی پیوستهاند از جمله بند زنان اوین و زنان زندانی سیاسی در لاکان رشت. صدای نه به اعدام که در جنبش «زن، زندگی، آزادی» به اوج خود رسید، رساتر از همیشه تدوام پیدا کرده است. در صدور حکم اعدام، هرگز عدالتی در کار نیست و نه دستگاه قضایی جمهوری اسلامی و نه هیچ دستگاه قضایی دیگری صلاحیت تصمیمگیری درباره «زندگی»، این اسم رمز مبارزه ما را ندارد. ما جمعی از کنشگران مدنی و فعالان حقوق زنان، از طیفها و رویکردهای متنوع سیاسی انزجار خود را از احکام اعدام اعلام میکنیم و با تمامی ابزارهای موجود به مبارزه با این کردار ضدانسانی ادامه میدهیم. ما خواهان لغو احکام اعدام، و آزادی بیقیدوشرط پخشان عزیزی و وریشه مرادی هستیم.
مشاهده اسامی امضاکنندگان:
https://forms.gle/RCXfMdmkZsBb9yhB9
@harasswatch
Google Docs
بیانیه جمعی از کنشگران مدنی و فعالان حقوق زنان در حمایت از پخشان عزیزی و وریشه مرادی
روز بیستم آبان وریشه مرادی، فعال حقوق زنان، کودکان و طبقات محروم و از اعضای جامعه آزاد زنان شرق کردستان (کژار)، از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست قاضی ابوالقاسم صلواتی به اتهام «بغی» به اعدام محکوم شد. در جلسات دادگاه، وریشه مرادی حق دفاع…
ديدبان آزار
Photo
🔹اشباح حقیقت و عواطف
نویسنده: نینا وباب
سالها پیش، چیزکی از تجربهٔ آزار در کودکی نوشتم. در فیسبوک بود و جمع دوستانه. چیزی برایم نوشت و کلاماش سراسر فهمِ کلامام به نظر آمد. احساس کردم سراسرْ راستی است، بارها گپ زدیم و بارها دیدار کردیم. رفتهرفته اما ردی از نبودنْ جا گذاشت؛ نقشی مبهم و گیجکننده. امر منفی درونم در تماس با او مشدد شده بود. دیدارها و گپهامان کم و کمتر شد و روزی از پسِ احساساتِ متناقض، برایش کوتاه نوشتم «آنفرند»اش کردهام. پاسخ اما بلندبالا بود، دهها سطر تحقیر، ناسزا، خشونت و آزار. میدانست که چگونه ردی از «حقیقت» را در کلام بگنجاند؛ با کلام آشنا بود و کلاماش با آزار. به یاد میآوردم که چگونه یکبار به دییوینیس مانندم کرده بود: چراغ به دست، «حقیقت» را و آدم «راستین» را جستوجو میکردم. با خود گفته بودم، آزاردیده خاصه از نوعِ کودکاش، جهان را گِردِ همین جستوجو میسازد. به او اما چیزی نگفتم. به یاد میآورم که چگونه از پسِ نامهٔ وهنآمیزش، جهان، دوباره هیولاوش به نظر آمده بود، و من میبایست بار دیگر چراغ به دست، راستی را میجُستم.
۲. با دستهایی لرزان، پاسخی نوشتم سراسر حقارتآمیز. مواجههای چنین سهمگین؛ چراغی در دل شب، رابطهای پرشور، مصرفِ تن و پایان زخمزننده تا ماهها ردی از ترس، اندوه و آسیب بر جانم گذاشت. منْ آزار دیده و چیزی نگفته بودم. آزار دیده و قطع/پایان را انتخاب کرده بودم، کُنِشی که آزاری به مراتب مشددتر رقم زد. سالها از این تلاقی میگذرد و من، بارها به سیر عواطفام در آن چند ماه اندیشیدهام. به رابطهای دوسویه که یک سو، عموماْ ساکت و نادیده میمانْد: نادیده گرفته میشد، میخواست که نادیده بماند و همزمان میلی سرکش، نبودن را تاب نمیآورد. به یاد میآورم که هر تلاقی، اشباح آسیب را احضار میکرد و او «ناتوان/غافل» از مشاهدهٔ آنها بود. چگونه میتوان در مقام احضار بود و از آن خبر نداشت؟ چگونه میتوان احساسات را، درد را، آسیب را از گذشته تهی کرد؟ چگونه میتوان در چنین فضایی، درک متقابل آفرید؟ سادهانگارانه باشد شاید.
۳. از او با چند دوست گفتم، شاید که نوری بتابد. نتابید.
