『 روابط ابژه 』
❒روانکاوان بعد از فروید نظریات خود را به چیزی بیش از سائق و غریزه بسط دادند، آنها معتقد بودند آنچه کودک را به سمت مادر میکشاند تنها ارضای نیاز جسمانی نیست بلکه مفهومی پیچیدهتر تحت عنوان رابطه است.در واقع کودک صرفا به دنبال ارضای نیازهایش نیست که به مادر میچسبد که اگر اینگونه بود مکیدن شست عملی کاملا بی معنا بود چرا که شست قدرت تغذیهاش را ندارد. پس او دنبال رابطهای است که در آن مادر مفهومی ورای تغذیه کننده مییابد.
❒نظریه پردازان روابط ابژه:از پیشگامان نظریات فوق میتوان به ملانی کلاین، وینیکات، فیربرن، کرنبرگ، یاکوبسن و… اشاره کرد که هر کدام نظریات روابط ابژه را از منظری متفاوت ارائه کردهاند.اما آنچه تمام این نظریات را علیرغم تفاوتهایشان بهم پیوند میدهد عنصر رابطه است. مفهومی آشنا و در عین حال پیچیده که در روزمرگیهایمان نقش مهمی ایفا میکند.
❒تعریف ابژه:ابژه (object) که با اصطلاحاتی نظیر شی یا موضوع نیز از آن یاد میشود در روانشناسی معنای متفاوت از آنچه در ادبیات با آن سروکار داریم به خود میگیرد. وقتی از ابژه صحبت میکنیم منظورمان شخص یا چیز مهمی در زندگی فرد است که نقش آن مهم و غیرقابل انکار است. برای مثال نخستین ابژهای که نوزاد با آن سر و کار دارد، پستان مادر است که خود بخشی از یک ابژه کلیتر به نام مادر است.پس مادر یا مراقب اصلی اولین فرد مهم زندگی ما و در واقع ابژه ماست. کرنبرگ واژه موضوع را معمولا برای اشاره به موضوعهای انسانی به کار میگیرد بدین ترتیب موضوع عبارت است از انگاره ذهنی فرد (mental image) که با عواطف همراه است.
❒ابژهها میتوانند بد یا خوب باشند. ابژۀ خوب ابژهای است که با عواطف مثبت مانند عشق، محبت ،حمایت و… تداعی میشود و ابژۀ بد ابژهای است که با عواطف منفی همچون ناکامی، محرومیت، خشم و… تداعی میشود. یادمان باشد هیچ ابژهای تماما خوب یا تماما بد نیست و ابژهها معمولا ملغمهای از احساسات و عواطف منفی و مثبت را در ما ایجاد میکنند؛ اما با گذر زمان ما از ابژهای تحت عنوان ابژه خوب یاد میکنیم که عواطف مثبت را به میزان بیشتری از عواطف منفی در ما ایجاد کند به طوریکه میتواند هیجانات منفی را تا حدودی تعدیل کرده و ظرفیت تحمل ناکامی را در ما بهوجود آورد.
❒روابط ابژه چه هستند؟ابژهها یعنی همان افراد مهم زندگی ما و روابطی که با آنها داریم، به مرور زمان عواطفی را در ما ایجاد میکنند که ما به درونی کردن این روابط و عواطف همراه با آن میپردازیم. این درونی سازی (internalizing) به تدریج ساختار روانی ما را شکل میدهد؛ در نتیجه ما خودمان را طوری میبینیم که در روابط اولیه دیده شدهایم. اگر در روابط اولیه احساس ارضا، حمایت و درک شدن را تجربه کرده باشیم در روابط بعدی نیز خودمان را به این صورت خواهیم دید و بالعکس. گویی رابطه اولیه و مادر به عنوان مراقب اصلی، آینه ای هستند که کودک خود را نخستین بار در آن میبیند و نسبت به خود و محیط شناخت پیدا میکند.
❒پس از آن کودک تصویری را که اول بار در آینه دیده بارها و بارها در روابط بعدی منعکس خواهد کرد. بازنمایی روابط ابژه شامل موارد زیر خواهد بود:
❃ابژه به مثابه ادراک خود
❃خود در ارتباط با ابژه
❃ارتباط بین خود و ابژه
❒مثلا کودکی را در نظر بگیرید که گرسنه است؛ اگر مادر این نیاز کودک را پاسخ دهد ابژه خوب است (بازنمایی ابژه). ممکن است کودک فکر کند چون من خوب هستم مادر از من مراقبت میکند (بازنمایی خود در ارتباط با ابژه) و در نهایت من مادرم را دوست دارم (بازنمایی رابطه).
❒تعامل کودک با مراقبین اولیه به تدریج منجر به درونیسازی بازنمودی از دنیای بیرون نیز خواهد شد. تصویری که کودک از دنیای بیرون دارد همان تصویری است که مادر به عنوان مراقب اولیه در رابطه به او میدهد، اگر کودک در فضای ارتباطی با مادر امنیت، مراقبت و حمایت را تجربه کند یک دلبستگی ایمن با مراقبش شکل خواهد داد که این دلبستگی نوع مواجهه کودک با جهان خارج و سبک ارتباطهای بعدی او را تعیین خواهد کرد.
❒سبک دلبستگی ایمن باعث میشود کودک تصویری منسجم از خود و دیگران داشته باشد و این انسجام کودک را در مواجهه بااحساسات منفی که بخش جدایی ناپذیر زندگی هر فرد هستند یاری میدهد. اگر کودک نتواند این تصویر یکپارچه را از خود و دیگران شکل دهد، مدام احساس ناامنی کرده و نسبت به محرکهای منفی واکنشی شدید نشان خواهد داد.
#دلبستگی #روابط_ابژه #روانکاوی
╭─ɢʀᴏᴜᴘ ┈┈┈┈┈┈•✧𝑚𝑒𝑙𝑖𝑠𝑠𝑎
🏛 ➛ @humanismpsychology
╰──┈•™
❒روانکاوان بعد از فروید نظریات خود را به چیزی بیش از سائق و غریزه بسط دادند، آنها معتقد بودند آنچه کودک را به سمت مادر میکشاند تنها ارضای نیاز جسمانی نیست بلکه مفهومی پیچیدهتر تحت عنوان رابطه است.در واقع کودک صرفا به دنبال ارضای نیازهایش نیست که به مادر میچسبد که اگر اینگونه بود مکیدن شست عملی کاملا بی معنا بود چرا که شست قدرت تغذیهاش را ندارد. پس او دنبال رابطهای است که در آن مادر مفهومی ورای تغذیه کننده مییابد.
❒نظریه پردازان روابط ابژه:از پیشگامان نظریات فوق میتوان به ملانی کلاین، وینیکات، فیربرن، کرنبرگ، یاکوبسن و… اشاره کرد که هر کدام نظریات روابط ابژه را از منظری متفاوت ارائه کردهاند.اما آنچه تمام این نظریات را علیرغم تفاوتهایشان بهم پیوند میدهد عنصر رابطه است. مفهومی آشنا و در عین حال پیچیده که در روزمرگیهایمان نقش مهمی ایفا میکند.
❒تعریف ابژه:ابژه (object) که با اصطلاحاتی نظیر شی یا موضوع نیز از آن یاد میشود در روانشناسی معنای متفاوت از آنچه در ادبیات با آن سروکار داریم به خود میگیرد. وقتی از ابژه صحبت میکنیم منظورمان شخص یا چیز مهمی در زندگی فرد است که نقش آن مهم و غیرقابل انکار است. برای مثال نخستین ابژهای که نوزاد با آن سر و کار دارد، پستان مادر است که خود بخشی از یک ابژه کلیتر به نام مادر است.پس مادر یا مراقب اصلی اولین فرد مهم زندگی ما و در واقع ابژه ماست. کرنبرگ واژه موضوع را معمولا برای اشاره به موضوعهای انسانی به کار میگیرد بدین ترتیب موضوع عبارت است از انگاره ذهنی فرد (mental image) که با عواطف همراه است.
❒ابژهها میتوانند بد یا خوب باشند. ابژۀ خوب ابژهای است که با عواطف مثبت مانند عشق، محبت ،حمایت و… تداعی میشود و ابژۀ بد ابژهای است که با عواطف منفی همچون ناکامی، محرومیت، خشم و… تداعی میشود. یادمان باشد هیچ ابژهای تماما خوب یا تماما بد نیست و ابژهها معمولا ملغمهای از احساسات و عواطف منفی و مثبت را در ما ایجاد میکنند؛ اما با گذر زمان ما از ابژهای تحت عنوان ابژه خوب یاد میکنیم که عواطف مثبت را به میزان بیشتری از عواطف منفی در ما ایجاد کند به طوریکه میتواند هیجانات منفی را تا حدودی تعدیل کرده و ظرفیت تحمل ناکامی را در ما بهوجود آورد.
❒روابط ابژه چه هستند؟ابژهها یعنی همان افراد مهم زندگی ما و روابطی که با آنها داریم، به مرور زمان عواطفی را در ما ایجاد میکنند که ما به درونی کردن این روابط و عواطف همراه با آن میپردازیم. این درونی سازی (internalizing) به تدریج ساختار روانی ما را شکل میدهد؛ در نتیجه ما خودمان را طوری میبینیم که در روابط اولیه دیده شدهایم. اگر در روابط اولیه احساس ارضا، حمایت و درک شدن را تجربه کرده باشیم در روابط بعدی نیز خودمان را به این صورت خواهیم دید و بالعکس. گویی رابطه اولیه و مادر به عنوان مراقب اصلی، آینه ای هستند که کودک خود را نخستین بار در آن میبیند و نسبت به خود و محیط شناخت پیدا میکند.
❒پس از آن کودک تصویری را که اول بار در آینه دیده بارها و بارها در روابط بعدی منعکس خواهد کرد. بازنمایی روابط ابژه شامل موارد زیر خواهد بود:
❃ابژه به مثابه ادراک خود
❃خود در ارتباط با ابژه
❃ارتباط بین خود و ابژه
❒مثلا کودکی را در نظر بگیرید که گرسنه است؛ اگر مادر این نیاز کودک را پاسخ دهد ابژه خوب است (بازنمایی ابژه). ممکن است کودک فکر کند چون من خوب هستم مادر از من مراقبت میکند (بازنمایی خود در ارتباط با ابژه) و در نهایت من مادرم را دوست دارم (بازنمایی رابطه).
