Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
- Telegram Web
Telegram Web
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و این منم
زنی تنها
در آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلودهٔ زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دست‌های سیمانی
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
ساعت چهار بار نواخت
امروز، #روز_اول_دی_ماه است
من راز فصل‌ها را می‌دانم
و حرف لحظه‌ها را می‌فهمم
نجات‌دهنده در گور خفته‌است
و خاک، خاک پذیرنده
اشارتیست به آرامش

- #ایمان_بیاوریم_به_آغاز_فصل_سرد
- #فروغ_فرخزاد


🔰 #انجمن_علمی_زبان_و_ادبیات_فارسی
🆔: @ikiuadabiat
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸 اگر دوباره متولد بشم، ظاهرا به نظر میاد که خیلی خوشم نمیاد دوباره نویسنده بشم...

📆 با کمی تأخیر، به بهانه‌ی ۴ دی‌ماه، زادروز رمان‌نویس چیره‌دست معاصر، احمد اعطا، معروف به احمد محمود.

📚 از آثار مشهور "محمود" می‌توان به رمان‌های: "همسایه‌ها، مدار صفر درجه، زمین سوخته، درخت انجیر معابد و داستان یک شهر" اشاره کرد.

📽 ویدیو، قسمت‌هایی از مستند "احمد محمود، نویسنده‌ی انسان‌گرا" است.

🎞 کارگردان: "بهمن مقصودلو"

🔰 #انجمن_علمی_زبان_و_ادبیات_فارسی

🆔: @ikiuadabiat
#فراخوان_همکاری

🔻تیم نشریه مکانیزم جهت تکمیل کادر خود از عزیزان توانمند در زمینه ویراستاری دعوت به همکاری به عمل می آورد.


در صورت تمایل به همکاری و عضویت در تیم نشریه به آیدی زیر مراجعه فرمایید.
🆔 @am_mr002
تنها یک­‌بار می‌­توانست
در آغوش‌اش کِشَد
و می­‌دانست آن‌گاه چون بهمنی فرو می­‌ریزد
و می­‌خواست به آغوش‌ام پناه آورد؛
نام‌اش برف بود
تن‌­اش برفی
قلب‌اش از برف
و تپش‌اش صدای چکیدن برف
بر بام‌های کاه‌­گلی،
و من او را
چون شاخه­‌ای که زیر بهمن شکسته باشد
دوست می­‌داشتم


#بیژن_الهی

🔰 #انجمن_علمی_زبان_و_ادبیات_فارسی

🆔: @ikiuadabiat
هشتم دی‌ماه سال ۱۳۱۳

به بهانه‌ی زادروز #فروغ

اگر زنده بود امروز ۹۰ ساله می‌شد

🔰 #انجمن_علمی_زبان_و_ادبیات_فارسی

🆔: @ikiuadabiat
•فروغ شاعر بسیار بزرگی‌ است؛ نه قصه‌پردازی می‌کند نه خیال‌بافی. صادقانه‌ترین حرف‌هایی‌ست که می‌توان از کسی شنید. حرف‌های آدم صادقی‌ست که تازه روی سخن‌اش هم تنها با خودش است. اگر نتوانسته‌ایم نهایت‌اش را دریابیم برای این است که گود است و ناپیداکرانه.

•شعر فروغ فرخزاد برای من چیز دیگری است. شعر فروغ، گاه در نظر من به اعجاز شباهت پیدا می‌کند و من او را در یک مقیاس جهانی از شاعرانِ برجسته‌ی این روزگار می‌شمارم. بسیاری از شاعرانِ بلندآوازه‌ی جهان که به‌اصطلاح، عنوان «بزرگترین» را یدک می‌کشند به عقیده‌ی من هنوز خیلی مانده است تا به فروغ برسند. برای من بسیار اتفاق افتاده است که از پاره‌ای خطوط شعر فروغ شگفت‌زده شده‌ام و یا حتا مدت‌ها طول کشیده است تا بتوانم آن را باور کنم.


