#آموزشی
👄❣️نشستن در لگن حاوی جوشانده پوست انار خشک شده:
💦- برای درمان سستی و بیرون زدن مقعد به خصوص در کودکان، بسیار عالی است.
💦- بواسیر را کوچک میکند و خونریزی آن را بند میآورد.
💦- در درمان انواع عفونتهای رحمی و زنانه و زخمهای رحم، به طرز چشمگیری عمل میکند.
💦- باعث کاهش اندازه و تنگی واژن میشود.
💦- در کاهش برخی عوارض افتادگی رحم مفید است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
👄❣️نشستن در لگن حاوی جوشانده پوست انار خشک شده:
💦- برای درمان سستی و بیرون زدن مقعد به خصوص در کودکان، بسیار عالی است.
💦- بواسیر را کوچک میکند و خونریزی آن را بند میآورد.
💦- در درمان انواع عفونتهای رحمی و زنانه و زخمهای رحم، به طرز چشمگیری عمل میکند.
💦- باعث کاهش اندازه و تنگی واژن میشود.
💦- در کاهش برخی عوارض افتادگی رحم مفید است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_617
🦋🦋شیطان مونث🦋🦋
اینکه قرار بود برسم خونه حس بهتری بهم میداد.
به اونجا عادت کرده بودم. به دیدن شیرین و نارگل...به دیدن اون حیاط سرسبز...به خوردن شربت خاکشیرها و معجونهای نارگل...حتی به اخم و تخم های فوزیه!!!
اژدر در ماشین رو برام باز کرد و من کنار ارسلان نشستم.خودشم پشت فرمون نشست ...
دست ارسلان رو گرفتم لبخند زد و گفت:
-خوشحالی که می ریم اونجا...!؟
-آره خیلی!اونجا رو بیشتر دوست دارم....بهتره...شایدم بهتر نباشه ولی به من که حس بهتری میده!
سرشو تکون داد و گفت:
-آره منم اونجارو بیشتر دوست دارم....
دیگه چیزی نگفتم...سرمو گذاشتم رو شونه اش و دستشو گرفتم.نمیدونم چرا جدیدا اینقدر مثل کنه به ارسلان میچسبیدم.شاید دلیلش این بود که مدام ترس از دست دادنشو داشتم...ترس از اینکه نکنه کسی بخواد اونو ازم بگیره و دوباره بی پناهم کنه....
آخه من دیگه فقط من نبودم....من دونفر بودم.خودم و بچه ای که با اینکه نمیدونستم حتی جنسیتش چی هست اما بازم حسش میکردم...دوستش داشتم و میخواستم خوشبخت بشه و سختی های که من کشیدمو متحمل نشه....
هنوزم وقتی به این فکر میکنم که ممکن بود دیشب من اصلا ایران نباشم تمام تنم می لرزید....این اولین تصمیم درست زندگیم بود.اولین!
اما بوراک کجاست!؟ چیکار میکنه!؟ فهمیده که من اومدم پیش ارسلان...!؟ امیدوارم بدونه...و حتی اینکه دیگه نمیخوام بهش فکر کنم....
-شانار پیاده شو...
چشمامو باز کردمو سرمو ازروی شونه اش برداشتم.ظاهرا رسیده بودیم...
دستمو گرفت تا پیاده بشم.ابراهیم دوید سمتمون و گفت:
-سلام آقا..سلام خانم...خوبی آقا؟چشممون روشن اقا بالاخره شمارو دیدیم...مسافرت خوب بود اقا...
-آره آره...خوب بود...تو چطوری!؟
لبخندی روی صورت پر ابهت ابراهیم نشست.دستشو به نشانه ی ارادت روی سینه اش گذاشت و کفت:
-مخلصیم آقا..ماهم خوبیم...
خب! پس به جز اژدر بقیه ی اهالی این خونه تصورشون این بود ارسلان رفته مسافرت...
باهمدیگه رفتیم سمت خونه...همش منتظر بودم بوراک بیاد بیرون...دلم میخواست بدون که اینجام...میخواستم بدونه دیگه نمیخوام به فرار فکر کنم..یا حتی به ترک کردن ارسلان برای چند دقیقه...!!!
اما تنها کسی که به استقبال اومد فوزیه بود.مثل همیشه انگار که نه انگار من هم وجود داشته باشم رو کرد سمت ارشلان تا کمر براش خم شد و گفت:
-خوش اومدین آقا...قدم رنجه فرمودین....
-ممنون فوزیه...
-چیزی میل دارید آقا!؟
-بله...مثل همیشه...شربت خاکشیر با گل محمدی و زعفرون ...خنک باشه...
-چشم آقا...
اهسته درگوشش گفتم:
-منم میخوام....
-تو که دوست نداشتی
-حالا دوست دارم...
با لبخند سرشو بلند کرد و گفت:
-برای شانارهم بیار...
پشت چشمی نازک کرد و گفت:
-اطاعت امر آقا....
درحالی که بازوش رو گرفته بودم اروم آروم پله هارو رفتیم بالا...اون خیلی خوب نمیتونست راه بره....گاهی دردش تیر میکشید.برای همین اهسته و بااحتیاط جوری که زخمهاش تیر نکشن قدم برمیداشت....
