tgoop.com/humanismpsychology/1358
Last Update:
『 من کیستم ؛منِ او کیست』
گم شدم در خود ندانم من، کیم یا چیستم!
قالبم، عقلم، حیاتم، جان گویا چیستم؟
آدمی نامم ولیکن آدمی در اصل چیست؟
معنی ام یا صورتم، یا که مسما چیستم؟
❒«چرا باید باشیم به جای اینکه نباشیم».فرد دچار بحران اگزیستانسیال اساسا زندگی خود و وجود (اگزیستانس) خود را مورد پرسش قرار می دهد.در این حالت فرد به نبودن بیشتر از بودن می اندیشد.این بحران فراتر از موقعیت های مرزی هست هر چند که خود یک موقعیت مرزی است با این تفاوت که فرد از حالت موقعیتی فراتر می رود و بودن خود را زیر سوال می برد.
❒طبق تعریف ارائه شده بی نهایت اشکال بحران اگزیستانسیال داریم.ما اصلاً نمیدانیم چه هستیم، تا زمانی که به آنچه هستیم تبدیل میشویم..چیزی که یالوم به عنوان ۴ واقعیت وجودی(مرگ، آزادی، تنهایی و بی معنایی) مطرح کرده است یا روانشناسی به دوشکل ویژه آن پرداخته است که شکل اول آن بحران نوجوانی یا اوایل جوانی است و علامت آن مسایل هویت و سردرگمی آینده است و شکل دوم آن بحران میانسالی یا معنا هست که مرتبط با مرگ و مساله میراث و دستاورد است فقط بخشی از ماجرا است. آنچه در بحران اگزیستانسیال مطرح است که تجربه زیسته فرد شکل بحران او را برساخت می کند پس شاید بتوان گفت هر انسانی بحران اگزیستانسیال مخصوص به خود را دارد.
❒بحران وجودی در هویت فردی :این که احساستان درباره کیستی خودتان چگونه است عزتنفس شماست. در راس این عزتنفس هویت اجتماعی قرار دارد، شما به گونهای که خود را به دیگران عرضه میکنید، هویت اجتماعی دارید. گاهی هویت اجتماعی افراد با خودپنداره آنها هماهنگ نیست و خودهایی که به دیگران عرضه میکنند همان خودهایی که از خویش میشناسند نیست موضوعی که موجب میشود تا افراد در روابط خود با دیگران احساس کاذب یا دروغینی از خود داشته باشند.
✍ این که ما که هستیم، یعنی خودپنداره ما، که رابطه ما با رویدادهای جهان خارج و شیوه ارزیابی آنها را معین میسازد. وقتی افراد به درون خود مینگرند و به ارزیابیخودپندارهشان میپردازند ممکن است همواره آنچه را که میبینند دوست نداشته باشند و برایش ارزش قائل نباشند. دوست داشتن و ارزش قائل شدن عزتنفس است.
❒بحران وجودی درعشق:«برای ما این کافی نیست که دیگری به ما عشق بورزد، ما همچنین میخواهیم که علت اشتیاق آن فرد باشیم».این جمله از دیدگاه روانکاوی لکان به میل انسانها برای فراتر از دریافت #عشق اشاره میکنه. ما نمیخوایم فقط مورد عشق قرار بگیریم، بلکه میل داریم علت آن عشق و اشتیاق باشیم. این مفهوم با هویت و میل در نظریه لکان ارتباط داره. انسانها به دنبال تأیید و بازشناسی از دیگری هستن و در تلاش هستن تا به واسطه میل و عشق دیگری به ارزش و وجود خودشون پی ببرن. این میل به دلیل بودن، به ما احساس معنا و وجود میده.
❒در نظریه لکان، هویت و میل به شدت با رابطه انسان با "دیگری" (The Other) مرتبطه. هویت ما به طور کامل از درون خود ما نمیاد، بلکه از طریق نگاه و خواست دیگری ساخته میشه. لکان میگه که میل انسان نه تنها برای کسب لذته، بلکه بیشتر به سمت میل دیگری گرایش داره؛ یعنی ما آنچه دیگری میخواد رو میطلبیم. به این ترتیب، میل ما اساساً میل به #تأیید، شناخته شدن، و دلیل میل دیگری بودن هست. این میل در جستجوی یافتن معنا و هویت فردی ماست.
بی نشانی شد نشان و بی زبانی شد زبان!
بی نشان و بی زبان گویا و بینا چیستم؟
ورکسی پرسد زمن، تو کیستی یا چیستی؟
من چه دانم، کاین چنین حیران و شیدا چیستم
╭─ɢʀᴏᴜᴘ ┈┈┈┈┈┈•✧𝑚𝑒𝑙𝑖𝑠𝑠𝑎
🏛➛ @humanismpsychology
╰──┈•™
BY "مجمع دیالکتیک اومانیسم" 🪽🤍
Share with your friend now:
tgoop.com/humanismpsychology/1358