- سخنان #احمد_شاملو درباره‌ی فروغ
- انتشار به بهانه‌ی زادروز #فروغ_فرخ‌زاد

🔰 #انجمن‌_علمی_زبان_و_ادبیات_فارسی

🆔: @ikiuadabiat
«یوشیج‌ها یک طایفه‌اند نه طوایف متعدد. یک طایفه وحشی و جنگلی هستند. شعر و ادبیات را نمی‌فهمند. ادبیات آن‌ها گوسفند چرانیدن و شعر آن‌ها نزاع با درندگان جنگل است. بهترین همه آن‌ها منم».

از نامه نیما یوشیج به حسام‌زاده
(به تاریخ ۸ فروردین ۱۳۰۵).

امروز سالگرد درگذشت نیما یوشیج است. بخشی از یادداشت جلال آل‌احمد که آن را روز پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۳۸ نوشته است:

«ساعت دو و ده دقیقه بود که درِ خانه را سخت کوبیدند. خیال کردم میرآب آمده است آب بدهد، ولی صدای دختر کلفَتِ‌شان که از پشت در بلند شد، داد می‌زد که قضیه از چه قرار است. وقتی رسیدم، زنش چشم‌هایش را هم بسته بود. به زحمت او را به اطاق دیگر بردم و دراز رو به قبله‌اش کرده‌ام و قرآنی پیدا کردم و یک ساعتی تنها بودم و زنش را فرستادم خانه خودمان تا خواهر کوچک نیما و شوهرش آشتیانی پیداشان شد. بعد هم صدیقی آمد و تا پنج صبح نشستیم و آرامشان کردیم و من چک و چانه پیرمرد را بستم.. هیچ فکر نمی‌کردم چک و چانه این پیرمرد را من خواهم بست. پیدا بود که طبیعتاً او باید پیش از من برود، اما دیگر اینش را پیش‌بینی نمی‌کردم... پیرمرد دور از هر ادایی به سادگی در میان ما زیست و به ساده‌دلی روستایی خویش از هر چیز تعجب کرد و هرچه بر او تنگ‌تر گرفتند، کمربند خود را تنگ‌تر بست، تا دست آخر با حقارت زندگی‌مان اخت شد.. آری، نیما زندگی را بدرود گفت و به طریق اولی شعر را، اما به اعتقاد موافق و مخالف، دفتر شعر فارسی هرگز با نام او بدرود نخواهد کرد.. چرا که تپش حیات شعر زمانه ما به مضراب او ضربانی تازه یافته است».

🔰 #انجمن‌_علمی_زبان_و_ادبیات_فارسی
🆔: @ikiuadabiat
«بی‌حرمتی... همه‌جور توهین و بی‌حرمتی را من در این کشور نسبت به خودم دیدم. منجمله اسم توده‌ای که به روی اسم من گذارده شده است. فحشی از این بدتر من در این کشور ندیدم، که به من توده‌ای بگویند، یعنی نوکر روس‌ها و پست‌تر از این نوکر طبری‌ها. مردم احمق مرا توده‌ای می‌پنداشتند. احمق‌ها! پس چرا امروز من در روسیه نیستم؟ پس چرا امروز من گرسنه‌ام. برای اینکه زادوبومم را دوست داشته‌ام و دوست دارم. من گرسنه‌ام، من بی‌خانمان هستم، در تمام این اراضی وسیع یک خانه کوچک هم که اختیار آن با من باشد ندارم. من آینده سیاه دارم، خانلری و صفا و نفیسی و هزاران کسان دیگر ماهی هزارها تومان عایدی دارند...».

*از یادداشت‌های روزانه نیما
در برگزیده آثار نیما یوشیج (نثر به انضمام یادداشت‌های روزانه) به کوشش سیروس طاهباز.

*عکس از تیری ورنه نقاش سوئیسی که آن را در سال ۱۳۳۱ از نیما یوشیج، بهمن محصص و نیکلا بوویه، در منزل نیما، ثبت کرده است.