تا رفتیم توی اتاق گفت:
-من میرم دوش بگیرم...
-باشه...
نشیتم رو کاناپه و اون رفت حموم...چند دقیقه بعد فوزیه با سینی سفارشها اومد داخل....اون شربت زعفرون و خاکشیر و گل محمدی و تخم شربتی آب از لب و لوچه ام آویزون کرد.....
کنار میز خم شد و سینی رو گذاشت مقابلم....
لیوان گود و بزرگ رو برداشتم و یکمش رو خوردم....اووووم...عالی بود...بی نظیر....با لیخند گقتم:
-مرسی فوزیه جان!
از لفظ جان جفت ابروهاش بالا پرید.متعجب نگاهم کرد و بعد اخمی مابین دو ابروش نشست...فکر کنم این زن اصل کلمات محبت آنیز با ذائقه اش یازگار نبود ظاهراااا!
پشت چشمی نازک کرد و خواست بره که گفتم:
-فوزیه....
ایستاد و آهسته چرخید سمتم.با لبخند بهش خیره شدم و بعد گفتم:
-میشه بیای جلو...
سرسین نگاهم کدد و چند قدمی اومد جلو....اروم گفتم:
-میخوام یه خبر بهت بدم....
بدیحت گیج شده بود.شاید داشت باخودش میگفت این دختر که ازش بدم میاد چه مرگش شده امروز....خشک و بی احساس گفت:
-چه خبری !؟
به زور لبخندمو کنترل کردمو گفتم:
-من باردارم..ارسلان داره پدر میشه...
هیچی نگفت.هیچی واکنشی....شاید ماتش برده بود بعدش دو طرف لبهاش کش اومدن و چیزی باخودش گفت که من نفهمیدم.......
اما بعد خیلی سریع و انگار که متوجه حضور من شده باشه لبخندشو جمع و جور کرد و گفت:
-مبارک باشه....
و رفت...خندیدم.من که میدونم خوشحال شده اما بخاطر روحیه اش به روی خودش نمیاره....
فوزیه است دیگه.....چیکارش میشه کرد!
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🦋🦋شیطان مونث🦋🦋
اینکه قرار بود برسم خونه حس بهتری بهم میداد.
به اونجا عادت کرده بودم. به دیدن شیرین و نارگل...به دیدن اون حیاط سرسبز...به خوردن شربت خاکشیرها و معجونهای نارگل...حتی به اخم و تخم های فوزیه!!!
اژدر در ماشین رو برام باز کرد و من کنار ارسلان نشستم.خودشم پشت فرمون نشست ...
دست ارسلان رو گرفتم لبخند زد و گفت:
-خوشحالی که می ریم اونجا...!؟
-آره خیلی!اونجا رو بیشتر دوست دارم....بهتره...شایدم بهتر نباشه ولی به من که حس بهتری میده!
سرشو تکون داد و گفت:
-آره منم اونجارو بیشتر دوست دارم....
دیگه چیزی نگفتم...سرمو گذاشتم رو شونه اش و دستشو گرفتم.نمیدونم چرا جدیدا اینقدر مثل کنه به ارسلان میچسبیدم.شاید دلیلش این بود که مدام ترس از دست دادنشو داشتم...ترس از اینکه نکنه کسی بخواد اونو ازم بگیره و دوباره بی پناهم کنه....
آخه من دیگه فقط من نبودم....من دونفر بودم.خودم و بچه ای که با اینکه نمیدونستم حتی جنسیتش چی هست اما بازم حسش میکردم...دوستش داشتم و میخواستم خوشبخت بشه و سختی های که من کشیدمو متحمل نشه....
هنوزم وقتی به این فکر میکنم که ممکن بود دیشب من اصلا ایران نباشم تمام تنم می لرزید....این اولین تصمیم درست زندگیم بود.اولین!
اما بوراک کجاست!؟ چیکار میکنه!؟ فهمیده که من اومدم پیش ارسلان...!؟ امیدوارم بدونه...و حتی اینکه دیگه نمیخوام بهش فکر کنم....
-شانار پیاده شو...
چشمامو باز کردمو سرمو ازروی شونه اش برداشتم.ظاهرا رسیده بودیم...
دستمو گرفت تا پیاده بشم.ابراهیم دوید سمتمون و گفت:
-سلام آقا..سلام خانم...خوبی آقا؟چشممون روشن اقا بالاخره شمارو دیدیم...مسافرت خوب بود اقا...
-آره آره...خوب بود...تو چطوری!؟
لبخندی روی صورت پر ابهت ابراهیم نشست.دستشو به نشانه ی ارادت روی سینه اش گذاشت و کفت:
-مخلصیم آقا..ماهم خوبیم...
خب! پس به جز اژدر بقیه ی اهالی این خونه تصورشون این بود ارسلان رفته مسافرت...
باهمدیگه رفتیم سمت خونه...همش منتظر بودم بوراک بیاد بیرون...دلم میخواست بدون که اینجام...میخواستم بدونه دیگه نمیخوام به فرار فکر کنم..یا حتی به ترک کردن ارسلان برای چند دقیقه...!!!