❒تعامل کودک با مراقبین اولیه به تدریج منجر به درونیسازی بازنمودی از دنیای بیرون نیز خواهد شد. تصویری که کودک از دنیای بیرون دارد همان تصویری است که مادر به عنوان مراقب اولیه در رابطه به او میدهد، اگر کودک در فضای ارتباطی با مادر امنیت، مراقبت و حمایت را تجربه کند یک دلبستگی ایمن با مراقبش شکل خواهد داد که این دلبستگی نوع مواجهه کودک با جهان خارج و سبک ارتباطهای بعدی او را تعیین خواهد کرد.
❒سبک دلبستگی ایمن باعث میشود کودک تصویری منسجم از خود و دیگران داشته باشد و این انسجام کودک را در مواجهه بااحساسات منفی که بخش جدایی ناپذیر زندگی هر فرد هستند یاری میدهد. اگر کودک نتواند این تصویر یکپارچه را از خود و دیگران شکل دهد، مدام احساس ناامنی کرده و نسبت به محرکهای منفی واکنشی شدید نشان خواهد داد.
#دلبستگی #روابط_ابژه #روانکاوی
╭─ɢʀᴏᴜᴘ ┈┈┈┈┈┈•✧𝑚𝑒𝑙𝑖𝑠𝑠𝑎
🏛 ➛ @humanismpsychology
╰──┈•™
Telegram
پیشگامان روانکاوی و روان پویشی 🎙 رادیو کامیابی | Radio Kamiaby
#دلبستگی #روابط_ابژه #روانکاوی
『 نظریه دلبستگی «جان بالبی» 』
❒سازمان بهداشت جهانی بعد از جنگ جهانی دوم مأموریتی را به جان بالبی، روانشناس و روانکاو انگلیسی، واگذار کرد تا وضعیت روانی کودکان بیخانمان و آوارهی پس از جنگ را بررسی کند.جان بالبی که آن زمان ۴۲ ساله بود، مدتی به صورت متمرکز بر روی این پروژه کار کرد و حاصل آن را در گزارشی تحت عنوان مراقبت مادری و سلامت روانی منتشر کرد. البته شاید هرگز فکر نمیکرد که نتایج آن تحقیق، جایگاهی ویژه را در میان روانشناسان قرن بیستم در اختیار او قرار دهد.جان بالبی در سال ۱۹۹۰ در سن ۸۳ سالگی فوت کرد و میتوان گفت که تمام چهار دههی باقیماندهی عمرش، تحت تأثیر کار حرفهای و عمیقی قرار گرفت که بر روی کودکان جنگزده انجام داده بود.
❒امنیت روانی و نظریه دلبستگی:جان بالبی به مفهوم پیوند عاطفی یا به بیان سادهتر دلبستگی (Attachment) توجه ویژهای داشت و معتقد بود ایجاد دلبستگی و شکل دادن پیوندهای عاطفی یکی از نیازهای غریزی و بیولوژیک همهی ما انسانهاست.البته تا اینجای کار، حرف او چندان تازه بهنظر نمیرسد. حتماً به یاد دارید که روانشناسان بسیاری مانند آبراهام مزلو به نیاز به تعلق توجه داشتهاند و سومین لایه از هرم مزلو هم به همین نیاز اختصاص دارد.
✍اما دو نکته در حرفهای بالبی وجود داشت که زمینهی مطالعات و تحقیقات بعدی قرار گرفت؛مسئلهی اصلی، امنیت است:ما دلبستگی را به خاطر احساس امنیتی که ایجاد میکند میخواهیم. احساس امنیت، کلمهی کلیدی در حرفهای بالبی است و حتی کتابی که در اواخر عمر خود دربارهی نظریه دلبستگی نوشت، یک پایگاه امن (A Secure Base) نام دارد.
❒ظرفیت و توانایی ما انسانها متفاوت است
بالبی تأکید داشت که با وجود مشترک بودن نیاز به دلبستگی در همهی ما انسانها، ظرفیت و توانایی ما در ارضاء این نیاز به یک اندازه نیست.به همین علت، هر یک از ما به شیوهای متفاوت، روابط عاطفی و دلبستگیهای خود را مدیریت میکنیم و ضمناً استراتژیهایی که در شکلدادن و مراقبت کردن از دلبستگیهای خود داریم نیز متفاوت است.بالبی بخش مهمی از این تفاوت را به نحوهی بزرگ شدن انسانها در دوران کودکی نسبت میداد.
❒بعد از اینکه بالبی دیدگاه خود را مطرح کرد، افراد دیگری آن را در رابطه های عاطفی و عاشقانه بررسی کردند. حتی روابط در گروههای دوستی و کاری و نیز رابطه میان کارمند و مدیر هم، به تدریج بر اساس نظریه دلبستگی بررسی شد.
❒امروز بر خلاف نخستین روزهایی که بالبی نظریه دلبستگی را مطرح کرد، کمتر کسی شکل گیری همهی رفتارهای ما در رابطههای نزدیک را به دوران کودکی نسبت میدهد. در کنار تجربههای کودکی:آموختههای ما در مورد رابطه های نزدیک انتظارات ما از هر رابطه و نیز تجربههایمادرروابطمشابهعوامل دیگری هستند که بر روی سبک دلبستگی و مدیریت رابطه در هر یک از ما تأثیر میگذارند.اما چارچوبی که بالبی مطرح کرد و دیگران توسعه دادند، آنقدر شفاف، مفید و کاربردی است که هنوز در تحلیل رفتار انسانها در روابط نزدیک، دوستانه و عاطفی، مورد استفاده قرار میگیرد.
❒تعریف دلبستگی:دلبستگی یعنی برقراری پیوند عاطفی موثر و کارامد با افراد خاص به گونه ای که تعامل با آنها همراه با حس نشاط و آرامش در زندگی است و در موقعیت های استرس زا ی زندگی از اینکه آن ها را کنار خود داریم و می توانیم به آنها تکیه کنیم احساس شعف کنیم.
❒تعریف جان بالبی از دلبستگی«ارتباط روانی پایدار بین دو انسان»:جان بالبی اعتقاد داشت سلامت روان و مشکلات رفتاری میتواند به دوران کودکی انسانها مربوط باشد. نظریهی تکامل بالبی در مورد دلبستگی نشانمیدهد کودکان بهصورت زیستشناختی برای ایجاد دلبستگی بهدیگران، به شکلی پیش برنامهریزیشده بهدنیا میآیند. زیرا این امر به آنها کمک میکند تا زنده بمانند.
❒دلبستگی امری ذاتی است:لورنز نشان داد دلبستگی امری ذاتی است (در جوجه اردکهای جوان) و علاوه بر این دارای ارزش بقا نیز میباشد. بالبی اعتقاد داشت که رفتارهای مربوط به دلبستگی غریزی بوده. و توسط هر شرایطی که تهدیدی برای دستاورد بزرگ یعنی «نزدیکی» باشد، فعال خواهد شد. این شرایط تهدید کننده میتواند عواملی از قبیل جدایی، ناامنی و ترس باشد.
❒ترس از غریبهها:همچنین تصریح کرد که ترس از غریبهها مکانیزمی مهم برای زندهماندن تلقیمیشود که بهواسطهی طبیعت پدید آمدهاست. نوزادان با تمایل به نمایش رفتارهای ذاتی خاص (به نام رهاکنندهی اجتماعی) از خود متولد میشوند. که این امر بهمطمئن شدن آنها برای نزدیکی و تماس با مادر یا شخصیکه با او دلبستگی ایجاد شده، کمکمیکند. (رفتارهایی مانند گریه، لبخند زدن، حرکات بدن و غیره). اینها رفتارهای خاص در گونههای مختلف جانوری هستند.
#هیجانمدار #جان_بالبی #دلبستگی #EFT
╭─ɢʀᴏᴜᴘ ┈┈┈┈┈┈•✧𝑚𝑒𝑙𝑖𝑠𝑠𝑎
🏛➛ @humanismpsychology
╰──┈•™
❒سازمان بهداشت جهانی بعد از جنگ جهانی دوم مأموریتی را به جان بالبی، روانشناس و روانکاو انگلیسی، واگذار کرد تا وضعیت روانی کودکان بیخانمان و آوارهی پس از جنگ را بررسی کند.جان بالبی که آن زمان ۴۲ ساله بود، مدتی به صورت متمرکز بر روی این پروژه کار کرد و حاصل آن را در گزارشی تحت عنوان مراقبت مادری و سلامت روانی منتشر کرد. البته شاید هرگز فکر نمیکرد که نتایج آن تحقیق، جایگاهی ویژه را در میان روانشناسان قرن بیستم در اختیار او قرار دهد.جان بالبی در سال ۱۹۹۰ در سن ۸۳ سالگی فوت کرد و میتوان گفت که تمام چهار دههی باقیماندهی عمرش، تحت تأثیر کار حرفهای و عمیقی قرار گرفت که بر روی کودکان جنگزده انجام داده بود.
❒امنیت روانی و نظریه دلبستگی:جان بالبی به مفهوم پیوند عاطفی یا به بیان سادهتر دلبستگی (Attachment) توجه ویژهای داشت و معتقد بود ایجاد دلبستگی و شکل دادن پیوندهای عاطفی یکی از نیازهای غریزی و بیولوژیک همهی ما انسانهاست.البته تا اینجای کار، حرف او چندان تازه بهنظر نمیرسد. حتماً به یاد دارید که روانشناسان بسیاری مانند آبراهام مزلو به نیاز به تعلق توجه داشتهاند و سومین لایه از هرم مزلو هم به همین نیاز اختصاص دارد.
✍اما دو نکته در حرفهای بالبی وجود داشت که زمینهی مطالعات و تحقیقات بعدی قرار گرفت؛مسئلهی اصلی، امنیت است:ما دلبستگی را به خاطر احساس امنیتی که ایجاد میکند میخواهیم. احساس امنیت، کلمهی کلیدی در حرفهای بالبی است و حتی کتابی که در اواخر عمر خود دربارهی نظریه دلبستگی نوشت، یک پایگاه امن (A Secure Base) نام دارد.