🔰 #انجمن‌_علمی_زبان_و_ادبیات_فارسی
🆔: @ikiuadabiat
تقدیر، که بر کُشتنت آزرم نداشت
بر حسن و جوانیت دل نرم نداشت

اندر عجبم ز جان‌ستان کز چو تویی
جان بستد و از جمال تو شرم نداشت

#رودکی


#هواپیمای_اوکراینی | #PS752


🆔: @ikiuadabiat
شناسایی

دختر گفت: «خوبه که اومدی، شنیدی پنجشنبه یه هواپیما سقوط کرد؟ خب، اومدن به خاطر اون موضوع، من رو ببینن. داستان اینه که اسمش تو لیست مسافرها بود. خب، ممکنه نظرش رو عوض کرده باشه. بهم چندتا قرص دادن تا به خودم مسلط باشم؛ بعد نمی‌دونم کی رو بهم نشون دادن، یه نفرو که سرتاپاش سوخته و سیاه شده بود، جز یکی از دست‌هاش. یه تیکه پیرهن، یه ساعت، یه حلقه‌ی ازدواج... خیلی عصبانی شدم، نمی‌تونه اون باشه. اون این کارو با من نمی‌کنه، به این شکل. مغازه‌ها پر از لباس‌های این مدلی هستن،
این ساعت، فقط یه ساعت قدیمی معمولیه،
و اسم‌هامون روی هم روی اون حلقه... این‌ها فقط دوتا اسم معمولی‌ان. خیلی خوبه که اومدی، بیا اینجا کنار من بشین. اون واقعا قرار بود پنجشنبه برگرده؛ ولی خب نگفت کدوم پنجشنبه. می‌رم برای چای، کتری رو بذارم.
می‌خوام موهام رو بشورم، بعد... چی؟
سعی کن از این‌ خواب بیدار شی!
خوب شد اومدی... می‌دونی، اونجا سرد بود،
و اون فقط توی یه کیسه‌خواب پلاستیکی بود.
اون، منظورم، می‌دونی... اون مرد بیچاره‌س. می‌خوام پنجشنبه رو بپوشم، چای رو بشورم،
چون اسم‌های ما کاملا معمولی‌ان».

#شیمبورسکا
#ملیحه_بهارلو
#شعر_جهان

🆔: @ikiuadabiat
🔅 آیین رونمایی از مجموعه‌شعر «افتادن از حواس» - سروده‌ی: نرگس باقری

با سخنرانی:
- حمیدرضا شعیری
- مهرنوش قربانعلی
- رؤیا تفتی

دبیر نشست:
- فرزاد کریمی

📆 ۲۰ دی‌ماه ۱۴۰۳
⌛️ ۱۴:۳۰ تا ۱۷

📍 خانه‌ی اندیشمندان علوم انسانی؛ تالار خیام


🔰 #انجمن_علمی_زبان_و_ادبیات_فارسی
🆔: @ikiuadabiat
۲۰ دی‌ماه، سال‌روز میلاد #شاهرخ_مسکوب


دارم می‌‌روم تهران. من که آرزو می‌کردم قلبم به سبکی هوای کوهستان باشد، حالا به سنگینی کوه است. در ته دریا و در تاریکی اعماق غصه می‌خورم. دور و برم زشت و شلخته است. نوعی دشمنی پنهان و آشکار، دانسته و نادانسته با زیبایی به چشم می‌خورد.

در تهران پیش پری و جهانگیرم. هنوز شهر و چندان کسی را ندیدم. امروز عصر یک‌ساعتی در شمیران راه رفتم. همان جاهای آشنای ناآشنا. درکوچه‌‌باغ‌های پایین دست نیاوران گم شدم. ولی در همه‌حال کوه را در پشت سرم حس کردم. پشتم بلند بود و به آسمان می‌رسید. هوا سبک بود و به دل می‌نشست و سبزه‌ی برگ‌ها از آب و آیینه شفاف‌تر می‌نمود، اما من دلم گرفته بود. نمی‌دانم چرا از همه‌چیز غصه می‌خورم...

📚 #روزها_در_راه
🖋 #شاهرخ_مسکوب

🆔: @ikiuadabiat
خر غریبی بود شاهرخ مسکوب!