اما تنها کسی که به استقبال اومد فوزیه بود.مثل همیشه انگار که نه انگار من هم وجود داشته باشم رو کرد سمت ارشلان تا کمر براش خم شد و گفت:
-خوش اومدین آقا...قدم رنجه فرمودین....
-ممنون فوزیه...
-چیزی میل دارید آقا!؟
-بله...مثل همیشه...شربت خاکشیر با گل محمدی و زعفرون ...خنک باشه...
-چشم آقا...
اهسته درگوشش گفتم:
-منم میخوام....
-تو که دوست نداشتی
-حالا دوست دارم...
با لبخند سرشو بلند کرد و گفت:
-برای شانارهم بیار...
پشت چشمی نازک کرد و گفت:
-اطاعت امر آقا....
درحالی که بازوش رو گرفته بودم اروم آروم پله هارو رفتیم بالا...اون خیلی خوب نمیتونست راه بره....گاهی دردش تیر میکشید.برای همین اهسته و بااحتیاط جوری که زخمهاش تیر نکشن قدم برمیداشت....
تا رفتیم توی اتاق گفت:
-من میرم دوش بگیرم...
-باشه...
نشیتم رو کاناپه و اون رفت حموم...چند دقیقه بعد فوزیه با سینی سفارشها اومد داخل....اون شربت زعفرون و خاکشیر و گل محمدی و تخم شربتی آب از لب و لوچه ام آویزون کرد.....
کنار میز خم شد و سینی رو گذاشت مقابلم....
لیوان گود و بزرگ رو برداشتم و یکمش رو خوردم....اووووم...عالی بود...بی نظیر....با لیخند گقتم:
-مرسی فوزیه جان!
از لفظ جان جفت ابروهاش بالا پرید.متعجب نگاهم کرد و بعد اخمی مابین دو ابروش نشست...فکر کنم این زن اصل کلمات محبت آنیز با ذائقه اش یازگار نبود ظاهراااا!
پشت چشمی نازک کرد و خواست بره که گفتم:
-فوزیه....
ایستاد و آهسته چرخید سمتم.با لبخند بهش خیره شدم و بعد گفتم:
-میشه بیای جلو...
سرسین نگاهم کدد و چند قدمی اومد جلو....اروم گفتم:
-میخوام یه خبر بهت بدم....
بدیحت گیج شده بود.شاید داشت باخودش میگفت این دختر که ازش بدم میاد چه مرگش شده امروز....خشک و بی احساس گفت:
-چه خبری !؟
به زور لبخندمو کنترل کردمو گفتم:
-من باردارم..ارسلان داره پدر میشه...
هیچی نگفت.هیچی واکنشی....شاید ماتش برده بود بعدش دو طرف لبهاش کش اومدن و چیزی باخودش گفت که من نفهمیدم.......
اما بعد خیلی سریع و انگار که متوجه حضور من شده باشه لبخندشو جمع و جور کرد و گفت:
-مبارک باشه....
و رفت...خندیدم.من که میدونم خوشحال شده اما بخاطر روحیه اش به روی خودش نمیاره....
فوزیه است دیگه.....چیکارش میشه کرد!
@harimezendgi👩❤️👨🦋
✴️ دوشنبه 👈24 دی / جدی 1403
👈12 رجب 1446👈13 ژانویه 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ امور دینی و اسلامی.
❇️امروز برای امور زیر خوب است:
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅نوشیدن دوا و دارو.
✅صید و شکار و دام گذاری.
✅امور کشاورزی و زراعی.
✅دیدار با امراء و بزرگان
✅امور مقدماتی ازدواج.(در حد گفتگو)
✅و جابجایی و نقل و انتقال خوب است.
🚘مسافرت مکروه و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود).
👶زایمان مناسب و نوزاد صالح و عفیف باشد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج سرطان و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است:
✳️امور زراعی و بذر افشانی.
✳️ایجاد کانال و آبراه و کندن چاه و جوی.
✳️خرید کردن.
✳️درختکاری.
✳️و معاملات ملکی نیک است.
📛ولی عقدِ ازدواج خوب نیست.
🟣 امور مربوط به نوشتن ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است.
👩❤️👨 مباشرت و مجامعت:
مباشرت امشب : فرزند چنین شبی شهادت در راه خداوند نصیبش گردد.
💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز باعث هیبت و شکوه می شود.
🔴 حجامت:
#خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث سلامتی می شود.
🔵ناخن گرفتن:
دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد.
👕دوخت و دوز لباس:
دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ استخاره:
وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن).
✳️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه.
✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا_لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد.
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴😴 تعبیر خواب.
تعبیر خوابی که امشب شبِ سه شنبه دیده شود طبق ایه ی 13 سوره مبارکه "رعد" است.
یسبح الرعد بحمد ه و الملائکه من خیفته...
فردا در کل برای هیچ اموری مناسب نیست از مسافرت و قرارداد و عقد و نکاح و ....
👈12 رجب 1446👈13 ژانویه 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ امور دینی و اسلامی.
