tgoop.com/in_a_short_moment/26
Last Update:
جنازهی یک ایماژ
#یادداشت
سال ۸۵ که ترم اول کارشناسی ادبیات فارسی را در دانشگاه تهران شروع کردم، خود را در حال خواندن متونی یافتم که بعضی از آنها برایم جذابیت چندانی نداشتند. البته غافلگیر نشدم چون از پیش میدانستم که رشتهی ادبیات فارسی چه جور درسهایی دارد. اما در میان همین متون، گاهی بیتها و سطرهای درخشانی پیدا میشد. شاید بزرگترین لذت خواندن متون کهن هم کشف همین درخششهای نامنتظره باشد. از جمله این دو بیت از کسایی مروزی:
جنازهی تو ندانم کدام حادثه بود
که دیدهها همه مصقول [سرخ] کرد و رخ مجروح
از آب دیده چو طوفان نوح شد همه مَروْ
جنازهی تو بر آن آب همچو کشتی نوح
ایماژ (تصویر شعری) بیت دوم در نظر من سخت تیره و تکاندهنده بود: همهی شهر در طوفان غرق شده و تنها کشتی نجات، حامل یک جنازه است. البته از اول شک داشتم که کسایی چنین منظوری داشته باشد. میدانستم که او احتمالاً تنها میخواسته بگوید مردم در سوگ آن درگذشته اشک فراوان ریختند و برای اغراق اشک مردم را به طوفان نوح تشبیه کرده. میدانستم که کشتیِ «نجات» را من دارم با خوانشم به متن اضافه میکنم.
اما از این عجیبتر ایماژ بیت اول است: تشبیه جنازه به یک حادثه! آدم انتظار دارد چنین ایماژی را در شعر معاصر، مثلاً در یکی از شعرهای کتاب «ابراهیم در آتشِ» احمد شاملو در ستایش یک چریک ببیند؛ نه در دیوان یک شاعر قرن چهارمی. چه نبوغ نابهنگامی! بعید است کسی آشنا به شعر، دیوان کسایی را بخواند و این ایماژ غریب او را به تعجب وا ندارد. بعدتر دیدم که دکتر شفیعی کدکنی هم در کتاب صور خیال در شعر فارسی، در فصل کوتاهی که مربوط به کسایی است، نوشته: «وقتی از جنازهی شخصی که مورد علاقهی او بوده و درگذشته، سخن میگوید، آن جنازه را در پیکر حادثهای ارائه میدهد [...] و اینگونه تصویرسازی در شعر فارسی بسیار کم نظیر دارد...».
به یاد دارم که مدتی، مدام به یاد این دو بیت میافتادم و هر بار شگفتیای لذتبخش را تجربه میکردم.
همان ترم ما درس قابوسنامه هم داشتیم. قابوسنامه برخلاف بعضی درسهای دیگر ادبیات، بسیار خواندنی است. روزنهای است به جزئیات زندگی مردم هزار سال پیش و از این نظر هم مفید است و هم جذاب. ولی اتفاق نامنتظره این بود که موقع خواندن قابوسنامه عبارتی دیدم که معنی آن بیت کسایی را برایم عوض کرد. عبارت این بود:
«و با مردمان کوی و محلت نیکو باش، و بیماران را بپرسیدن رو، و خداوندان عزیه را به تعزیت رو، و مرده را بجنازه رو».
جنازه اینجا معنی جسد نمیدهد. جنازه اینجا یعنی «تشییع جنازه». «به تسلیتگویی صاحبعزاها برو و به تشییع جنازهی مردهها». نکند کسایی هم آن را به همین معنی به کار برده؟ نکند گفته «تشییع جنازهی تو واقعهای بود که همه را به گریه انداخت». فکر که کردم، دیدم این معنی خیلی بیشتر با سبک و سیاق کسایی جور درمیآید. خیلی منطقیتر است ولی چه حیف! از آن ایماژ غریب میرسیم به چه حرف معمولیای!
جستوجوی کوتاهی کردم و دیدم که در فرهنگهای لغت عربی یکی از معنای جنازه همین «مراسم تشییع جنازه» است ولی این معنی در فرهنگهای فارسی نیامده. در فرهنگهای فارسی جنازه را یا «جسد» معنی میکنند، یا «تختی که جسد را روی آن حمل میکنند» (که در بیت دوم شعر کسایی احتمالاً این معنی را دارد). ولی آن جملهی قابوسنامه شاهدی برای معنی «تشییع جنازه» بود. کاری نمیشد کرد. به این نتیجه رسیدم که همهی آن شگفتی و لذت نابجا بوده. در یک کلام ناامید شدم. آن بیت درخششش را از دست داد و شد یکی از همین بیتهای معمولی دیوانهای کهن. نبوغ نابهنگامی در کار نبود.
کمی که گذشت خودم را قانع کردم که هنوز هم میتوانم هر وقت خواستم برای لحظهای این واقعیت را ندیده بگیرم. همانطور که از همان اول میدانستم دارم بیت دوم را به شکلی شخصی و غیروفادار به اصل میخوانم، میتوانم کسایی و سبک و سیاقش را فراموش کنم، این دو بیت را از جای اصلیاش در دیوان یک شاعر قرن چهارمی جدا کنم، بگذارم پیش چشمم و از این تصاویر غریب لذت ببرم: جنازهای که حادثه است، شهری که دارد در اشک غرق میشود، و کشتی نجاتی که تنها سرنشینش یک جسد است.
https://www.tgoop.com/in_a_short_moment
BY در یک فرصت باریک
Share with your friend now:
tgoop.com/in_a_short_moment/26