شاهرخ مسکوب یکی از پراحساس‌ترین و دل‌نازک‌ترین مردمان روزگار ما بود. وفاداری و دل‌بستگی‌اش به کسانی که دوستشان می‌داشت کم‌مانند بود. نمونه‌ی والای حساسیت و تأثیرپذیری او را می‌توان در دو کتاب «مرتضی کیوان» و «سوگ مادر» و نیز در روزانه‌نویسی‌های او (روزها در راه) مشاهده کرد. خواندن نوشته‌ای دل‌انگیز، شنیدن آهنگی گوش‌نواز یا داستانی اندوهناک اشک او را درمی‌آورد. شاهرخ پیوسته درگیر مرگ و زمان بود. مرگ را درد بی‌درمان سرگذشت انسان می‌دانست. اندیشه‌ی مرگ، تا آن‌جا که من به یاد دارم، هیچ‌گاه شاهرخ را رها نکرد: «مرگ ماهی سیاه ریزه‌ای است که در جوی تاریک رگ‌ها تنم را دور می‌زند». و «مرگ در تنگ غروب، در تاریک‌روشن پرواز می‌کند. بعضی وقت‌ها مثل خرمگس سمج با سروصدا دور و بر آدم می‌پلکد، قرار ندارد، آرام نمی‌گیرد و نمی‌نشیند.» شاهرخ بی‌اندازه حساس و آسیب‌پذیر بود. سوگنامه‌ی یاران آینه‌ی دردمندی اوست، شرح رنجی است که کشیده و زخمی که از جدایی بر جانش نشسته و التیام نیافته. «آدمیزاد یک بار به دنیا می‌آید، اما در هر جدایی یک بار تازه می‌میرد».
در ضمن اوج زبان‌آوری و شناخت ژرف او از تراژدی هم در این نوشته‌ها به چشم می‌آید. در گزارش مرگ این عزیزان ازدست‌رفته، «در زنده کردن [این] مردگان». شاهرخ اغلب سبک و سیاقی نو و خاص خود به کار گرفته است: «او زار نمی‌زند، سوگواری نمی‌کند، اما مرگ را با قلم به چهارمیخ می‌کشد که جایگاهش را در بیدادگری یا معنابخشی به زندگی مشخص کند.»
در یکی از سفرهایش به لندن در پارک با هم قدم می‌زدیم، شوخی/جدی گفتم بدم نمی‌آید قبل از تو بمیرم و تو یکی از آن سوگ‌نامه‌های کذایی که در مرگ #سهراب_سپهری، #هوشنگ_مافی، #امیرحسین_جهانبگلو و دیگران نوشتی برای من بنویسی… در بازگشتش به پاریس چند روز بعد در دفتر خاطراتش می‌نویسد:

«از لندن برگشته‌ام. هنوز برنگشته‌ دلم برای حسن تنگ شده، از بس مهربانی هردوشان خوب است. زن و شوهر. ولی دوستی با حسن خصوصیت دیگر دارد. چنان عمیق است که انگار از عمر پنجاه‌ساله‌اش (از ۱۳۲۳) قدیمی‌تر است. انگار ریشه در تاریخ دارد، به زمان‌های دور گذشته، به سال‌های دراز پیش از تولد ما بازمی‌گردد؛ به اصفهان دوره‌ی ملکشاه و خواجه نظام‌الملک، به مسجد جمعه و بازار، به روزگاری که ناصرخسرو از آن می‌گذشت و مردم جی و شهرستان را سیاحت می‌کرد، یا نمی‌کرد. نمی‌دانم چرا؟ شاید برای مدرسه‌ی صارمیه‌ی پشت بازار باشد و محله‌ی نو و گود لرها یا سر جوبشاه و خانه‌های ما در دل همان فضا و پیدایش دوستی ما در حال و هوای همان عهد که هنوز چیزی از آن ـ مانند یاد آوازی یا طعم آب گوارا و خنکی در خاطره ـ باقی مانده بود.
هواپیما تأخیر داشت و یک ساعت به انتظار گذشت و فکر و خیال‌های پریشان که اگر بخت بزند و حسن زودتر از من گرفتار عزرائیل شود، تکلیف من چه خواهد شد، چه می‌شوم. در مورد غزاله و اردشیر و دو سه نفر دیگر چنین ترسی ندارم: گیتا، مهرانگیز، همه از من جوان‌ترند و امیدوارم قضایا طبیعی و به‌نوبت بگذرد. ولی حسن هم‌سن من است. انتظار با این فکرها گذشت و گاه و بی‌گاه چند فحش به خودم چاشنی این ترسِ از بلای نیامده می‌شد. فحش به مردک ابلهی که ترس از آینده، بی‌خبری، غافلگیری و ابهامی که در آن است، برای ناراحت کردن خودش عجله دارد. شاهرخ واقعاً خر غریبی است>>.
۸/۷/۱۹۹۳