❇️امروز برای امور زیر خوب است:
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅نوشیدن دوا و دارو.
✅صید و شکار و دام گذاری.
✅امور کشاورزی و زراعی.
✅دیدار با امراء و بزرگان
✅امور مقدماتی ازدواج.(در حد گفتگو)
✅و جابجایی و نقل و انتقال خوب است.
🚘مسافرت مکروه و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود).
👶زایمان مناسب و نوزاد صالح و عفیف باشد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج سرطان و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است:
✳️امور زراعی و بذر افشانی.
✳️ایجاد کانال و آبراه و کندن چاه و جوی.
✳️خرید کردن.
✳️درختکاری.
✳️و معاملات ملکی نیک است.
📛ولی عقدِ ازدواج خوب نیست.
🟣 امور مربوط به نوشتن ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است.
👩❤️👨 مباشرت و مجامعت:
مباشرت امشب : فرزند چنین شبی شهادت در راه خداوند نصیبش گردد.
💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز باعث هیبت و شکوه می شود.
🔴 حجامت:
#خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث سلامتی می شود.
🔵ناخن گرفتن:
دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد.
👕دوخت و دوز لباس:
دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ استخاره:
وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن).
✳️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه.
✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا_لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد.
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴😴 تعبیر خواب.
تعبیر خوابی که امشب شبِ سه شنبه دیده شود طبق ایه ی 13 سوره مبارکه "رعد" است.
یسبح الرعد بحمد ه و الملائکه من خیفته...
فردا در کل برای هیچ اموری مناسب نیست از مسافرت و قرارداد و عقد و نکاح و ....
#ایده_متن
صبح ها،
چَشمانت را
درون قلبم، حل میکنم...
آخ که چه شیرین شده است
طعمِ دل دیوانهام..!
#آرین_حیرانی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
صبح ها،
چَشمانت را
درون قلبم، حل میکنم...
آخ که چه شیرین شده است
طعمِ دل دیوانهام..!
#آرین_حیرانی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#تلنگر
💞 قبل از اینکه به کسی فرصت دوباره بدید این ۵ سوال رو از خودتون بپرسید :
❤️آیا همسر یا شریک عاطفیت مسئولیت کار یا اشتباهی که کرده رو پذیرفته ؟
❤️آیا همسر / شریک عاطفی شما رشد (تغییر) کرده؟اگر آره آیا میتونه به اون تغییرات پایبند بمونه ؟
❤️آیا شما میتونید اون رو ببخشید ؟
❤️آیا شما به اندازه لازم درباره انتظاراتتون باهم گفت و گو کردید ؟
❤️آیا شما هم اگر سهمی در ماجرای پیش آمده داشتید٬مسئولیت سهم خودتون رو قبول کردید ؟
@harimezendgi👩❤️👨🦋
💞 قبل از اینکه به کسی فرصت دوباره بدید این ۵ سوال رو از خودتون بپرسید :
❤️آیا همسر یا شریک عاطفیت مسئولیت کار یا اشتباهی که کرده رو پذیرفته ؟
❤️آیا همسر / شریک عاطفی شما رشد (تغییر) کرده؟اگر آره آیا میتونه به اون تغییرات پایبند بمونه ؟
❤️آیا شما میتونید اون رو ببخشید ؟
❤️آیا شما به اندازه لازم درباره انتظاراتتون باهم گفت و گو کردید ؟
❤️آیا شما هم اگر سهمی در ماجرای پیش آمده داشتید٬مسئولیت سهم خودتون رو قبول کردید ؟
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آقایون_بخوانند
#زناشویی
😈💦 اگر آلت تناسلی کوچکی دارید پوزیشن هایی که در آن مرد روی زن قرار میگیرد استفاده کنید.
💦 دخول کامل
💦 زن و مرد هر دو ارضا میشوند
🍌💦 و از طرفی برای حامله کردن زن امکان بیشتری وجود دارد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زناشویی
😈💦 اگر آلت تناسلی کوچکی دارید پوزیشن هایی که در آن مرد روی زن قرار میگیرد استفاده کنید.
💦 دخول کامل
💦 زن و مرد هر دو ارضا میشوند
🍌💦 و از طرفی برای حامله کردن زن امکان بیشتری وجود دارد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زنان
🥃🍎 سرکه سیب درمانگر قوی خارش واژن
🍏 سرکه سیب درمان مناسبی برای خارش واژن است ، برای رفع سوزش و خارش کافیست :
🍏2 قاشق از سرکه سیب خالص و تصفیه نشده را داخل یک لیوان آب گرم مخلوط کنید و روزانه 2 بار واژن را با آن شستشو دهید.
🍏روش دیگر:1 قاشق سرکه سیب را به همراه 1 قاشق عسل داخل یک لیوان آن گرم حل کنید و مثل نسخه ی قبل روزانه 2 مرتبه واژن را با این محلول شستشو دهید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🥃🍎 سرکه سیب درمانگر قوی خارش واژن
🍏 سرکه سیب درمان مناسبی برای خارش واژن است ، برای رفع سوزش و خارش کافیست :
🍏2 قاشق از سرکه سیب خالص و تصفیه نشده را داخل یک لیوان آب گرم مخلوط کنید و روزانه 2 بار واژن را با آن شستشو دهید.