❒ظرفیت و توانایی ما انسانها متفاوت است
بالبی تأکید داشت که با وجود مشترک بودن نیاز به دلبستگی در همهی ما انسانها، ظرفیت و توانایی ما در ارضاء این نیاز به یک اندازه نیست.به همین علت، هر یک از ما به شیوهای متفاوت، روابط عاطفی و دلبستگیهای خود را مدیریت میکنیم و ضمناً استراتژیهایی که در شکلدادن و مراقبت کردن از دلبستگیهای خود داریم نیز متفاوت است.بالبی بخش مهمی از این تفاوت را به نحوهی بزرگ شدن انسانها در دوران کودکی نسبت میداد.
❒بعد از اینکه بالبی دیدگاه خود را مطرح کرد، افراد دیگری آن را در رابطه های عاطفی و عاشقانه بررسی کردند. حتی روابط در گروههای دوستی و کاری و نیز رابطه میان کارمند و مدیر هم، به تدریج بر اساس نظریه دلبستگی بررسی شد.
❒امروز بر خلاف نخستین روزهایی که بالبی نظریه دلبستگی را مطرح کرد، کمتر کسی شکل گیری همهی رفتارهای ما در رابطههای نزدیک را به دوران کودکی نسبت میدهد. در کنار تجربههای کودکی:آموختههای ما در مورد رابطه های نزدیک انتظارات ما از هر رابطه و نیز تجربههایمادرروابطمشابهعوامل دیگری هستند که بر روی سبک دلبستگی و مدیریت رابطه در هر یک از ما تأثیر میگذارند.اما چارچوبی که بالبی مطرح کرد و دیگران توسعه دادند، آنقدر شفاف، مفید و کاربردی است که هنوز در تحلیل رفتار انسانها در روابط نزدیک، دوستانه و عاطفی، مورد استفاده قرار میگیرد.
❒تعریف دلبستگی:دلبستگی یعنی برقراری پیوند عاطفی موثر و کارامد با افراد خاص به گونه ای که تعامل با آنها همراه با حس نشاط و آرامش در زندگی است و در موقعیت های استرس زا ی زندگی از اینکه آن ها را کنار خود داریم و می توانیم به آنها تکیه کنیم احساس شعف کنیم.
❒تعریف جان بالبی از دلبستگی«ارتباط روانی پایدار بین دو انسان»:جان بالبی اعتقاد داشت سلامت روان و مشکلات رفتاری میتواند به دوران کودکی انسانها مربوط باشد. نظریهی تکامل بالبی در مورد دلبستگی نشانمیدهد کودکان بهصورت زیستشناختی برای ایجاد دلبستگی بهدیگران، به شکلی پیش برنامهریزیشده بهدنیا میآیند. زیرا این امر به آنها کمک میکند تا زنده بمانند.
❒دلبستگی امری ذاتی است:لورنز نشان داد دلبستگی امری ذاتی است (در جوجه اردکهای جوان) و علاوه بر این دارای ارزش بقا نیز میباشد. بالبی اعتقاد داشت که رفتارهای مربوط به دلبستگی غریزی بوده. و توسط هر شرایطی که تهدیدی برای دستاورد بزرگ یعنی «نزدیکی» باشد، فعال خواهد شد. این شرایط تهدید کننده میتواند عواملی از قبیل جدایی، ناامنی و ترس باشد.
❒ترس از غریبهها:همچنین تصریح کرد که ترس از غریبهها مکانیزمی مهم برای زندهماندن تلقیمیشود که بهواسطهی طبیعت پدید آمدهاست. نوزادان با تمایل به نمایش رفتارهای ذاتی خاص (به نام رهاکنندهی اجتماعی) از خود متولد میشوند. که این امر بهمطمئن شدن آنها برای نزدیکی و تماس با مادر یا شخصیکه با او دلبستگی ایجاد شده، کمکمیکند. (رفتارهایی مانند گریه، لبخند زدن، حرکات بدن و غیره). اینها رفتارهای خاص در گونههای مختلف جانوری هستند.
#هیجانمدار #جان_بالبی #دلبستگی #EFT
╭─ɢʀᴏᴜᴘ ┈┈┈┈┈┈•✧𝑚𝑒𝑙𝑖𝑠𝑠𝑎
🏛➛ @humanismpsychology
╰──┈•™
Telegram
پیشگامان روانکاوی و روان پویشی 🎙 رادیو کامیابی | Radio Kamiaby
🎞 انواع دلبستگی بر اساس نظریه جان بالبی
#هیجانمدار #جان_بالبی #دلبستگی #EFT
#هیجانمدار #جان_بالبی #دلبستگی #EFT
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
❒بنام انسان ڪہ خرد را سرشت
دنیا پر زیبایست گر نیک بنگرے؛حتی زشت هم زیباست واین هست فلسفہ ے
آفرینش..
╭─ɢʀᴏᴜᴘ ┈┈┈┈┈┈•✧𝑚𝑒𝑙𝑖𝑠𝑠𝑎
🏛➛ @humanismpsychology
╰──┈•™
دنیا پر زیبایست گر نیک بنگرے؛حتی زشت هم زیباست واین هست فلسفہ ے
آفرینش..
╭─ɢʀᴏᴜᴘ ┈┈┈┈┈┈•✧𝑚𝑒𝑙𝑖𝑠𝑠𝑎
🏛➛ @humanismpsychology
╰──┈•™
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندگی ڪن؛حتی اگر بهترینهایت را از دست دادے،چون این زندگی ڪردن است ڪہ بهترین هاے دیگر برایت می سازد✨
『 وابستگی ریشه ی رنج است 』
❒بدون تردید همه ما در طول زندگی به فرد یا افرادی وابستگی داشته ایم و عشق و دوست داشتن های ما بدون رنج و درد نبوده است. همین که او مطابق با میل ما رفتار نکند یا اینکه احساس کنیم او را از دست خواهیم داد، باعث درد و رنج و اندوه ما خواهد شد.
وابستگی یعنی اینکه کنترل زندگی خود را بدست دیگران می سپاریم و یا وقتی به چیزی مثل پول و امثال آن وابستگی و تعلق خاطر داریم این بدان معنی است که شادی و ناشادی ما را پول تضمین می کند.
❒هر چیزی که بصورت اعتیاد یا عادت در می آید و تعادل روحی و روانی ما را بر هم میزند نوعی وابستگی است. حتما در زندگی شما پیش آمده که خودتان را بیش از حد به چیزی، شخصی یا جایی وابسته دیده اید و یا حس کرده اید به شخص یا چیزی آن قدر وابسته شده اید که ترک کردن آن برایتان امکان پذیر نباشد یا حتی فکرکردن به کنار گذاشتن آن در شما ایجاد وحشت و هراس کند. صحبت از وابستگی بیمارگونه ای است که تعادل احساسی ما را رد و زندگی را از بین می برد و باعث نابودی اعتماد به نفس در فرد می شود.«وابستگی ریشه ی رنج است»
❒وابستگی سالم:در وابستگی سالم، فرد در زمان مناسب و در صورت نیاز، مستقیما درخواست کمک می کند. در روابط با دیگران احساس امنیت، اعتماد و علاقه به میزان کافی وجود دارد. روابط سالم و در حد اعتدال بوده و هر یک از طرفین در رابطه برای دیگری ارزش و اهمیت قائل هستند. طرفین در عین حال که به نیازهای خود توجه دارند، حس محبت و همدلی را نیز از طرف مقابل خود دریغ نمی کنند و خویشتن حقیقی خود را فراموش نمی کنند.
❒وابستگی ناسالم: در وابستگی ناسالم فرد سعی دارد طرف مقابل را تحت کنترل و نفوذ خود قرار دهد و به دلیل ترس از طرد شدن مانند یک قربانی هرگونه تحقیری را تحمل کند.
❒بیماری وابستگی چه علامت هایی دارد؟زمانی که ما آنچنان مجذوب کسی شده ایم که احساس می کنیم با نبودن او، ما نیز نابود می شویم، در این حالت دچار وابستگی بیمارگونه شده ایم. برای تجربه این وضعیت می توانیم به شخصی فکر کنیم که ما را اذیت می کند، ولی نمی توانیم آن را رها کنیم یا ارتباطی را تصور کنیم که ما را ناراحت می کند و عذاب می کشیم.
❒افراد وابسته تنهایی برایشان غیرقابل تحمل و ناامیدکننده است. اغلب این افراد در زندگیشان مسئولیت های اصلی را به دیگران می سپارند.این افراد به تصمیم ها و اعمال خود اعتماد ندارند و نیازمندند دائما در طول زندگی و کاردرستی اعمالشان از سوی دیگران تایید شود. فرد وابسته برای حفظ کردن افراد در کنار خود از هیچ کاری دریغ نمی کنند و حتی به اعمالی تحقیرآمیز و ناخوشایند دست می زنند.
❒دلبستگی بهتر از وابستگی است:دلبستگی یعنی این که با آنچه در ارتباط قرار گرفته ایم و به آن عشق می روزیم یا دوستش داریم احساس وحدت و یگانگی کنیم و با وجود لذت شادمانی، سعادت و خوشی در آن، ما نیز خشنود شویم. در این حالت، بودن یا نبودن، او در کنار ما، احساس بسیار خوب یا بسیار بد به ما نمی دهد، بلکه وجود او باعث حس رضایت در درون ما می شود.
❒به عبارتی دیگر، با نبودن او باز هم احساس رضایت در ما باقی مانده و حال خوبمان را می توانیم حفظ کنیم. درواقع یک فرد بالغ قادر به تشخیص یک رابطه سالم میان خود و دیگران خواهدبود. او می تواند میان یک رابطه مبتنی بر ساختار صحیح و یک وابستگی افراطی و خارج از تعادل را تشخیص دهد و خود را از گرفتار شدن در تله های چنین ارتباطی برهاند.یادمان نرود بسیاری از افراد ممکن است در مقاطعی از زندگی خود دچار چنین ارتباطی شوند. این یک ایراد محسوب نمی شود.