ای کاش یک موی این «خر غریبِ» بزرگوار در تن ما می‌بود.
حسن کامشاد
مهرماه ۱۳۹۲

🆔: @ikiuadabiat
به رفتن مگر بهتر آیدش جای
چو آرام یابد به دیگر سرای


با عرض تأسف و تأثر باخبر شدیم که والده‌ی محترم جناب آقای دکتر علیرضا اسدی، دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه، روی در نقاب خاک کشیدند. #انجمن_علمی_زبان_و_ادبیات_فارسی صمیمانه این فقدان را به دکتر اسدی و خانواده‌ی محترم ایشان تسلیت و غم‌مباد می‌گوید.

🆔: @ikiuadabiat
🔰 #انجمن_علمی_زبان_و_ادبیات_فارسی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
[••]
در چنین روزی درگذشت. ۴۸ سال پیش. از بزرگان همان نسل بود. اعجوبه‌ای که آثار گرانقدری از خود برجا گذاشت. ادیب، نویسنده، مصحح، مورخ و مترجم بود. تحول عمده زندگی‌اش را به گفته ایرج افشار مرهون سیدحسن تقی زاده بود. این افتخار را هم داشت در جوانی با محمدعلی فروغی بر روی شاهنامه کار کند. با صادق هدایت هم از نوجوانی همدرس و سال ها دوست بود. با علامه محمد قزوینی هم بعدها آشنا شد و روش نقد تحقیقی متون را از او فراگرفت. بعد هم با خاورشناسان بزرگی همکاری کرد. اوایل تأسیس رادیو بی.بی.سی فارسی، به آنجا رفت و با آن، تا سال کودتا - ۱۳۳۲ - همکاری کرد. بعد به ایران بازگشت و در دانشگاه تهران تدریس کرد. کلا نهاد ناآرامی داشت. مدام در حال تلاش و کوشش بود . به کنگره‌های بزرگ و معتبری دعوت شد و در آن‌ها سخنرانی کرد. با چهره‌های بزرگی هم‌عصر و معاشر بود. شاهنامه‌پژوه هم بود. در این مستند او از شاهنامه و خالق آن حکیم توس، فردوسی می‌گوید. دکتر مجتبی مینوی، دو سال پیش از وقوع انقلاب ۵۷، در سالگرد انقلاب سفید، در ششم بهمن ۱۳۵۶ درگذشت. او در هنگام مرگ ۷۴ سال داشت.