🍏روش دیگر:1 قاشق سرکه سیب را به همراه 1 قاشق عسل داخل یک لیوان آن گرم حل کنید و مثل نسخه ی قبل روزانه 2 مرتبه واژن را با این محلول شستشو دهید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#تلنگر
#همسرانه
👄💕 نکاتی که باید در روابط زناشویی بدانید!
👈 هیچ رابطهی بد زناشویی با آمدن کودک خوب نمیشود.
👈هیچ رابطهی بد زناشویی با چاق یا لاغر شدن خوب نمیشود.
👈 هیچ رابطهی بد زناشویی با قطع رابطه با خانواده همسر خوب نمیشود.
👈 هیچ رابطهی بد زناشویی بهصرف گذر زمان و افزایش سن زوجین خوب نمیشود.
👈 هیچ رابطهی بد زناشویی با تزریق ژل، بوتاکس، عمل زیبایی و ... خوب نمیشود.
راه درمان مشکلات خانواده مراجعه به درمانگر است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#همسرانه
👄💕 نکاتی که باید در روابط زناشویی بدانید!
👈 هیچ رابطهی بد زناشویی با آمدن کودک خوب نمیشود.
👈هیچ رابطهی بد زناشویی با چاق یا لاغر شدن خوب نمیشود.
👈 هیچ رابطهی بد زناشویی با قطع رابطه با خانواده همسر خوب نمیشود.
👈 هیچ رابطهی بد زناشویی بهصرف گذر زمان و افزایش سن زوجین خوب نمیشود.
👈 هیچ رابطهی بد زناشویی با تزریق ژل، بوتاکس، عمل زیبایی و ... خوب نمیشود.
راه درمان مشکلات خانواده مراجعه به درمانگر است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
Audio
#صوتی
⭐️زیرک ترین انسانها در لحظه زندگی میکنند.
🌸بشنوید از:
❇️دکتر محسن محمدی نیا (معین)
⚜مشاور و روانشناس
⚜-مدرس دانشگاه.✨
تحکیم روابط زوجین💞
یک پیام زیبا، عمیق، تأثیرگذار و کاربردی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
⭐️زیرک ترین انسانها در لحظه زندگی میکنند.
🌸بشنوید از:
❇️دکتر محسن محمدی نیا (معین)
⚜مشاور و روانشناس
⚜-مدرس دانشگاه.✨
تحکیم روابط زوجین💞
یک پیام زیبا، عمیق، تأثیرگذار و کاربردی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_دلبری
به بازی های مختلف طعم لذت ببخشید...
مثلا حین انجام بازی هر کدوم از شما که امتیاز گرفت میتونه از همسرش در خواست جنسی داشته باشه و اون هم باید بدون قید و شرط درخواست همسرش قبول کنه!
@harimezendgi👩❤️👨🦋
به بازی های مختلف طعم لذت ببخشید...
مثلا حین انجام بازی هر کدوم از شما که امتیاز گرفت میتونه از همسرش در خواست جنسی داشته باشه و اون هم باید بدون قید و شرط درخواست همسرش قبول کنه!
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زناشویی
گرم ترین فرد در رابطه جنسی هم اگر نوع رابطه جنسی برایش تکراری شود از آن دلزده میشود
برای جلوگیری از یکنواختی باید خلاق باشید ایجاد تنوع در لباس، مکان، زمان وپوزیشن لازم وضروریست.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
گرم ترین فرد در رابطه جنسی هم اگر نوع رابطه جنسی برایش تکراری شود از آن دلزده میشود
برای جلوگیری از یکنواختی باید خلاق باشید ایجاد تنوع در لباس، مکان، زمان وپوزیشن لازم وضروریست.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_618
🦋🦋شیطان مونث🦋🦋
وقتی ارسلان اومد بیرون یه راست اومد کنارم نشست...یه حوله سفید کوچیک هم گذشته بود رو دستش تا موهاشو خشک کنه....به لیوانهای خالی نگاه کرد و بعددرحالی که با چشماش دنبال شربت خنک مورد علاقه اش میگشت پرسید:
-واسه من کو !؟
هرچقدر سعی کردم نتونستم خودمو کنترل کنم و آخرش خندیدم....بعد با شرمندگی گفتم:
-من خوردم! خیلی خوشمزه بود....
همینجوری بی هیچ حرفی نگاه کرد.بعد سرشو تکون داد و گفت:
-آخ اخ! اصلا یادمون رفت...ما در کل باید از فوزیه میخواستیم بجای دوتا سه تا شربت بیاره...یکی تو..یکی من...یکی هم اون وروجک.....نوش جان! میگم فوزیه دوباره بیاره!
بلند شد و رفت سمت ایفن و از فوزیه خواست بازم واسمون شربت خاکشیر زعفرونی بیاره....بعد دوباره برگشت و سمتم نشست....