۴. سالها بعد، نامهای نوشت و عذر خواست. کلاماش به جانام نشست. هنوز هم رویارویی با او گیجام میکرد و همچنان راهکارم، قطع/پایان یا بیرون پریدن از آن «ارتباط» بود. کلاماش را ناباورانه میخواندم و همانقدر که میخواستم باور کنم ـ شاید که زخمی کهنه ترمیم شود ـ به همان اندازه به خود نهیب میزدم که دور بریز و تمام کن. پاسخی ندادم و نخواستم که بار دیگر «بازی»اش را باور کنم.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2394/
@harasswatch
نویسنده: نینا وباب
سالها پیش، چیزکی از تجربهٔ آزار در کودکی نوشتم. در فیسبوک بود و جمع دوستانه. چیزی برایم نوشت و کلاماش سراسر فهمِ کلامام به نظر آمد. احساس کردم سراسرْ راستی است، بارها گپ زدیم و بارها دیدار کردیم. رفتهرفته اما ردی از نبودنْ جا گذاشت؛ نقشی مبهم و گیجکننده. امر منفی درونم در تماس با او مشدد شده بود. دیدارها و گپهامان کم و کمتر شد و روزی از پسِ احساساتِ متناقض، برایش کوتاه نوشتم «آنفرند»اش کردهام. پاسخ اما بلندبالا بود، دهها سطر تحقیر، ناسزا، خشونت و آزار. میدانست که چگونه ردی از «حقیقت» را در کلام بگنجاند؛ با کلام آشنا بود و کلاماش با آزار. به یاد میآوردم که چگونه یکبار به دییوینیس مانندم کرده بود: چراغ به دست، «حقیقت» را و آدم «راستین» را جستوجو میکردم. با خود گفته بودم، آزاردیده خاصه از نوعِ کودکاش، جهان را گِردِ همین جستوجو میسازد. به او اما چیزی نگفتم. به یاد میآورم که چگونه از پسِ نامهٔ وهنآمیزش، جهان، دوباره هیولاوش به نظر آمده بود، و من میبایست بار دیگر چراغ به دست، راستی را میجُستم.
۲. با دستهایی لرزان، پاسخی نوشتم سراسر حقارتآمیز. مواجههای چنین سهمگین؛ چراغی در دل شب، رابطهای پرشور، مصرفِ تن و پایان زخمزننده تا ماهها ردی از ترس، اندوه و آسیب بر جانم گذاشت. منْ آزار دیده و چیزی نگفته بودم. آزار دیده و قطع/پایان را انتخاب کرده بودم، کُنِشی که آزاری به مراتب مشددتر رقم زد. سالها از این تلاقی میگذرد و من، بارها به سیر عواطفام در آن چند ماه اندیشیدهام. به رابطهای دوسویه که یک سو، عموماْ ساکت و نادیده میمانْد: نادیده گرفته میشد، میخواست که نادیده بماند و همزمان میلی سرکش، نبودن را تاب نمیآورد. به یاد میآورم که هر تلاقی، اشباح آسیب را احضار میکرد و او «ناتوان/غافل» از مشاهدهٔ آنها بود. چگونه میتوان در مقام احضار بود و از آن خبر نداشت؟ چگونه میتوان احساسات را، درد را، آسیب را از گذشته تهی کرد؟ چگونه میتوان در چنین فضایی، درک متقابل آفرید؟ سادهانگارانه باشد شاید.
۳. از او با چند دوست گفتم، شاید که نوری بتابد. نتابید.
۴. سالها بعد، نامهای نوشت و عذر خواست. کلاماش به جانام نشست. هنوز هم رویارویی با او گیجام میکرد و همچنان راهکارم، قطع/پایان یا بیرون پریدن از آن «ارتباط» بود. کلاماش را ناباورانه میخواندم و همانقدر که میخواستم باور کنم ـ شاید که زخمی کهنه ترمیم شود ـ به همان اندازه به خود نهیب میزدم که دور بریز و تمام کن. پاسخی ندادم و نخواستم که بار دیگر «بازی»اش را باور کنم.
متن کامل:
https://harasswatch.com/news/2394/
@harasswatch
دیدبان آزار
اشباحِ حقیقت و عواطف
سالها پیش، چیزکی از تجربهٔ آزار در کودکی نوشتم. در فیسبوک بود و جمع دوستانه. چیزی برایم نوشت و کلاماش سراسر فهمِ کلامام به نظر آمد. احساس کردم سراسرْ راستی است، بارها گپ زدیم و بارها دیدار کردیم. رفتهرفته اما ردی از نبودنْ جا گذاشت؛ نقشی مبهم و