••
#مجتبی_مینوی

متن و کلیپ از صفحه‌ی #مهرداد_حجتی

🆔: @ikiuadabiat
یادی از #مجتبی_مینوی
✍🏻 میلاد عظیمی

تجدّدطلبی ایرانیان، یکی از پایه‌هایش، بازبینی و بازاندیشی در مؤلفه‌ها و مبانی هویت ملی بوده است در نتیجه در کنار جریان ستبر و پرهیاهوی نفی و انکار«سنّت» و هر آنچه با آن پیوند می‌خورده، جریانی فرعی اما اصیل و معتبر شکل گرفت که «تحقیق» به منظور «شناختِ عالمانه» ایران و تاریخ و فرهنگ و ادب و آداب دیرینه‌سال آن را وجهه همّت خود ساخت. بخشی از کارنامه فرهنگی ایران معاصر، به «پژوهشگران» اختصاص دارد و مجتبي مينوي (۱۲۸۲ – ششم بهمن ماه1355 خورشیدی)از کاروان‌سالاران کاربلد و راه‌شناس این قافله خجسته به شمار می‌آید.
    مینوی به تمام معنا «محقق» بود. «روش» علمی تحقیق را خوب آموخته بود. در تحقیق خردگرا بود. ممارست در  تحقیق او را بر آن آورده بود که در نوشته هایش عموما مستند و مستدل و معقول سخن بگوید. از این منظر، نوشته‌های مینوی ـ که در حوزه‌های متنوع و مختلف فرهنگ و ادب و تاریخ و تمدن ایران است ـ آموزگارِ نوعی تحقیق و روش علمی خرد محور است. آنکه با نوشته‌های تحقیقی امثال مینوی انس بگیرد، خود به خود و با گذشت زمان، لفاظی‌های بی بنیاد و میان تهی و بی سند و مدرک مدعیان در نظرش رنگ می‌بازد و رسوا می‌شود.
    مینوی عملا معتقد بود که برای شناخت و نقد«سنّت»ها در وهله نخست باید«متون»ی را که حامل این«سنّت»هاست خواند و درست فهمید. پس در ابتدا باید «متون» را منتشر کرد. برای نیل به این منظور، باید دستنویس‌های یک متن را یافت و ویژگی‌های آن را ارزیابی کرد- کاری که مینوی با معرفی و عکس گرفتن از تعداد زیادی دستنویس ارزشمند انجام داد. همچنین برای اینکه «متن» مطابق باشد با آنچه مؤلف گفته یا نوشته، باید آن را با امانتداری علمی تصحیح کرد و از انواع حشو و زوایدِ«تصحیفات» کاتبان ناامانت‌دار پیراست. «تصحیح» متن برای اینکه«علمی» و «معتبر»باشد، چارچوب‌های خاصی دارد و مهارت و ممارستِ ویژه‌ای می‌طلبد. مینوی در زمانه خود استادِ مسلم فن تصحیح متن محسوب می شد. 
    پس از سامان دادن متنِی استوار و درست، تازه باید  آن را درست خواند و فهمید. تتبعاتِ لغوی و نحوی و ادبی و تاریخی و شرح مشکلاتی که مینوی بر برخی متون نوشته و برخی از آنها در نوع خود نمونه های بسیار موفقی است، برای تدارکِ این نیاز اولیه و اساسی است؛ در نتیجه فی الواقع حاصل کار مینوی و مینوی‌ها مقدمه لازم و واجب برای«روشنفکران» و «نواندیشان»ی است که می‌خواهند سنت‌ها را بشناسند و آن را نقد و نفی و اثبات و انکار و اصلاح کنند. مینوی برآن بود که هر قسم نظریه‌پردازی، وقتی مستند به فهم درست و متقن از «متون» صحیح نباشد، در حکم آب به غربال پیمودن و گره به باد زدن است.
    مینوی، با همه غور و استغراقش در علوم و معارف سنتی، با همه عشق و شیفتگی‌اش به فرهنگ ایران، نسبت به فرهنگ ایران متعصب و جزم اندیش و یکسونگر نبود و آشنایی و تعامل با فرهنگ اقوام و ملل دیگر را ضروری و مفید می‌دانست. خودش با فرهنگ و ادبیات مغرب‌زمین تا حدودی آشنا بود. سال‌ها در اروپا زیسته بود و با دانشمندان فرنگی مراوده داشت و مورد احترام  آنها بود. چند زبان فرنگی می‌دانست. کتاب «پانزده گفتار» و بخش‌هایی از کتاب «داستان‌ها و قصه‌ها» نشانی است از علاقه و مطالعه او در این وادی ها. با اینکه شخصیتی سیاسی نبود، مقالاتی نوشته که نشان می دهد به برخی مباحث  معطوف به  نظریه های سیاسی توجه داشته است. مطالعه این دسته از آثارش نشان می‌دهد که مینوی  آرزوی ایرانی را داشت که در آن ایرانی، هویت ملی خود را حفظ کند و  ایرانی باقی بماند و مملکت هم به توسعه و رفاه و سامان جوامع  اروپایی دست یابد.
   مجتبی مینوی از دلباختگانِ زبان فارسی بود. به زبان فارسی غیرت داشت. نظریاتی را که در باب زبان فارسی مطرح می شد و او آنها را غیر علمی و کژ و کوژ و مضر ارزیابی می کرد، با قدرت  و شدت نقد و جرح می کرد . فارسی‌نویسی نادرست و نازیبا را ـ نویسنده هرکس که باشد ـ برنمی‌تافت و با تندی و حتی خشونت در برابر این افراد می‌ایستاد. حرف حساب مینوی هم این بود:
   زبان فارسی ملکِ مشاع و میراث مشترک همه ایرانیان است و از مؤلفه‌های تمامیت ارضی و انسجام ملی ایران به شمار می‌آید. نباید زبان فارسی را تضعیف کرد. نگاهبانی از این میراث ملی را وظیفه همگانی می دانست. می گفت برای انجام این وظیفه باید زبان فارسی را خوب آموخت و درست به کار برد و برای تقویت و تعمیم آن کوشید.
  او که خود از فصحای نثر فارسی معاصر بود، نثری را می‌پسندید که ساده و روشن و رسا باشد. خودش نیز نیز بیشتر در پی ساده‌نویسی و درست‌نویسی و قابل‌فهم‌نوشتن بود تا زیبانویسی و ادا و اطوارهای زبانی و نحوی درآوردن. روانش  در بهشت آرامش و رامش باد.