یکم از حوله اش که کنار رفت زخمشو دیدم...جای تیری که یکم بالاتر از قلبش بود و شاید چند سانت پایینتر میتونست یه فاجعه به بار بیاره....
دستمو از زیر حوله تنش رد کردم و رسوندم به زخمش...آهسته لمسش کردم..تپیدن قلبشو زیر کف دستم حس میکردم....بوی تنش...بوی سیگارش...جدیدا بیش از همیشه این دو بو از طرف اون منو مجذوب خودش میکرد...سرمو خم کردمو زخمشو بوسیدم....لبخند زد و گفت:
-چیکار میکنی!؟
نگاهش کردم....میدونم واسش سخت بود بهم دوباره اعتماد کنه...هروقت بهش گفتم دوستش دارم پشت این حرفم کلکی در راه بود اما اینبار واقعا من میخواستمش...ما حالا یه خانواده بودیم و من میخواستم تمام تلاشمو بکنم تا بچه ام توی یه جو خوب به دنیا بیاد...
دوباره گفتم؛
-ارسلان من خیلی خوشحالم....خوشحالم که توزنده ای...خوشحالم که تو نمردی! از ته ته قلبم خوشحالم...
دستشو یه طرف صورتم گذاشت و شستشو روی لبهام کشید و بعد گفت:
-من واسه خوشبختی و خوشجالی و تو و بچمون هیچی کم نمیزارم....هیچی...
لبهاش کش اومدن و طرح لبخند گرفتن...لبخندی که بوی آرامش میداد...چشمامو بستمو گفتم:
-بوسم کن....
خندید:
-با کمال میل خوشگله!
خودشو کشید جلو...دستاشو دور کمرم حلقه کرد و شروع کردن بوسیدن و خوردن لبهام...
جدیدا...و تازگیا شدیدا به ابراز علاقه هاش احتیاج داشتم....
مثل حالا که داشتم از بوسه اش لذت میبردم...واسه خودمم مسخره بود اما همش دوست داشتم بهم اهمیت بده...دوروبرمو بگیره....قربون صدقه ام بره حتی ازم سکس بخواد....
نمیدونم چرا...شاید به بارداریم مربوط میشد ولی واقعا همینطور شده بودم...
محبت...بیش از هرچیزی تشنه ی محبت بودم!
عطش وار خواهان محبت بودم اونم فقط و فقط از طرف ارسلان....
حالا دیگه هم بابام بود...هم مامانم...هم شوهرم....دلم میخواست واسه من جای این هرسه مورد محبت بکنه...
صدای ضربه به در که اومد ازهم فاصله گرفتیم...
فوزیه بود ...اومد داخل و بعد دوباره سینی رو گذاشت مقابلمون...کمر صاف کرد و ایستاد.با لبخند به ارسلان خیره شد و گفت:
-مبارکتون باشه آقا! من...من خیلی خوشحال شدم...خیلی آقا...
ارسلان گیج نگاهش کرد و بعد گفت:
-بابت چی!؟
-بابت...بابت پدرشدنتون اقا..الساعه از شیرین و ناری میخوام تو کل خونه اسپند دود کنن اقا....
وقتی رفت ارسلان رو کرد سمتمو گفت:
-اون میدونست....؟؟
-آره!؟
-چحوری از کجا!؟
بدون ذره ای احساس سیری از خوردن اون شربتهای خوشمزه یکمش رو سر کشیدمو گفتم:
-من گفتم...بزار بدونه بلکه یکمم دوستم داشته باشه...
خندید و گفت:
-آهااااااان! پس واسه همین بهش گفتی...نقطه ضعفشو فهمیدی!
-آره دیگه...منو دوست نداره...گفتم بهش بگم بلکه از این به بعد یکم خوش اخلاقتر بشه...
یه لبخند زد و بعد لیوان رو برداشت و مشغول خوددن شربت شد...
-دلم میخواد ناهارو بیرون بخورم...تو حیاط...کنار درختها و گلها...آاا....بگو...بگو برام کوفته درست کنن...
دستشو رو شکمم گذاشت و گفت:
-چه بهونه گیر شده پدررررسگ!
با ناز گفتم:
-بهونه گرفتن بده!؟
-نه...نازشو به دلار و یورو و فرانک و پوند خریدارم به هررقیمتی...
سرمو کج کردمو پرسیدم:
-ققط نناز خودش!؟؟
کشدار گفت:
-نه خیررر ناز مادرشو بیشتر....میرم به فوزیه بگم یه پورسوخته ای یه دنیا نیومده هوس کوفته کرده...
خندیدمو گفتم:
-باشه...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🦋🦋شیطان مونث🦋🦋
وقتی ارسلان اومد بیرون یه راست اومد کنارم نشست...یه حوله سفید کوچیک هم گذشته بود رو دستش تا موهاشو خشک کنه....به لیوانهای خالی نگاه کرد و بعددرحالی که با چشماش دنبال شربت خنک مورد علاقه اش میگشت پرسید:
-واسه من کو !؟
هرچقدر سعی کردم نتونستم خودمو کنترل کنم و آخرش خندیدم....بعد با شرمندگی گفتم:
-من خوردم! خیلی خوشمزه بود....
همینجوری بی هیچ حرفی نگاه کرد.بعد سرشو تکون داد و گفت:
-آخ اخ! اصلا یادمون رفت...ما در کل باید از فوزیه میخواستیم بجای دوتا سه تا شربت بیاره...یکی تو..یکی من...یکی هم اون وروجک.....نوش جان! میگم فوزیه دوباره بیاره!
بلند شد و رفت سمت ایفن و از فوزیه خواست بازم واسمون شربت خاکشیر زعفرونی بیاره....بعد دوباره برگشت و سمتم نشست....
یکم از حوله اش که کنار رفت زخمشو دیدم...جای تیری که یکم بالاتر از قلبش بود و شاید چند سانت پایینتر میتونست یه فاجعه به بار بیاره....
دستمو از زیر حوله تنش رد کردم و رسوندم به زخمش...آهسته لمسش کردم..تپیدن قلبشو زیر کف دستم حس میکردم....بوی تنش...بوی سیگارش...جدیدا بیش از همیشه این دو بو از طرف اون منو مجذوب خودش میکرد...سرمو خم کردمو زخمشو بوسیدم....لبخند زد و گفت:
-چیکار میکنی!؟
نگاهش کردم....میدونم واسش سخت بود بهم دوباره اعتماد کنه...هروقت بهش گفتم دوستش دارم پشت این حرفم کلکی در راه بود اما اینبار واقعا من میخواستمش...ما حالا یه خانواده بودیم و من میخواستم تمام تلاشمو بکنم تا بچه ام توی یه جو خوب به دنیا بیاد...
دوباره گفتم؛
-ارسلان من خیلی خوشحالم....خوشحالم که توزنده ای...خوشحالم که تو نمردی! از ته ته قلبم خوشحالم...
دستشو یه طرف صورتم گذاشت و شستشو روی لبهام کشید و بعد گفت:
-من واسه خوشبختی و خوشجالی و تو و بچمون هیچی کم نمیزارم....هیچی...
لبهاش کش اومدن و طرح لبخند گرفتن...لبخندی که بوی آرامش میداد...چشمامو بستمو گفتم:
-بوسم کن....
خندید:
-با کمال میل خوشگله!
خودشو کشید جلو...دستاشو دور کمرم حلقه کرد و شروع کردن بوسیدن و خوردن لبهام...
جدیدا...و تازگیا شدیدا به ابراز علاقه هاش احتیاج داشتم....
مثل حالا که داشتم از بوسه اش لذت میبردم...واسه خودمم مسخره بود اما همش دوست داشتم بهم اهمیت بده...دوروبرمو بگیره....قربون صدقه ام بره حتی ازم سکس بخواد....
نمیدونم چرا...شاید به بارداریم مربوط میشد ولی واقعا همینطور شده بودم...
محبت...بیش از هرچیزی تشنه ی محبت بودم!
عطش وار خواهان محبت بودم اونم فقط و فقط از طرف ارسلان....
حالا دیگه هم بابام بود...هم مامانم...هم شوهرم....دلم میخواست واسه من جای این هرسه مورد محبت بکنه...
صدای ضربه به در که اومد ازهم فاصله گرفتیم...
فوزیه بود ...اومد داخل و بعد دوباره سینی رو گذاشت مقابلمون...کمر صاف کرد و ایستاد.با لبخند به ارسلان خیره شد و گفت:
-مبارکتون باشه آقا! من...من خیلی خوشحال شدم...خیلی آقا...
ارسلان گیج نگاهش کرد و بعد گفت:
-بابت چی!؟
-بابت...بابت پدرشدنتون اقا..الساعه از شیرین و ناری میخوام تو کل خونه اسپند دود کنن اقا....
وقتی رفت ارسلان رو کرد سمتمو گفت:
-اون میدونست....؟؟
-آره!؟
-چحوری از کجا!؟
بدون ذره ای احساس سیری از خوردن اون شربتهای خوشمزه یکمش رو سر کشیدمو گفتم:
-من گفتم...بزار بدونه بلکه یکمم دوستم داشته باشه...
خندید و گفت:
-آهااااااان! پس واسه همین بهش گفتی...نقطه ضعفشو فهمیدی!
-آره دیگه...منو دوست نداره...گفتم بهش بگم بلکه از این به بعد یکم خوش اخلاقتر بشه...
یه لبخند زد و بعد لیوان رو برداشت و مشغول خوددن شربت شد...
-دلم میخواد ناهارو بیرون بخورم...تو حیاط...کنار درختها و گلها...آاا....بگو...بگو برام کوفته درست کنن...
دستشو رو شکمم گذاشت و گفت:
-چه بهونه گیر شده پدررررسگ!
با ناز گفتم:
-بهونه گرفتن بده!؟
-نه...نازشو به دلار و یورو و فرانک و پوند خریدارم به هررقیمتی...
سرمو کج کردمو پرسیدم:
-ققط نناز خودش!؟؟
کشدار گفت:
-نه خیررر ناز مادرشو بیشتر....میرم به فوزیه بگم یه پورسوخته ای یه دنیا نیومده هوس کوفته کرده...
خندیدمو گفتم:
-باشه...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
✴️ سه شنبه👈 25 دی / جدی 1403
👈13 رجب 1446👈14 ژانویه 2025
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
💐🌻🌼🌸🌺🌹🍀☘🪴🌷🥀🍃
🌹 میلاد مولی الموحدین یعسوب الدین امیر المومنین علی علیه السلام 23 قبل از هجرت " (روز پدر)
🌸 آغاز ایام البیض و اعتکاف.
🔘صدور حدیث افضل الخلق نسبت به امیر المؤمنین علیه السلام.
🌹🥀🌺🌼🌻🌷💐🌾🍀☘🌿🍃
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
⛔️صدقه صبحگاهی مطلوب و رفع اثر نحوست میکند.
📛 از امور زیر پرهیز گردد:
📛 اصلاح سر و صورت.
📛 منازعه و دعوا و کشمکش.
📛 و پی حوائج رفتن خوب نیست.
👶مناسب زایمان نیست.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز قمر در برج سرطان است و برای امور زیر نیک است:
📛عقد ازدواج صورت نگیرد.
✳️ مقدمات ازدواج مثل خواستگاری بلا مانع است.
✳️کندن چاه و کانال و آبراه و جوی و جدول.
✳️امور زراعی و بذر افشانی.
✳️معاملات ملکی.
✳️ خرید کردن.
✳️ و درختکاری نیک است.
🔵امور کتابت حرز حکاکی ها و نماز و بستن حرز برا اولین بار مناسب نیست.
🚘 مسافرت: سفر همراه صدقه باشد.
👩❤️👨مباشرت: مباشرت و عروسی ،امشب کراهت دارد.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت
طبق روایات،#اصلاح_مو (سروصورت) دراین روز از ماه قمری ، خوب نیست.
💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن#خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، سلامتی در پی دارد.
✂️ ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب.
اگر شب چهار شنبه خواب ببیند تعبیرش از ایه ی 14 سوره مبارکه " ابراهیم"علیه السلام است.
و لسکننکم الارض من بعد ذالک لمن...
و چنین برداشت میشود که کسی دوست یا دشمن خواب بیننده باشد به او برسد. شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد.
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
👈13 رجب 1446👈14 ژانویه 2025
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
💐🌻🌼🌸🌺🌹🍀☘🪴🌷🥀🍃
🌹 میلاد مولی الموحدین یعسوب الدین امیر المومنین علی علیه السلام 23 قبل از هجرت " (روز پدر)
🌸 آغاز ایام البیض و اعتکاف.
🔘صدور حدیث افضل الخلق نسبت به امیر المؤمنین علیه السلام.
🌹🥀🌺🌼🌻🌷💐🌾🍀☘🌿🍃
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
⛔️صدقه صبحگاهی مطلوب و رفع اثر نحوست میکند.
📛 از امور زیر پرهیز گردد:
📛 اصلاح سر و صورت.
📛 منازعه و دعوا و کشمکش.
📛 و پی حوائج رفتن خوب نیست.
👶مناسب زایمان نیست.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز قمر در برج سرطان است و برای امور زیر نیک است:
📛عقد ازدواج صورت نگیرد.
✳️ مقدمات ازدواج مثل خواستگاری بلا مانع است.
✳️کندن چاه و کانال و آبراه و جوی و جدول.
✳️امور زراعی و بذر افشانی.
✳️معاملات ملکی.
✳️ خرید کردن.
✳️ و درختکاری نیک است.
🔵امور کتابت حرز حکاکی ها و نماز و بستن حرز برا اولین بار مناسب نیست.
🚘 مسافرت: سفر همراه صدقه باشد.
👩❤️👨مباشرت: مباشرت و عروسی ،امشب کراهت دارد.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت
طبق روایات،#اصلاح_مو (سروصورت) دراین روز از ماه قمری ، خوب نیست.
💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن#خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، سلامتی در پی دارد.
✂️ ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب.
اگر شب چهار شنبه خواب ببیند تعبیرش از ایه ی 14 سوره مبارکه " ابراهیم"علیه السلام است.
و لسکننکم الارض من بعد ذالک لمن...
و چنین برداشت میشود که کسی دوست یا دشمن خواب بیننده باشد به او برسد. شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد.
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
ولادت با سعادت حضرت علی (ع) و روز بزرگداشت مقام مرد و روز پدر به تمام مردها و پدران بزرگوار این مرز و بوم مبارک باد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
@harimezendgi👩❤️👨🦋
میانِ اینهمه گرفتاری و روزمرگی
مگر آدم چه میخواهد
جز یک "دلِ" گرم
و فنجان چای شیرین که
بدونِ فکروخیال نوشید و آرام گرفت...
صبحتون بخیر و شادی ❤️
@harimezendgi👩❤️👨🦋
مگر آدم چه میخواهد
جز یک "دلِ" گرم
و فنجان چای شیرین که
بدونِ فکروخیال نوشید و آرام گرفت...
صبحتون بخیر و شادی ❤️
@harimezendgi👩❤️👨🦋