tgoop.com/ikiuadabiat/893
Last Update:
«یوشیجها یک طایفهاند نه طوایف متعدد. یک طایفه وحشی و جنگلی هستند. شعر و ادبیات را نمیفهمند. ادبیات آنها گوسفند چرانیدن و شعر آنها نزاع با درندگان جنگل است. بهترین همه آنها منم».
از نامه نیما یوشیج به حسامزاده
(به تاریخ ۸ فروردین ۱۳۰۵).
امروز سالگرد درگذشت نیما یوشیج است. بخشی از یادداشت جلال آلاحمد که آن را روز پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۳۸ نوشته است:
«ساعت دو و ده دقیقه بود که درِ خانه را سخت کوبیدند. خیال کردم میرآب آمده است آب بدهد، ولی صدای دختر کلفَتِشان که از پشت در بلند شد، داد میزد که قضیه از چه قرار است. وقتی رسیدم، زنش چشمهایش را هم بسته بود. به زحمت او را به اطاق دیگر بردم و دراز رو به قبلهاش کردهام و قرآنی پیدا کردم و یک ساعتی تنها بودم و زنش را فرستادم خانه خودمان تا خواهر کوچک نیما و شوهرش آشتیانی پیداشان شد. بعد هم صدیقی آمد و تا پنج صبح نشستیم و آرامشان کردیم و من چک و چانه پیرمرد را بستم.. هیچ فکر نمیکردم چک و چانه این پیرمرد را من خواهم بست. پیدا بود که طبیعتاً او باید پیش از من برود، اما دیگر اینش را پیشبینی نمیکردم... پیرمرد دور از هر ادایی به سادگی در میان ما زیست و به سادهدلی روستایی خویش از هر چیز تعجب کرد و هرچه بر او تنگتر گرفتند، کمربند خود را تنگتر بست، تا دست آخر با حقارت زندگیمان اخت شد.. آری، نیما زندگی را بدرود گفت و به طریق اولی شعر را، اما به اعتقاد موافق و مخالف، دفتر شعر فارسی هرگز با نام او بدرود نخواهد کرد.. چرا که تپش حیات شعر زمانه ما به مضراب او ضربانی تازه یافته است».
🔰 #انجمن_علمی_زبان_و_ادبیات_فارسی
🆔: @ikiuadabiat
BY انجمن علمی زبان و ادبیات فارسی
Share with your friend now:
tgoop.com/ikiuadabiat/893