❒آگاهی نسبت به وجود وابستگی، خود قدم بزرگی است که در این راه بر می دارید و با وجود همه مشکلاتی که دارید و همه ترس ها و نگرانی هایتان همواره روی پاهان خودتان می ایستید. شما قوی هستید و هم اکنون با استفاه از این آگاهی از وابستگی ترس هایتان را پشت سر می گذارید. همین شناخت است که به مدد آن دنیای شخصی بنا می نهید؛ دنیایی که در آن خودتان را دوست دارید و با خودتان در آرامش به سر خواهید برد.
✍تشویش ها، ترس ها و نگرانی ها ها و تمام چیزهایی که موجب عصبانیت، آزردگی و خشم شما می شوند را روی کاغذ بیاورید. این عمل باعث می شود تا چیزهایی که باعث ناراحتی شمامی شوند، فشار کمتری روی شما بیاورند. همچنین با این کار ذهنتان را رها می کنید و روشی است تا از طریق آن زباله های فکری تان را تخلیه کنید.
❒وابستگی عاطفی همواره با عدم عزت نفس ارتباط دارد. در وابستگی های شدید احساسی، فرد خالی از عزت نفس بالا است. روی نکات مثبت و موفقیت هایتان تمرکز کنید. نه گفتن را یاد بگیرید. به خواسته هایتان توجه کنید. سعی نکنید خودتان را تغییر دهید. به نظر خودتان اهمیت دهید. در ذهنتان تصویر مثبتی از خود داشته باشید.
╭─ɢʀᴏᴜᴘ ┈┈┈┈┈┈•✧𝑚𝑒𝑙𝑖𝑠𝑠𝑎
🏛➛ @humanismpsychology
╰──┈•™
❒بدون تردید همه ما در طول زندگی به فرد یا افرادی وابستگی داشته ایم و عشق و دوست داشتن های ما بدون رنج و درد نبوده است. همین که او مطابق با میل ما رفتار نکند یا اینکه احساس کنیم او را از دست خواهیم داد، باعث درد و رنج و اندوه ما خواهد شد.
وابستگی یعنی اینکه کنترل زندگی خود را بدست دیگران می سپاریم و یا وقتی به چیزی مثل پول و امثال آن وابستگی و تعلق خاطر داریم این بدان معنی است که شادی و ناشادی ما را پول تضمین می کند.
❒هر چیزی که بصورت اعتیاد یا عادت در می آید و تعادل روحی و روانی ما را بر هم میزند نوعی وابستگی است. حتما در زندگی شما پیش آمده که خودتان را بیش از حد به چیزی، شخصی یا جایی وابسته دیده اید و یا حس کرده اید به شخص یا چیزی آن قدر وابسته شده اید که ترک کردن آن برایتان امکان پذیر نباشد یا حتی فکرکردن به کنار گذاشتن آن در شما ایجاد وحشت و هراس کند. صحبت از وابستگی بیمارگونه ای است که تعادل احساسی ما را رد و زندگی را از بین می برد و باعث نابودی اعتماد به نفس در فرد می شود.«وابستگی ریشه ی رنج است»
❒وابستگی سالم:در وابستگی سالم، فرد در زمان مناسب و در صورت نیاز، مستقیما درخواست کمک می کند. در روابط با دیگران احساس امنیت، اعتماد و علاقه به میزان کافی وجود دارد. روابط سالم و در حد اعتدال بوده و هر یک از طرفین در رابطه برای دیگری ارزش و اهمیت قائل هستند. طرفین در عین حال که به نیازهای خود توجه دارند، حس محبت و همدلی را نیز از طرف مقابل خود دریغ نمی کنند و خویشتن حقیقی خود را فراموش نمی کنند.
❒وابستگی ناسالم: در وابستگی ناسالم فرد سعی دارد طرف مقابل را تحت کنترل و نفوذ خود قرار دهد و به دلیل ترس از طرد شدن مانند یک قربانی هرگونه تحقیری را تحمل کند.
❒بیماری وابستگی چه علامت هایی دارد؟زمانی که ما آنچنان مجذوب کسی شده ایم که احساس می کنیم با نبودن او، ما نیز نابود می شویم، در این حالت دچار وابستگی بیمارگونه شده ایم. برای تجربه این وضعیت می توانیم به شخصی فکر کنیم که ما را اذیت می کند، ولی نمی توانیم آن را رها کنیم یا ارتباطی را تصور کنیم که ما را ناراحت می کند و عذاب می کشیم.
❒افراد وابسته تنهایی برایشان غیرقابل تحمل و ناامیدکننده است. اغلب این افراد در زندگیشان مسئولیت های اصلی را به دیگران می سپارند.
❒دلبستگی بهتر از وابستگی است:دلبستگی یعنی این که با آنچه در ارتباط قرار گرفته ایم و به آن عشق می روزیم یا دوستش داریم احساس وحدت و یگانگی کنیم و با وجود لذت شادمانی، سعادت و خوشی در آن، ما نیز خشنود شویم. در این حالت، بودن یا نبودن، او در کنار ما، احساس بسیار خوب یا بسیار بد به ما نمی دهد، بلکه وجود او باعث حس رضایت در درون ما می شود.
❒به عبارتی دیگر، با نبودن او باز هم احساس رضایت در ما باقی مانده و حال خوبمان را می توانیم حفظ کنیم. درواقع یک فرد بالغ قادر به تشخیص یک رابطه سالم میان خود و دیگران خواهدبود. او می تواند میان یک رابطه مبتنی بر ساختار صحیح و یک وابستگی افراطی و خارج از تعادل را تشخیص دهد و خود را از گرفتار شدن در تله های چنین ارتباطی برهاند.یادمان نرود بسیاری از افراد ممکن است در مقاطعی از زندگی خود دچار چنین ارتباطی شوند. این یک ایراد محسوب نمی شود.
❒آگاهی نسبت به وجود وابستگی، خود قدم بزرگی است که در این راه بر می دارید و با وجود همه مشکلاتی که دارید و همه ترس ها و نگرانی هایتان همواره روی پاهان خودتان می ایستید. شما قوی هستید و هم اکنون با استفاه از این آگاهی از وابستگی ترس هایتان را پشت سر می گذارید. همین شناخت است که به مدد آن دنیای شخصی بنا می نهید؛ دنیایی که در آن خودتان را دوست دارید و با خودتان در آرامش به سر خواهید برد.
✍تشویش ها، ترس ها و نگرانی ها ها و تمام چیزهایی که موجب عصبانیت، آزردگی و خشم شما می شوند را روی کاغذ بیاورید. این عمل باعث می شود تا چیزهایی که باعث ناراحتی شمامی شوند، فشار کمتری روی شما بیاورند. همچنین با این کار ذهنتان را رها می کنید و روشی است تا از طریق آن زباله های فکری تان را تخلیه کنید.
❒وابستگی عاطفی همواره با عدم عزت نفس ارتباط دارد. در وابستگی های شدید احساسی، فرد خالی از عزت نفس بالا است. روی نکات مثبت و موفقیت هایتان تمرکز کنید. نه گفتن را یاد بگیرید. به خواسته هایتان توجه کنید. سعی نکنید خودتان را تغییر دهید. به نظر خودتان اهمیت دهید. در ذهنتان تصویر مثبتی از خود داشته باشید.
╭─ɢʀᴏᴜᴘ ┈┈┈┈┈┈•✧𝑚𝑒𝑙𝑖𝑠𝑠𝑎
🏛➛ @humanismpsychology
╰──┈•™
Telegram
پیشگامان روانکاوی و روان پویشی 🎙 رادیو کامیابی | Radio Kamiaby
«وابستگی ریشه ی رنج است»
#دلبستگی #وابستگی #روانشناسی
#دلبستگی #وابستگی #روانشناسی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ڪدام جامہ بہ از پردهپوشی خلق است؟
بپوش چشمِ خود از عیبِ خلق و عریان باش.درون خانهٔ خود، هر گدا شهنشاهی است قدم برون مَنہ از حد خویش، سلطان باش.
بپوش چشمِ خود از عیبِ خلق و عریان باش.درون خانهٔ خود، هر گدا شهنشاهی است قدم برون مَنہ از حد خویش، سلطان باش.
『 طرحواره محرومیت هیجانی 』
❒در این تصویر، مراجع در حال بیان احساس عمیق نادیده گرفته شدن است «حتی وقتی وسط اتاق میایستم، کسی مرا نمیبیند/تصدیق نمیکند». این دقیقاً بازتاب طرحواره محرومیت هیجانی است که در آن فرد باور دارد نیازهای هیجانی او برای همدلی، توجه، و تصدیق شدن برآورده نمیشود.
❒این طرحواره معمولاً شامل سه جنبه اصلی است:
✔️ محرومیت از توجه: عدم دریافت توجه و محبت کافی از سوی دیگران
✔️ محرومیت از همدلی: عدم درک و همدلی با احساسات و نیازهای فرد
✔️ محرومیت از حمایت: عدم دریافت حمایت عاطفی و مراقبت از سوی دیگران
❒افرادی که این طرحواره را دارند اغلب:
➊ احساس میکنند نامرئی هستند، انگار که وجودشان نادیده گرفته میشود.
➋باور دارند کسی آنها را واقعاً درک نمیکند و احساس تنهایی عمیق میکنند، حتی در جمع.
➌ نیازهای عاطفی خود را سرکوب میکنند و از بیان آنها خودداری میکنند.
➍ در برقراری روابط صمیمی مشکل دارند و ممکن است در روابط عاطفی احساس ناکامی و ناامیدی کنند.
➎ممکن است از مکانیزمهای مقابلهای مانند کنارهگیری، پرخاشگری، یا تلاش بیش از حد برای جلب توجه استفاده کنند.
➏ این طرحواره میتواند در روابط فرد با دیگران، به ویژه روابط عاطفی، مشکل ایجاد کند و باعث احساس نارضایتی و عدم رضایت شود.
#محرومیت_هیجانی #طرحواره #EFT
╭─ɢʀᴏᴜᴘ ┈┈┈┈┈┈•✧𝑚𝑒𝑙𝑖𝑠𝑠𝑎
🏛➛ @humanismpsychology
╰──┈•™
❒در این تصویر، مراجع در حال بیان احساس عمیق نادیده گرفته شدن است «حتی وقتی وسط اتاق میایستم، کسی مرا نمیبیند/تصدیق نمیکند». این دقیقاً بازتاب طرحواره محرومیت هیجانی است که در آن فرد باور دارد نیازهای هیجانی او برای همدلی، توجه، و تصدیق شدن برآورده نمیشود.
❒این طرحواره معمولاً شامل سه جنبه اصلی است:
✔️ محرومیت از توجه: عدم دریافت توجه و محبت کافی از سوی دیگران
✔️ محرومیت از همدلی: عدم درک و همدلی با احساسات و نیازهای فرد
✔️ محرومیت از حمایت: عدم دریافت حمایت عاطفی و مراقبت از سوی دیگران
❒افرادی که این طرحواره را دارند اغلب:
➊ احساس میکنند نامرئی هستند، انگار که وجودشان نادیده گرفته میشود.
➋باور دارند کسی آنها را واقعاً درک نمیکند و احساس تنهایی عمیق میکنند، حتی در جمع.
➌ نیازهای عاطفی خود را سرکوب میکنند و از بیان آنها خودداری میکنند.
➍ در برقراری روابط صمیمی مشکل دارند و ممکن است در روابط عاطفی احساس ناکامی و ناامیدی کنند.
➎ممکن است از مکانیزمهای مقابلهای مانند کنارهگیری، پرخاشگری، یا تلاش بیش از حد برای جلب توجه استفاده کنند.
➏ این طرحواره میتواند در روابط فرد با دیگران، به ویژه روابط عاطفی، مشکل ایجاد کند و باعث احساس نارضایتی و عدم رضایت شود.
#محرومیت_هیجانی #طرحواره #EFT
╭─ɢʀᴏᴜᴘ ┈┈┈┈┈┈•✧𝑚𝑒𝑙𝑖𝑠𝑠𝑎
🏛➛ @humanismpsychology
╰──┈•™
Telegram
پیشگامان روانکاوی و روان پویشی 🎙 رادیو کامیابی | Radio Kamiaby
✍طرحواره محرومیت هیجانی (Emotional Deprivation Schema) یکی از طرحوارههای حوزه "طرد و بریدگی" است. این طرحواره معمولاً در دوران کودکی شکل میگیرد، زمانی که نیازهای هیجانی کودک به اندازه کافی توسط والدین یا مراقبان برآورده نمیشود.
#محرومیت_هیجانی #طرحواره…
#محرومیت_هیجانی #طرحواره…
✍زندگی، بازی احساسات است. هر پرشی که میزنیم، تجربهای است از احساسات مختلف. گاهی با شادی میپریم، گاهی با غم. مهم این است که به حرکت ادامه دهیم و یاد بگیریم با تمام احساساتمان زندگی کنیم. در این مسیر، پذیرش همه احساسات ، از شادی تا غم ، کلید رشد شخصیت است.
#هیجانمدار #EFT
#هیجانمدار #EFT
『 منِ او کیست 』
❒من درختی کلاغ بر دوشم، خبرم درد می کند بدجور/ساقه تا شاخه ام پر از زخم است، تبرم درد می کند بدجور/من کی ام جز نقابی از ابهام؟ درد بحران هویت دارم/یک اشاره بدون انگشتم، اثرم درد می کند بدجور
❒وابسته یِ وابستگی خودت هستی، تو تصویری از خلوصی که هیچگاه آزاد نیستی و تعریفی از آن نداری. تنها جایی میان هپروت من و تو معنا داریم. تو را تجسم میکنم که در مرداب خود ساختهات حل میشوی و حل میشوی و هر روز پا به جهانی میگذاری که تنها برای تو ساخته شده، نه آنجا زمان هست و نه مکان. تنها «منِ» تو معنایش را میشناسد
✍اگر یک سوال باشد که من از آن وحشت داشته باشم سوالی که هرگز نتوانسته باشم به ان پاسخ رضایت بخشی دهم،آن سوال این است که «من کیستم!؟»
❒سلوک خواهی نخواهی با بحران هویت همراه است.هویت کهنه که همچون جامه ای بر تن توست بیرون می آید و جامه نو نیز هنوز نرسیده است؛باید این حالت برزخی را پذیرا باشی که زیستن در این حالت برزخی؛ سخت است. در این مرحله سالک مدام وسوسه می شود که بازگردد و لباس کهنه عادتها را دوباره برتن کند ؛سلوک مستلزم شجاعت و خطر کردن است وتوخویشتن خود را چنانکه هستی بشناس نه چنانکه به تو گفتهاند و یامیپنداری.
سالها پرسیدم از خود کیستم!
آتشم،شوقم،شرارم،چیستم؟
دیدمش امروز و دانستم کنون
او بجز من،من بجز او نیستم
#بحران_هویت #توسعه_فردی
╭─ɢʀᴏᴜᴘ ┈┈┈┈┈┈•✧𝑚𝑒𝑙𝑖𝑠𝑠𝑎
🏛➛ @humanismpsychology
╰──┈•™
❒من درختی کلاغ بر دوشم، خبرم درد می کند بدجور/ساقه تا شاخه ام پر از زخم است، تبرم درد می کند بدجور/من کی ام جز نقابی از ابهام؟ درد بحران هویت دارم/یک اشاره بدون انگشتم، اثرم درد می کند بدجور
❒وابسته یِ وابستگی خودت هستی، تو تصویری از خلوصی که هیچگاه آزاد نیستی و تعریفی از آن نداری. تنها جایی میان هپروت من و تو معنا داریم. تو را تجسم میکنم که در مرداب خود ساختهات حل میشوی و حل میشوی و هر روز پا به جهانی میگذاری که تنها برای تو ساخته شده، نه آنجا زمان هست و نه مکان. تنها «منِ» تو معنایش را میشناسد
✍اگر یک سوال باشد که من از آن وحشت داشته باشم سوالی که هرگز نتوانسته باشم به ان پاسخ رضایت بخشی دهم،آن سوال این است که «من کیستم!؟»
❒سلوک خواهی نخواهی با بحران هویت همراه است.هویت کهنه که همچون جامه ای بر تن توست بیرون می آید و جامه نو نیز هنوز نرسیده است؛باید این حالت برزخی را پذیرا باشی که زیستن در این حالت برزخی؛ سخت است. در این مرحله سالک مدام وسوسه می شود که بازگردد و لباس کهنه عادتها را دوباره برتن کند ؛سلوک مستلزم شجاعت و خطر کردن است وتوخویشتن خود را چنانکه هستی بشناس نه چنانکه به تو گفتهاند و یامیپنداری.
سالها پرسیدم از خود کیستم!
آتشم،شوقم،شرارم،چیستم؟
دیدمش امروز و دانستم کنون
او بجز من،من بجز او نیستم
#بحران_هویت #توسعه_فردی
╭─ɢʀᴏᴜᴘ ┈┈┈┈┈┈•✧𝑚𝑒𝑙𝑖𝑠𝑠𝑎
🏛➛ @humanismpsychology
╰──┈•™
Telegram
attach 📎
『 من کیستم ؛منِ او کیست』
گم شدم در خود ندانم من، کیم یا چیستم!
قالبم، عقلم، حیاتم، جان گویا چیستم؟
آدمی نامم ولیکن آدمی در اصل چیست؟
معنی ام یا صورتم، یا که مسما چیستم؟
❒«چرا باید باشیم به جای اینکه نباشیم».فرد دچار بحران اگزیستانسیال اساسا زندگی خود و وجود (اگزیستانس) خود را مورد پرسش قرار می دهد.در این حالت فرد به نبودن بیشتر از بودن می اندیشد.این بحران فراتر از موقعیت های مرزی هست هر چند که خود یک موقعیت مرزی است با این تفاوت که فرد از حالت موقعیتی فراتر می رود و بودن خود را زیر سوال می برد.
❒طبق تعریف ارائه شده بی نهایت اشکال بحران اگزیستانسیال داریم.ما اصلاً نمیدانیم چه هستیم، تا زمانی که به آنچه هستیم تبدیل میشویم..چیزی که یالوم به عنوان ۴ واقعیت وجودی(مرگ، آزادی، تنهایی و بی معنایی) مطرح کرده است یا روانشناسی به دوشکل ویژه آن پرداخته است که شکل اول آن بحران نوجوانی یا اوایل جوانی است و علامت آن مسایل هویت و سردرگمی آینده است و شکل دوم آن بحران میانسالی یا معنا هست که مرتبط با مرگ و مساله میراث و دستاورد است فقط بخشی از ماجرا است. آنچه در بحران اگزیستانسیال مطرح است که تجربه زیسته فرد شکل بحران او را برساخت می کند پس شاید بتوان گفت هر انسانی بحران اگزیستانسیال مخصوص به خود را دارد.
❒بحران وجودی در هویت فردی :این که احساستان درباره کیستی خودتان چگونه است عزتنفس شماست. در راس این عزتنفس هویت اجتماعی قرار دارد، شما به گونهای که خود را به دیگران عرضه میکنید، هویت اجتماعی دارید. گاهی هویت اجتماعی افراد با خودپنداره آنها هماهنگ نیست و خودهایی که به دیگران عرضه میکنند همان خودهایی که از خویش میشناسند نیست موضوعی که موجب میشود تا افراد در روابط خود با دیگران احساس کاذب یا دروغینی از خود داشته باشند.
✍ این که ما که هستیم، یعنی خودپنداره ما، که رابطه ما با رویدادهای جهان خارج و شیوه ارزیابی آنها را معین میسازد. وقتی افراد به درون خود مینگرند و به ارزیابیخودپندارهشان میپردازند ممکن است همواره آنچه را که میبینند دوست نداشته باشند و برایش ارزش قائل نباشند. دوست داشتن و ارزش قائل شدن عزتنفس است.
❒بحران وجودی درعشق:«برای ما این کافی نیست که دیگری به ما عشق بورزد، ما همچنین میخواهیم که علت اشتیاق آن فرد باشیم».این جمله از دیدگاه روانکاوی لکان به میل انسانها برای فراتر از دریافت #عشق اشاره میکنه. ما نمیخوایم فقط مورد عشق قرار بگیریم، بلکه میل داریم علت آن عشق و اشتیاق باشیم. این مفهوم با هویت و میل در نظریه لکان ارتباط داره. انسانها به دنبال تأیید و بازشناسی از دیگری هستن و در تلاش هستن تا به واسطه میل و عشق دیگری به ارزش و وجود خودشون پی ببرن. این میل به دلیل بودن، به ما احساس معنا و وجود میده.
❒در نظریه لکان، هویت و میل به شدت با رابطه انسان با "دیگری" (The Other) مرتبطه. هویت ما به طور کامل از درون خود ما نمیاد، بلکه از طریق نگاه و خواست دیگری ساخته میشه. لکان میگه که میل انسان نه تنها برای کسب لذته، بلکه بیشتر به سمت میل دیگری گرایش داره؛ یعنی ما آنچه دیگری میخواد رو میطلبیم. به این ترتیب، میل ما اساساً میل به #تأیید، شناخته شدن، و دلیل میل دیگری بودن هست. این میل در جستجوی یافتن معنا و هویت فردی ماست.
بی نشانی شد نشان و بی زبانی شد زبان!
بی نشان و بی زبان گویا و بینا چیستم؟
ورکسی پرسد زمن، تو کیستی یا چیستی؟
من چه دانم، کاین چنین حیران و شیدا چیستم
╭─ɢʀᴏᴜᴘ ┈┈┈┈┈┈•✧𝑚𝑒𝑙𝑖𝑠𝑠𝑎
🏛➛ @humanismpsychology
╰──┈•™
گم شدم در خود ندانم من، کیم یا چیستم!
قالبم، عقلم، حیاتم، جان گویا چیستم؟
آدمی نامم ولیکن آدمی در اصل چیست؟
معنی ام یا صورتم، یا که مسما چیستم؟
❒«چرا باید باشیم به جای اینکه نباشیم».فرد دچار بحران اگزیستانسیال اساسا زندگی خود و وجود (اگزیستانس) خود را مورد پرسش قرار می دهد.در این حالت فرد به نبودن بیشتر از بودن می اندیشد.این بحران فراتر از موقعیت های مرزی هست هر چند که خود یک موقعیت مرزی است با این تفاوت که فرد از حالت موقعیتی فراتر می رود و بودن خود را زیر سوال می برد.
❒طبق تعریف ارائه شده بی نهایت اشکال بحران اگزیستانسیال داریم.ما اصلاً نمیدانیم چه هستیم، تا زمانی که به آنچه هستیم تبدیل میشویم..چیزی که یالوم به عنوان ۴ واقعیت وجودی(مرگ، آزادی، تنهایی و بی معنایی) مطرح کرده است یا روانشناسی به دوشکل ویژه آن پرداخته است که شکل اول آن بحران نوجوانی یا اوایل جوانی است و علامت آن مسایل هویت و سردرگمی آینده است و شکل دوم آن بحران میانسالی یا معنا هست که مرتبط با مرگ و مساله میراث و دستاورد است فقط بخشی از ماجرا است. آنچه در بحران اگزیستانسیال مطرح است که تجربه زیسته فرد شکل بحران او را برساخت می کند پس شاید بتوان گفت هر انسانی بحران اگزیستانسیال مخصوص به خود را دارد.
❒بحران وجودی در هویت فردی :این که احساستان درباره کیستی خودتان چگونه است عزتنفس شماست. در راس این عزتنفس هویت اجتماعی قرار دارد، شما به گونهای که خود را به دیگران عرضه میکنید، هویت اجتماعی دارید. گاهی هویت اجتماعی افراد با خودپنداره آنها هماهنگ نیست و خودهایی که به دیگران عرضه میکنند همان خودهایی که از خویش میشناسند نیست موضوعی که موجب میشود تا افراد در روابط خود با دیگران احساس کاذب یا دروغینی از خود داشته باشند.
✍ این که ما که هستیم، یعنی خودپنداره ما، که رابطه ما با رویدادهای جهان خارج و شیوه ارزیابی آنها را معین میسازد. وقتی افراد به درون خود مینگرند و به ارزیابیخودپندارهشان میپردازند ممکن است همواره آنچه را که میبینند دوست نداشته باشند و برایش ارزش قائل نباشند. دوست داشتن و ارزش قائل شدن عزتنفس است.
❒بحران وجودی درعشق:«برای ما این کافی نیست که دیگری به ما عشق بورزد، ما همچنین میخواهیم که علت اشتیاق آن فرد باشیم».این جمله از دیدگاه روانکاوی لکان به میل انسانها برای فراتر از دریافت #عشق اشاره میکنه. ما نمیخوایم فقط مورد عشق قرار بگیریم، بلکه میل داریم علت آن عشق و اشتیاق باشیم. این مفهوم با هویت و میل در نظریه لکان ارتباط داره. انسانها به دنبال تأیید و بازشناسی از دیگری هستن و در تلاش هستن تا به واسطه میل و عشق دیگری به ارزش و وجود خودشون پی ببرن. این میل به دلیل بودن، به ما احساس معنا و وجود میده.
❒در نظریه لکان، هویت و میل به شدت با رابطه انسان با "دیگری" (The Other) مرتبطه. هویت ما به طور کامل از درون خود ما نمیاد، بلکه از طریق نگاه و خواست دیگری ساخته میشه. لکان میگه که میل انسان نه تنها برای کسب لذته، بلکه بیشتر به سمت میل دیگری گرایش داره؛ یعنی ما آنچه دیگری میخواد رو میطلبیم. به این ترتیب، میل ما اساساً میل به #تأیید، شناخته شدن، و دلیل میل دیگری بودن هست. این میل در جستجوی یافتن معنا و هویت فردی ماست.
بی نشانی شد نشان و بی زبانی شد زبان!
بی نشان و بی زبان گویا و بینا چیستم؟
ورکسی پرسد زمن، تو کیستی یا چیستی؟
من چه دانم، کاین چنین حیران و شیدا چیستم
╭─ɢʀᴏᴜᴘ ┈┈┈┈┈┈•✧𝑚𝑒𝑙𝑖𝑠𝑠𝑎
🏛➛ @humanismpsychology
╰──┈•™
Telegram
پیشگامان روانکاوی و روان پویشی 🎙 رادیو کامیابی | Radio Kamiaby
#بحران_هویت #لکان #من_کیستم #من_او_کیست
『 شاه ماهی 』
❒دوست داشتی کدام ماهی باشی آن شاه ماهی که خود را به آب انداخت و یا آنی که به جبر دل داد یه وضعیت دوالیستی سیاه و سفید
❒تنها اصل ثابت جهان بیثباتی است فقط بیثباتی است که ثبات دارد و ما مدام در حال نقض مهمترین قانون جهان هستیم همه چیز این جهان در سیلان است و با وجود تغییر و سیلانی که از نظر هراکلیتیوس در تمامی چیزهای جهان وجود دارد «لوگوس» تنها چیز ثابت و ایستا و قانون حاکم بر جهان هست قانونی که تضاد نمود اصلی آن است و ستیز و کشاکش میانه اضداد، یگانه واقعیت و عدالت دراین جهان؛ به همین ترتیب حتی جنگ نیز امور عادی و عدالت امری عمومیست.
❒به قول شوپنهاور زندگی آونگی است میان دو ملال، خواستن ونخواستن که همواره توام با درد ورنج می باشد؛(انسان در دمی گر چیزی را بدست اورد در می یابد که خواهان آن چیز نبوده است بنابراین هیچ وقت برخورد واقعیِ کامروایی را نصیب انسان نمی کند بلکه فانتزی را گسترش می دهد) پس برای انکه حرکتی وجود داشته باشد ابژه میل همواره باید در جایی جلوتر ودورتر از دسترس قرار بگیرد.
✍جمله ی بیقراری ات از طلبِ قرار توست/طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت
❒مهم نیست چه حسی داری.!بگذار سقوط ڪنی ؛اگر قرار است سقوط ڪنی...آنڪہ خواهی شد تو را خواهدگرفت.انسانی که توانایی مقابله با رنج را دارد شجاع ترین حیوان است زیرا هیچ حیوانی به اندازه انسان رنج نمیبرد.
╭─ɢʀᴏᴜᴘ ┈┈┈┈┈┈•✧𝑚𝑒𝑙𝑖𝑠𝑠𝑎
🏛➛ @humanismpsychology
╰──┈•™
❒
❒تنها اصل ثابت جهان بیثباتی است فقط بیثباتی است که ثبات دارد و ما مدام در حال نقض مهمترین قانون جهان هستیم همه چیز این جهان در سیلان است و با وجود تغییر و سیلانی که از نظر هراکلیتیوس در تمامی چیزهای جهان وجود دارد «لوگوس» تنها چیز ثابت و ایستا و قانون حاکم بر جهان هست قانونی که تضاد نمود اصلی آن است و ستیز و کشاکش میانه اضداد، یگانه واقعیت و عدالت دراین جهان؛ به همین ترتیب حتی جنگ نیز امور عادی و عدالت امری عمومیست.
❒به قول شوپنهاور زندگی آونگی است میان دو ملال، خواستن ونخواستن که همواره توام با درد ورنج می باشد؛(انسان در دمی گر چیزی را بدست اورد در می یابد که خواهان آن چیز نبوده است بنابراین هیچ وقت برخورد واقعیِ کامروایی را نصیب انسان نمی کند بلکه فانتزی را گسترش می دهد) پس برای انکه حرکتی وجود داشته باشد ابژه میل همواره باید در جایی جلوتر ودورتر از دسترس قرار بگیرد.
✍جمله ی بیقراری ات از طلبِ قرار توست/طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت
❒مهم نیست چه حسی داری.!بگذار سقوط ڪنی ؛اگر قرار است سقوط ڪنی...آنڪہ خواهی شد تو را خواهدگرفت.انسانی که توانایی مقابله با رنج را دارد شجاع ترین حیوان است زیرا هیچ حیوانی به اندازه انسان رنج نمیبرد.
╭─ɢʀᴏᴜᴘ ┈┈┈┈┈┈•✧𝑚𝑒𝑙𝑖𝑠𝑠𝑎
🏛➛ @humanismpsychology
╰──┈•™
Telegram
attach 📎
『نیاز به معنا در نظریههای روانشناسی』
❒گاهی آنچه به ظاهر یک مصیبت مینماید، میتواند دریچهای به سوی تجربهای نو باشد. این تصویر نمادی زیبا از قدرت دیدگاه مثبت (Positive Reappraisal) است.ماهی که بهجای تمرکز بر شکار شدن،از تجربه پرواز لذت میبرد.
❒ این نگرش یادآور مفهوم تابآوری(Resilience) در روانشناسی مثبتنگر است؛ توانایی یافتن معنا و فرصت در دل چالشها. به قول ویکتور فرانکل:وقتی نمیتوانیم موقعیت را تغییر دهیم،به تغییر نگاه خود فراخوانده میشویم.
❒تفسیر بالینی: با توجه به تصویر و رفتار ماهی که در موقعیت خطرناک و تهدیدکنندهی حیات خود، واکنش نامتناسب و خوشبینانهای نشان میدهد،این الگو میتواند نشاندهندهی اختلال دوقطبی (Bipolar Disorder) و بهطور خاص فاز مانیک (Manic Episode) باشد.
❒در DSM-5 نشانههای مرتبط دراین تصویر عبارتند از:
➊خوشبینی افراطی (Excessive optimism)
➋قضاوت مختل (Impaired judgment)
➌ عدم درک خطر (Poor insight into dangerous situations)
➍افکار بزرگمنشانه (Grandiose thinking)
➎ ناتوانی در تشخیص پیامدهای منفی (Inability to recognize negative consequences)
❒ماهی در این تصویر بهجای درک موقعیت خطرناک (شکار شدن توسط عقاب) در یک حالت سرخوشی نامتناسب (euphoric state) قرار دارد وحتی این موقعیت را بهعنوان یک تجربهی مثبت ("I'm flying!") تفسیر میکند.این الگوی تفکر و رفتار با معیارهای تشخیصی episode Manic در DSM-5 همخوانی دارد.
❒تعریف نیاز به معنا: نیاز به معنا به تمایل انسان برای درک هدف و ارزش زندگی خود اشاره دارد. این نیاز شامل؛ یافتن هدف بلندمدت، ایجاد ارتباطات معنادار، و دستیابی به احساس رضایت از زندگی است.افراد با داشتن معنایی عمیق در زندگی، میتوانند مشکلات و چالشهای روزمره را به شکلی مؤثرتر مدیریت کنند.
❒ نظریه خودتعیینگری
(Self-Determination Theory): این نظریه، سه نیاز اساسی روانی (خودکارآمدی، ارتباط اجتماعی، و خودتعیینی) را مطرح میکند.نیاز به معنا را میتوان بهعنوان نتیجه ترکیب این سه نیاز در نظر گرفت؛ جایی که فرد با دستیابی به هدف و معنا، احساس کنترل و ارتباط عمیقتری با دیگران پیدا میکند.
❒معنادرمانی (Logotherapy): فرانکل، بنیانگذار لوگوتراپی، بر این باور است که یافتن معنا حتی در سختترین شرایط زندگی، میتواند بقای روانی و جسمی انسان را تضمین کند.وی معتقد است که نیاز به معنا از اساسیترین نیازهای انسانی است و در فرآیند درمان میتواند به غلبه بر رنج و ناامیدی کمک کند.
❒هرم نیازهای مازلو(maslow): هرم مازلو،نیاز به معنا را در سطوح بالای هرم، یعنی خودتحققیابی و فراتر از آن، قرار میدهد. پس از تأمین نیازهای اولیه مانند فیزیکی و امنیت،انسانها به دنبال معنا و هدفی والاتر در زندگی میگردند.
❒ روانشناسی انسانگرا (Humanistic Psychology): نظریههای انسانگرایی بر رشد شخصی و تحقق تواناییهای بالقوه تأکید دارند. یافتن معنا در این نظریه بخشی ضروری از رشد و توسعه فردی محسوب میشود.
❒ روانشناسی وجودی (Existential Psychology): روانشناسی وجودی به مسائل بنیادین زندگی مانند آزادی، تنهایی و مرگ میپردازد.در این چارچوب، نیاز به معنا راهی برای مقابله با بیمعنایی و اضطراب وجودی است.افراد از طریق یافتن معنا میتوانند زندگی آگاهانهتر و پربارتری تجربه کنند.
❒نقش شواهد تجربی در فهم نیاز به معنا: پژوهشهای علمی نشان داده که افراد دارای معنا در زندگی، سطوح کمتری از افسردگی و اضطراب را تجربه کرده و از رضایت بیشتری در زندگی برخوردارند.بهعنوان مثال: در یک پژوهش طولی مشخص شد افرادی که توانستهاند اهداف معناداری برای خود تعریف کنند،در مواجهه با استرس و تغییرات زندگی، تابآوری بیشتری نشان دادهاند. مطالعات دیگر نیز تأثیر مثبت معنا درمانی را بر کاهش علائم افسردگی و افزایش امید در بیماران مبتلا به بیماریهای مزمن تأیید کردهاند.
❒تفاوتهای فرهنگی در نیاز به معنا: نیاز به معنا میتواند تحت تأثیر زمینههای فرهنگی، مذهبی، و اجتماعی قرار گیرد. برای مثال: در فرهنگهای جمعگرا، معنا اغلب در خدمت به جامعه یا خانواده تعریف میشود. در فرهنگهای فردگرا، دستیابی به اهداف شخصی و رشد فردی اهمیت بیشتری دارد. بررسی این تفاوتها در فرآیند رواندرمانی میتواند به طراحی مداخلات مؤثرتری منجر شود.
╭─ɢʀᴏᴜᴘ ┈┈┈┈┈┈•✧𝑚𝑒𝑙𝑖𝑠𝑠𝑎
🏛➛ @humanismpsychology
╰──┈•™
❒گاهی آنچه به ظاهر یک مصیبت مینماید، میتواند دریچهای به سوی تجربهای نو باشد. این تصویر نمادی زیبا از قدرت دیدگاه مثبت (Positive Reappraisal) است.ماهی که بهجای تمرکز بر شکار شدن،از تجربه پرواز لذت میبرد.
❒ این نگرش یادآور مفهوم تابآوری(Resilience) در روانشناسی مثبتنگر است؛ توانایی یافتن معنا و فرصت در دل چالشها. به قول ویکتور فرانکل:وقتی نمیتوانیم موقعیت را تغییر دهیم،به تغییر نگاه خود فراخوانده میشویم.
❒تفسیر بالینی: با توجه به تصویر و رفتار ماهی که در موقعیت خطرناک و تهدیدکنندهی حیات خود، واکنش نامتناسب و خوشبینانهای نشان میدهد،این الگو میتواند نشاندهندهی اختلال دوقطبی (Bipolar Disorder) و بهطور خاص فاز مانیک (Manic Episode) باشد.
❒در DSM-5 نشانههای مرتبط دراین تصویر عبارتند از:
➊خوشبینی افراطی (Excessive optimism)
➋قضاوت مختل (Impaired judgment)
➌ عدم درک خطر (Poor insight into dangerous situations)
➍افکار بزرگمنشانه (Grandiose thinking)
➎ ناتوانی در تشخیص پیامدهای منفی (Inability to recognize negative consequences)
❒ماهی در این تصویر بهجای درک موقعیت خطرناک (شکار شدن توسط عقاب) در یک حالت سرخوشی نامتناسب (euphoric state) قرار دارد وحتی این موقعیت را بهعنوان یک تجربهی مثبت ("I'm flying!") تفسیر میکند.این الگوی تفکر و رفتار با معیارهای تشخیصی episode Manic در DSM-5 همخوانی دارد.
❒تعریف نیاز به معنا: نیاز به معنا به تمایل انسان برای درک هدف و ارزش زندگی خود اشاره دارد. این نیاز شامل؛ یافتن هدف بلندمدت، ایجاد ارتباطات معنادار، و دستیابی به احساس رضایت از زندگی است.افراد با داشتن معنایی عمیق در زندگی، میتوانند مشکلات و چالشهای روزمره را به شکلی مؤثرتر مدیریت کنند.
❒ نظریه خودتعیینگری
(Self-Determination Theory): این نظریه، سه نیاز اساسی روانی (خودکارآمدی، ارتباط اجتماعی، و خودتعیینی) را مطرح میکند.نیاز به معنا را میتوان بهعنوان نتیجه ترکیب این سه نیاز در نظر گرفت؛ جایی که فرد با دستیابی به هدف و معنا، احساس کنترل و ارتباط عمیقتری با دیگران پیدا میکند.
❒معنادرمانی (Logotherapy): فرانکل، بنیانگذار لوگوتراپی، بر این باور است که یافتن معنا حتی در سختترین شرایط زندگی، میتواند بقای روانی و جسمی انسان را تضمین کند.وی معتقد است که نیاز به معنا از اساسیترین نیازهای انسانی است و در فرآیند درمان میتواند به غلبه بر رنج و ناامیدی کمک کند.
❒هرم نیازهای مازلو(maslow): هرم مازلو،نیاز به معنا را در سطوح بالای هرم، یعنی خودتحققیابی و فراتر از آن، قرار میدهد. پس از تأمین نیازهای اولیه مانند فیزیکی و امنیت،انسانها به دنبال معنا و هدفی والاتر در زندگی میگردند.
❒ روانشناسی انسانگرا (Humanistic Psychology): نظریههای انسانگرایی بر رشد شخصی و تحقق تواناییهای بالقوه تأکید دارند. یافتن معنا در این نظریه بخشی ضروری از رشد و توسعه فردی محسوب میشود.
❒ روانشناسی وجودی (Existential Psychology): روانشناسی وجودی به مسائل بنیادین زندگی مانند آزادی، تنهایی و مرگ میپردازد.در این چارچوب، نیاز به معنا راهی برای مقابله با بیمعنایی و اضطراب وجودی است.افراد از طریق یافتن معنا میتوانند زندگی آگاهانهتر و پربارتری تجربه کنند.
❒نقش شواهد تجربی در فهم نیاز به معنا: پژوهشهای علمی نشان داده که افراد دارای معنا در زندگی، سطوح کمتری از افسردگی و اضطراب را تجربه کرده و از رضایت بیشتری در زندگی برخوردارند.بهعنوان مثال: در یک پژوهش طولی مشخص شد افرادی که توانستهاند اهداف معناداری برای خود تعریف کنند،در مواجهه با استرس و تغییرات زندگی، تابآوری بیشتری نشان دادهاند. مطالعات دیگر نیز تأثیر مثبت معنا درمانی را بر کاهش علائم افسردگی و افزایش امید در بیماران مبتلا به بیماریهای مزمن تأیید کردهاند.
❒تفاوتهای فرهنگی در نیاز به معنا: نیاز به معنا میتواند تحت تأثیر زمینههای فرهنگی، مذهبی، و اجتماعی قرار گیرد. برای مثال: در فرهنگهای جمعگرا، معنا اغلب در خدمت به جامعه یا خانواده تعریف میشود. در فرهنگهای فردگرا، دستیابی به اهداف شخصی و رشد فردی اهمیت بیشتری دارد. بررسی این تفاوتها در فرآیند رواندرمانی میتواند به طراحی مداخلات مؤثرتری منجر شود.
╭─ɢʀᴏᴜᴘ ┈┈┈┈┈┈•✧𝑚𝑒𝑙𝑖𝑠𝑠𝑎
🏛➛ @humanismpsychology
╰──┈•™
Telegram
رویین روان
#لوگوتراپی #ویکتور_فرانکل #معنا_درمانی
گاهی وقت ها بہ جاے تلاش باید فقط عقب نشست و غرق شدن قایق را تماشا ڪرد.💔✨
『 عالمِ آز ونیاز 』
❒همه همِّ انسان جز عالم آز ونیاز نیست و آنچه را که سه پلیدی میدانم و از همه نفرین شدهتر هستند شهوترانی، قدرت طلبی و خودخواهیاند که از آنها پلیدتر چیزی نشناسم؛بر آنم که آنها را خوب و انسانی تر بسنجم. ترازو را بر فراز دریای خروشان نگه داشته و او را همچون شاهدی به نظارت میطلبم اکنون ترازو تعادلی کامل دارد آن سه پلیدی را در کفه مینهم آنگاه کفه دیگر پاسخی سنگینتر در بر دارد
❒شهوترانی: چیزی جز پشمینه پوشی تحقیر کنندهِ تن و خواری بر آن نیست همچون دارِ کیفر که همه دینداران آن را نفرین کردهاند شهوترانی برای مردم فرومایه به شعلهای کوچک میماند که همواره آنها را میسوزاند و زهری خوش گوار برای پژمردگان است اما برای آنها که ارادهای همچون اراده شیر دارند نیمروز است. شهوت رانی شادکامی بزرگ و راهی است برای دستیابی به یک شادکامی بزرگتر؛ زیرا بسیاری در پی دستیابی به یک زندگی زناشویی هستند و عدهای نیز در پی دستیابی به یک زندگی والاتر. اکنون بر آنم دور اندیشه هایم نرده کشم و واژههایم را نیز در آن قرار دهم از این میترسم که مبادا مورد یورش خوکان و شهوترانان قرار گیرند
❒قدرت طلبی تازیانه آتشینِ سنگدلان، شکنجهای بس هراس انگیز که قدرتمندان در اختیار دارند. عذابی وحشتناک که شعلهای فروزان آن هر خرمنی را به آتش میکشد. قدرت طلبی به خرمگسی سمج میماند که از خودبینان جدا نمیشود فضیلتهای مشکوک را به باد تمسخر میگیرد و از هر سرکوب و هر غروری سواری میگیرد. قدرت طلبی زلزلهای است شکافندهِ هر آنچه توخالی و پوسیده؛شکافندهِ گورهای آراسته و پرسشی است برای پاسخهای کهن و نو. قدرت طلبی که انسانها را به تعظیم و تکریم وا میدارد و او را از هر مار و خوکی پستتر میکند تا سرانجام از شدت این همه حقارت، از درون فریاد برآورد. قدرت طلبی آنگاه که تصمیم به فرود از فراز برای کسب قدرت کند؛کیست که آن را ضعیف و ناتوان بنامد زیرا هیچ نشانی از ضعف و ناتوانی در آن نیست.! بلندی همواره پابرجا نیست هر کوهی سرانجام در دره فرو میریزد و هر انسان والا مقامی روزی منزلت خود را از دست میدهد.
❒خودخواهی با کلامهای نیک و بد خود حصاری امن پدید میآورد و خود را ایمن میدارد گویی در مرغزاری مقدس منزل کرده و از این روست که هر پستی و حقارتی را از خود دور میدارد خردمندانی را پست و حقیر میشمارد که دم از حقارت میزنند زیرا به راستی،خردی نیز هست که در تاریکی شکوفا شود ورشد کند. آنهایی را که خود را در خدمت سگ صفتان قرار دادهاند پست و حقیر میداند و افرادی را که مطیعانه در خدمت سگ صفتان هستند بیارزش میشمارد که از نظر او آنها از سگ صفتان نیز پستتر و حقیرترند.خودخواهی، آنها را که پای حقِ خود نمیایستند و سر به دفاع بر نمیدارند آنهایی را که تفالههایِ زهراگین را سر میکشند و نگاههای شرورانه دشمن را تحمل نمیکنند از خود میراند و آنها را پست و حقیر میداند زیرا آنها را برده صفتانی میداند که با همه چیز و همه کس کنار میآیند.
╭─ɢʀᴏᴜᴘ ┈┈┈┈┈┈•✧𝑚𝑒𝑙𝑖𝑠𝑠𝑎
🏛➛ @humanismpsychology
╰──┈•™
❒همه همِّ انسان جز عالم آز ونیاز نیست و آنچه را که سه پلیدی میدانم و از همه نفرین شدهتر هستند شهوترانی، قدرت طلبی و خودخواهیاند که از آنها پلیدتر چیزی نشناسم
❒شهوترانی: چیزی جز پشمینه پوشی تحقیر کنندهِ تن و خواری بر آن نیست همچون دارِ کیفر که همه دینداران آن را نفرین کردهاند شهوترانی برای مردم فرومایه به شعلهای کوچک میماند که همواره آنها را میسوزاند و زهری خوش گوار برای پژمردگان است اما برای آنها که ارادهای همچون اراده شیر دارند نیمروز است. شهوت رانی شادکامی بزرگ و راهی است برای دستیابی به یک شادکامی بزرگتر؛ زیرا بسیاری در پی دستیابی به یک زندگی زناشویی هستند و عدهای نیز در پی دستیابی به یک زندگی والاتر. اکنون بر آنم دور اندیشه هایم نرده کشم و واژههایم را نیز در آن قرار دهم از این میترسم که مبادا مورد یورش خوکان و شهوترانان قرار گیرند
❒قدرت طلبی تازیانه آتشینِ سنگدلان، شکنجهای بس هراس انگیز که قدرتمندان در اختیار دارند. عذابی وحشتناک که شعلهای فروزان آن هر خرمنی را به آتش میکشد. قدرت طلبی به خرمگسی سمج میماند که از خودبینان جدا نمیشود فضیلتهای مشکوک را به باد تمسخر میگیرد و از هر سرکوب و هر غروری سواری میگیرد. قدرت طلبی زلزلهای است شکافندهِ هر آنچه توخالی و پوسیده؛شکافندهِ گورهای آراسته و پرسشی است برای پاسخهای کهن و نو. قدرت طلبی که انسانها را به تعظیم و تکریم وا میدارد و او را از هر مار و خوکی پستتر میکند تا سرانجام از شدت این همه حقارت، از درون فریاد برآورد. قدرت طلبی آنگاه که تصمیم به فرود از فراز برای کسب قدرت کند؛کیست که آن را ضعیف و ناتوان بنامد زیرا هیچ نشانی از ضعف و ناتوانی در آن نیست.! بلندی همواره پابرجا نیست هر کوهی سرانجام در دره فرو میریزد و هر انسان والا مقامی روزی منزلت خود را از دست میدهد.
❒خودخواهی با کلامهای نیک و بد خود حصاری امن پدید میآورد و خود را ایمن میدارد گویی در مرغزاری مقدس منزل کرده و از این روست که هر پستی و حقارتی را از خود دور میدارد خردمندانی را پست و حقیر میشمارد که دم از حقارت میزنند زیرا به راستی،خردی نیز هست که در تاریکی شکوفا شود ورشد کند. آنهایی را که خود را در خدمت سگ صفتان قرار دادهاند پست و حقیر میداند و افرادی را که مطیعانه در خدمت سگ صفتان هستند بیارزش میشمارد که از نظر او آنها از سگ صفتان نیز پستتر و حقیرترند.خودخواهی، آنها را که پای حقِ خود نمیایستند و سر به دفاع بر نمیدارند آنهایی را که تفالههایِ زهراگین را سر میکشند و نگاههای شرورانه دشمن را تحمل نمیکنند از خود میراند و آنها را پست و حقیر میداند زیرا آنها را برده صفتانی میداند که با همه چیز و همه کس کنار میآیند.
╭─ɢʀᴏᴜᴘ ┈┈┈┈┈┈•✧𝑚𝑒𝑙𝑖𝑠𝑠𝑎
🏛➛ @humanismpsychology
╰──┈•™
Telegram
رویین روان
#سه_پلیدی #شهوترانی #قدرت_طلبی #خودخواهی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❒آدمی در جایی که بیمار شده، درمان نمیشود. ماندن در زمین سوخته، چیزی جز پوسیدگی به همراه ندارد. گاهی ترک کردن، خودِ درمان است، حتی اگر مقصدی روشن در انتظار نباشد. گاهی تنها راه زنده ماندن، رفتن است، حتی اگر درد رفتن، با درد ماندن چندان فرقی نداشته باشد.