🆔: @ikiuadabiat
🎨 نگارهٔ جشن سده
اثر سلطان محمد تبریزی
شاهنامهٔ شاه‌طهماسبی


یکی روز شاه جهان سوی کوه
گذر کرد با چند کس همگروه

پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه‌رنگ و تیره‌تن و تیزتاز

دوچشم از برِ سر چو دو چشمه خون
ز دود دهانش، جهان تیره‌گون

نگه کرد هوشنگِ باهوش و سنگ
گرفتش یکی سنگ و شد تیزچنگ

به زورِ کیانی رهانید دست
جهانسوز مار از جهانجوی جست

برآمد به سنگ گران سنگ خُرد
همان و همین سنگ بشکست خُرد

فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ

نشد مار کشته ولیکن ز راز
از این طبع سنگ، آتش آمد فراز

جهاندار پیش جهان‌آفرین
نیایش همی‌کرد و خواند آفرین

که او را فروغی چنین هدیه داد
همین آتش آنگاه قبله نهاد

یکی جشن کرد آن شب و باده خَورد
«سَده» نامِ آن جشن فرخنده کرد

ز هوشنگ ماند این «سَده» یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار


شاهنامهٔ فردوسی
پادشاهی هوشنگ

📆 ۱۰ بهمن‌ماه
🔥 جشن سَدَه بر همه‌ی ایرانیان و ایران‌دوستان فرخنده باد.

🆔: @ikiuadabiat
Forwarded from Media Plus
🔹مدیا پلاس با همکاری انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات و پلتفرم اجتماعی کارزار برگزار میکند:

کارگاه نسبت اسطوره و‌ تخیل در تحلیل آثار هنری (سینما، تئاتر، رمان و…)

🔹🔹با ارائه گواهی معتبر و رسمی🔹

🔹مدرس: دکتر علی عباسی
عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی

⌚️زمان برگزاری کارگاه:
به مدت ۵ جلسه ۲ ساعته(۱۰ ساعت)
روزهای ۲۳، ۲۵ بهمن و ۵، ۷، ۹ اسفند ماه
از ساعت ۱۸ الی ۲۰
(همراه با ضبط جلسات)

🔹هزینه ثبت نام:
دانشجویان : ۵۵۰ هزارتومان
فراگیران آزاد: ۷۵۰ هزارتومان

🔴جهت ثبت نام به آیدی تلگرامی @mediaplusadmin پیام دهید.

🔹کانال‌های تلگرامی مدیاپلاس ، انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات کارزار

@MediaplusAcademy
@irancsca
@karzarnet
2025/02/10 06:35:01
Back to Top
HTML Embed Code: